غم چون تو آفتابی ز جهان پسند دارم
من اگر چو ذره پستم نظری بلند دارم
دل ریش من متاعی نبود ولی مکن رد
که من از متاع عالم دل دردمند دارم
بفراق خو گرفتم ز هلاک خود چه باکم
چو بمگر دل نهادم چه غم از گزند دارم
شکرم مده چو طوطی سخنی بگو از آن لب
که من از لب تو مستم چه مذاق قند دارم
چو گلم خجل ندانم که کدام زهر نوشتم
چکنم که صد جراحت من مستمند دارم
ز کمند زلف هر سو چه نهی براه دامم
تو تعب مکش که منهم سر این کمند دارم
نه دل است اینکه دارم بتن ضعیف اهلی
که بتار عنکبوتی مگسی ببند دارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.