سرو من، چون سخن از لعل چو قندت گویم
بوسه یی خواهم و ترسم که بلندت گویم
آتش دل مگر از سینه خود آید بزبان
ورنه من حال دل سوخته چندت گویم
میرسی خرم و خندان مگذر بهر خدا
تا دعایی ز پی دفع گزندت گویم
بشنو از من سخنی ای دل غافل بخود آ
گرچه زان کار گذشتست که پندت گویم
شد پسند دل اهلی ز تو دشواری غم
زان قبول دل دشوار پسندت گویم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.