بخش ۱۵۹ - و من طبقة الخامسة ایضاً ابوعبداللّه الخفیف
بوعبداللّه خفیف شیرازی است شیخ الاسلام گفت: محمد بن خفیف بن اسکفشار الضبی بود کنیه ابوعبداللّه بشیر از بوده پیوسته و ما در وی نشاپوری بود و وی شیخ المشایخ بود در وقت خود و امام بود. ویرا شیخ الاسلام میخواندند. شاگرد شیخ بوطالب خزرج بغدادی٭ بود، رویم دیده و کتانی و یوسف حسین رازی و وبالحسین مالکی و بوالحسین مزین و بوالحسین دراج٭ و صحبت کرده با طاهر مقدسی و بابو عمر و دمشقی٭ و از آن و از دیدار مشایخ مرزوق بود، و عالم بود بعلوم ظاهرو علوم حقایق، نوری بوده نور غیر مخلوق گفتید.
شیخ الاسلام گفت: که هیچکس نیست، که او را دین علم چندان تصانیف است که وی را. اعتقاد پاک و سیرت نیکو بود و شافعی مذهب بود واشاگردان دولتی و مرزوق و ایام موافق و دولتی. در سنهٔ احدی و سبعین و ثلث مائه برفته.
شیخ الاسلام گفت:که ازو دو سخن دارم مه که کرا کند که باز گویند. یکی آنک از و پرسیدند: کی تصوف چیست؟ گفت: وجود اللّه فی حین الغفلة، یافت حق در وقت غفلت، ددیگر سخن آنست که ویرا گفتند: عبدالرحیم اصطرخی چرا باسگ با نان بدشت میشود و قبا میبندد؟ گفت: یتخفف من ثقل ما علیه، گفت: میشود تا از آنک درانست دمی زند تا از بار وجود سبکتر گردد.
شیخ الاسلام گفت: که در وجود خواری و لذت نبود،
که در وجود صدمت بود وشکستن. که دران حواس مرد برسد وانشد نا للمجنون او لغیره
ارید لانسی ذکرها فکانما
تمثل لی لیلی بکل مکان
بهانه بجویم که ترا فراموش کنم، تو دریا آیی، بهانه گریزد میگریختم نرستم. ای من فدای او کش بستم.
شیخ الاسلام گفت: که بوالحسن بشری سجزی مرا گفت که شیخ سید گفت بوعبداللّه خفیف که منی بیفگندن «در شریعت» زندقه است، و منی کردن در حقیقت شرک.
شیخ الاسلام گفت: که شیخ بوعبداللّه باکو٭ گفت: که از شیخ بوعبداللّه خفیف پرسیدند: که تصوف چیست؟ گفت تصفیة القلوب عن موافقة البریه و مفارقة اخلاق الطبیعة و اخماد صفات البشریة و مجانبة دواعی النفسانیة و منازلة صفات الروحانیة «والنطق بالعلوم الحقیقة واستعمال ما هو اولی علی السرمدیة» والنصح لجمیع الامة والوفاء اللّه علی الحقیقة و اتباع الرسول فی الشریعة.
شیخ الاسلام گفت: که بوعبداللّه خفیف بکودکی و جوانی در مسجد بودی بشب.
وی گوید: کی شبی نشسته بودم، باران میآمد و چراغ بمرده بود کی در مسجد کوفتن گرفت. خادم فرا نشد، دل من تنگ شد فرا شدم و در باز کردم. شیخ بوالخیر مالکی بود وقتی دیگر این حکایت بکرد شیخ الاسلام بجای بوالخیر مالکی شیخ حکمی گفت از مشایخ آن دیار بود، درآمد بنزدیک من بنشست، از هیبت او پر شدم، از ار باز کرد و طعام بران. گفت: بخور، من در وصال بودم، از بیم وی نیارستم گفتن که در وصالم. لقمهٔ در دهان نهادم. در میان خوردن گفتم ایها الشیخ! سوال دادم. گفت: بگوی. گفتم متی یطیب العیش مع الحق گفت: اذاسقط الخلاف پس گفت کل کل بخور!
شیخ الاسلام گفت: از شیخ با حامد دوستان پرسیدند بمرو که: متی تسقط الحشیة؟ گفت: اذا قدمت الصحبة سقطت الحشمة. این حکایت بوسعد مالینی آرد ازوی.
شیخ الاسلام گفت: که بوعبداللّه خفیف را هنگامی با شیخ موسی عمران جیرفتی خویسه افتاده بود، نامه فرستاده بوی یا پیغامی«بجیرفت» که من در شیراز هزار مرید دارم، که از هر یکی هزار دنیار خواهم شی رازمان نخواهند موسی عمران جواب باز فرستاد که من در جیرفت هزار دشمن دارم، که هر که بر من دست یابد مرا تا شب درنگ ندهند «و زنده، بنگذارند» صوفی توئی یا من؟
شیخ الاسلام گفت: که شیخ موسی عمران جیرفتی سید بوده «به جیرفت» پیر شیخ بوعبداللّه طاقی٭ بود طاقی شاگرد وی بود و باوی صحبت داشته بود.
شیخ الاسلام گفت: که میان خواجه علی حسن کرمانی بکرمان خویسه افتیده بود با خلیل خازن وی نامه بخواجه علی فرستاد و دران نوشت که تو از بام تا چاشتگاه میدارو و شربت و گوارش خوری تا چیزی یا طعام نیک، خوش بتوانی خوردن یعنی از تنعم و مرا از بام تا چاشتگاه گرد بر باید گشت تا چیزی یابم که بخورم صوفی توئی؟ یا من؟ می طعنه میزدند و نمیپسندیدند قبول جستن و داشتن مشایخ، از بس غرور و زهر هر که که درانست، که ایشان مایهٔ تو خورند و این نفس رعنا را معجب کنند، تا از حد خود در گذرد، تا از حد خود در گذرد، اگر اللّه نگوشد، و این عقبه عظیم است این قوم را. شیخ سیروانی گفت: که آخر ما یخرج من قلوب الصدیقین حب الریاسة یعنی هرگز بیرون نیاید مگر با مرگ. این جاه و قبول جستن چیزی خوش است، و همه خلق آنرا جویان با چندان آفت که درانست و شغل. و گفتهاند بزرگان: الشهرة فتنة وکل یتمناها، والخمول راحة و قل من یرضها.
سفینان عیینه گوید امام فقهاء مکه استاد شافعی واحمد و جز ازو: که سفیان ثوری را بخواب دیدم، کی در بهشت از درخت بدرخت میپرید و میگفت: الحمداللّه الذی صدقنا وعده پس بمن نگریست و گفت: الحمدللّه الذی صدقنا وعده پس بمن نگریست و گفت: پسر عیینه! چنان کن که تراکم شناسد و مردمان و کم پدید آئی که من گروهی بدیدم، کی انگشت نمای خلق بودند یعنی به پارسائی و نیک مردی، بیشتر هلاک گشتند، و در سر آن شدند، بنزدیک همه خلق آن مه باشد، که قبول دارد و جاه و دنیا دارد و بنزدیک اینان اومه بود کی درویشتر و غریبتر و بیکستر و مفلستر و بیجاه و بیقدرتر و مهجورتر. و در کار دنیا ضعیفتر و بیچارهتر. که کار اینان بضد همه عالمست. مایهٔ این قوم او ایذ و وطن او غربت ایذ و نیاز وافلاس دکان او ایذ. و نیستی اینان هستی اینان ایذ.
شیخ الاسلام گفت: که میره از نشاپور پیر بوده از صوفیان، سید ملامتی به نسارفت بزیارت یا بکاری، و یک خادم باز و و آنجا ویرا قبول بخاست عظیم و مریدان بسیار پدید آمد. ووی ازان رنج میبود و شغل دل فزود خواست که برود، چون بازگشت، خلق عظیم با وی بیرون آمدند «و یاوی فرا رفت استادند» پرسید از خادم که ایشان کیاند؟ گفت: بخدمت تو میآیند. او صبر کرد، چیزی نگفت تا ببالاء آمد بسر راه، وی رسید فرا بالا و بادمی جست بزور، وی شلوار بازکرد و بول کردن آغاز کرد و میفاند تا همه جامهاء ایشان پلید گشت و آن خود، آن قوم گفتند: احسنت اینت شیخ اینت معاملت! همه منکر از وی بازگشتند. و وی یک مرید داشت که باوی بیرون آمده بود، پس وی مییفت دل پرانکار، که این چه بود که وی کرد؟ قوم مریدان را ارادت تازه و نظرهاء نیکو باوی میآنید تبرک و خدمت را نگر که او چه کرد؟ میره میرفت تا آب آمد وی رفت همچنان با مرقع و جامه دران آب، و خویشتن بشست، و بیرون و فرا رفت ایستاد و روی باز کرد، خادم را گفت: نگر کی انکار نکنی، که آفتی بدان عظیمی و فتنه و شغلی بزرگ، باین مقدار بولی از خود باز توان کرد و آن بآب پاک گشت، چرا مؤنت آن باید کشید؟ چه بکار آیند، جز از انک مردم، رعنا و معجب کنند، و از مایهٔ مردم خورند، و شغل دل افزایند. و آن قبول پیش از عیب باشد، چون عیب اندک پدید آید، یا کاری نه بر مراد ایشان، همه منکر کردند.
شیخ الاسلام گفت: که دانی که او آن چرا کرد؟ از شادی آن که ازیشان آمده بود، آن برو واجب شد. اگر در خشم شدی ازیشان اگر ایشان کافر بودندی اللّه ایشان را همه زاهدی دادی.
قال علی بن المولد: رایت فیما یری النایم، اخی ابا اسحق فقلت له اوصنی و قال: علیک بالقلة و الذلة الی ان تلقاء ربک. و گفت: چکار است درزی را باتبر هر کس را کار خویش، و هر درخت ببار خویش، شیخ الاسلام گفت: که قبول پس آن باشد کی عیب تو بداند. آن نه قبول بود که عیب اندک پیدا شود، انکار آرد، که آدمی محل عیب است. نگر قبول دادی بپا کی و بیعیبی و راستی، که چون نقص پدید آید، برسد که فریشتگان معصوماند و مقدس، و آدمی معیوبست و ظلوم: و همه عمر مراعات میباید کرد و خدمت و شیخ بر میباید چید که مرید من ایذ تا وقت زکاة چیزی از مال خود بده ذل ترا دهد، پس تو مرید اوای، نه او مرید تو. مرید تو آن بود که او آن کند، که تو باید، و علم خود ورجهل تو بنهد، و پسند خود در ناپسند تو بذارد و خوش آمد خود درنا خوشتو گم آرد و صواب خود در ناصواب تو صواب انگارد، و قبول از اصل دارد نه از فرع. از باطن و مایهٔ سری بتو نگرد، نه بفعل و معاملت تو. و عیب تو بگذارد. مگر در شرک وانخرام، که آن بابی دیگر است، و آنجا فرا صحبت نبرد، که اصل عقید تست، و طریقت که مرد برانجا بگذرد بعمدا یا بدعوی اباحت، تو باید که بروی براه عقیدهٔ راست و استقامت نیکو، و از آنجا فرا باوی یک قدم فرا ننهی، تا آنگاه کی وی بر راه آید ار خود آید ویرا فرو گذاری موقوف، مگر که خطائی بود یا تلبیس یا جرم یا ندامتو اضطرار. که خلق مضطر و مقهور و مجبورند زیر حکم، و قضاء حق تعالی میراند هر چه خواهد برانک خواهد، و مراد او دران او داند، و ازو فرا خلق او نگری تا خصومت بریده گردد، مگر حکم شرع در پای آید که فرا قدم فرا نتوان نهاد بضرورت. واللّه المستعان و علیه التکلان و نسئه اللّه العافیه والسلامة فی القلب و هو مقلب القلوب و الابصار و نعوذ باللّه من الفتن کلها، ظاهرها و باطنها، یا مقلب القلوب ثبت قلوبنا علی دینک و طاعتک و سنة رسولک، و علی طریق حقیقتک واجعل من وراینا بفضلک. و رحمتک و کرمک.
شیخ الاسلام گفت: که خواجه علی حسن شیخ کرمان و پسینهٔ مشایخ. وی داروخانهٔ داشت و کار بنظام «و اوقاف بسیار» و مریدان بسیار و نیکو معاملت و وی دعوی مریدی شیخ عمو کردی و تاوی بنه رفت از دنیا. وی بست باز نگذاشت. شیخ الاسلام گفت: که بوطالب خزرج بن علی البغدادی است استاد بوعبداللّه خفیف٭ بود شیخ بوعبداللّه گوید: که من خدمت وی میکردم و وی علت شکم داشت، خون میفروشد طشت در وی مینهادم، وقتی غایب بودم، وی آواز داد: که شیرازی! من بنمیشنودم دیگر باره آواز داد، گفت شیرازی! هین لعنک اللّه! من بشتافتم و طشت بوی دادم علی دیلم پرسید از ابوعبداللّه خفیف، که تو آن لعنک اللّه چون بشنیدی از روی؟ گفت: چون رحمک اللّه.
شیخ الاسلام گفت: فلاح نباشد مرید را، که ذل استاد و پیر نکشیده باشد وقفای وی نخورده باشد، و لعنک اللّه استاد نشنیده باشد و برحمک اللّه برنداشته ویرا بدرد و ناکامی زنده نکرده باشد، خود درست باشد زعیر لا یفلح، که استاد و پیر در میباید لابد، که مرد بیپدر چنان سندره و لایفلح نبود کی بیاستاد و پیر.
شیخ الاسلام گفت: که بوطالب خزرج را مصیبتی افتاده بود دردل، از بغداد برخاست بصباهان آمد، ویرا آن جا قبول بود، علی سهل صبهانی٭ شیخ صباهان از آن غیرت میآمد وی از آن میرنجید برخاست به شیراز آمد، و خواست ویرا رباط سیاه کردند و پلاس سیاه در پوشید. شیخ الاسلام گفت: که جوانمرد مردست که ویرا رسد یا از وی چیزی فایت گردد، کی مصیبت را افرا سازد گریز دارد و تاسف و حسرت تدارک جوید، کی حسرت هم از بابست. و گر یافتهٔ دارد طرب گیرد و بنازد، نه آنک اهل مصیبت باشد و فوت باز و دعوی مینماید و گریز نهان میدارد تا بنما میمغرور گردد.
گفت شبی آواز طرکست آمد شیخ بوعبداللّه خفیف را «گفت» که شیرازی آن چه بود؟ راست بوایست گفت. گفت: من ورد دارم که شبانه روز باقلی خشک خورم، هر روز با کم میآوردم در خورد خود. تا کنون بنوزده باقلی آوردهام شبانهروز.
بوعبداللّه خفیف را ریاضت است بسیار و دشوار از آنک او کرد به نوجوانی و مریدی از عجایبها. شیخ بوطالب گفت: شیرازی! بناز دار «یعنی: غنیمت شمار» که اینک مرا افتاد ازان افتادکه شبی در مهمانی بودم با یاران، و من عهد کرده بودم که بریانی نخورم. گفتند ای مرد بیخویشتن بخور! از بس که بر من پیچیدند لقمهٔ بریان در دهان نهادم فاذا انا احسست بایمانی قد خرج. گفت هر نکوئی که داشتم از من بیفتاد و بیرون آمد بدیدن که عتاب امد از قیمت وی بوده.
شیخ الاسلام گفت قدس اللّه روحه: که ایمان او معاینه بودید و ایمان تو شهادتست و آن عارف مشاهدت. یعنی که ویرا پوشش و استتار افتاد واللّه تعالی میآزادی کند از قومی گوید: رجال صدقوا ماعاهدوا اللّه علیه لآیه برینان ثنا نه زیشان که میگوید عز ذکره: فما رعوها حق رعایتها الآیه و ماوجدنا لاکثر هم من عهد و میگوید: واوفوا بعهدی اوف بعهدکم اوفوا بالعقود الآیه.
شیخ الاسلام «گفت» رضی اللّه عنه: کی بریان حرام بود؟ نه! اما وفا واجب بود. انگور و نان در بهشت حرام بود؟ نه! که مهر غالب بود، رشک طاهر بود، که مهر واقع بود، وفا واجب بود، و رهبانیة ابتدعواها ما کتبناها علیهم، الی قوله رعوها حق رعایتها.
شیخ الاسلام گفت: کی در خبرست: که کسی وردی دارد یا کاری از بهر اللّه را و بگذارد، اللّه تعالی زشتی برونهد نعوذ باللّه. ای جوانمرد! میوفا خواهند.
بوعبداللّه خفیف گفت: هیچ چیز نیست با گزندتر مرید را از مسامحهٔ نفس در رخصت جستن و قبول تاویلات . و هم ابن خفیف گفت: الانبساط سقوط الاحتشام عندالسوال.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: بوعبدالله خفیف شیرازی یکی از عالمان بزرگ و صوفیان است که در زمان خود به عنوان شیخ المشایخ شناخته میشود. او شافعی مذهب بوده و شاگردان زیادی داشته است. بوعبدالله در تصوف عقاید خاصی داشت و به تصفیه دل و فرار از خصوصیات انسانی تاکید میکرد. وی در گفتگوهای خود دو مفهوم مهم را مطرح کرد: اول اینکه تصوف را در یافته حق در حال غفلت تعریف کرد و دوم به سادهزیستی و خلوص نیت در مواجهه با دنیا تاکید داشت.
بوعبدالله خفیف در جوانی در مسجد به عبادت میپرداخت و تجربیات معنوی عمیقی داشت. او با مشایخی چون شیخ با حامد و شیخ موسی عمران نیز رابطه داشته و از آنها آموخته است. داستانهای شنیدنی از او حاکی از صبر، عشق به خدا و تقوای اوست. به عنوان یک صوفی، او به قبول مشکلات و مواجهه با مردم تأکید میکرد و بر این باور بود که زهد و فقر نشانههای خلوص در نزد خدا هستند.
به نقل از شیخ الاسلام، بوعبدالله خفیف تأکید داشت که پذیرفتن عیوب خود و تلاش در جهت اصلاح آنها، از اصول اساسی در سیر و سلوک معنوی است. او همچنین به خطرات ریا و جستجوی شهرت هشدار میداد و بر اهمیت وفای به عهد و دیانت تأکید میکرد. در نهایت، او به تربیت نفس و دوری از تمایلات دنیوی اهمیت میداد و به فکر عموم مؤمنان بود.
هوش مصنوعی: بوعبدالله خفیف شیرازی یکی از شخصیتهای برجسته علمی بوده است. او فرزند محمد بن خفیف بن اسکفشار الضبی است و با لقب ابوعبدالله بشیر معروف بوده است. او همیشه در نشاپور زندگی میکرد و در زمان خود، یکی از بزرگترین استادان و پیشوایان علمی به شمار میرفت. به او شیخ الاسلام میگفتند. او شاگرد شیخ بوطالب خزرج بغدادی بوده و همچنین با شخصیتهای مهم دیگری مانند رویم، کتانی، یوسف حسین رازی، بالحسین مالکی، بوالحسین مزین، بوالحسین دراج و طاهر مقدسی در ارتباط بوده است. او به علوم ظاهری و باطنی تسلط داشت و به عنوان یک عالم نورانی و بینظیر در زمان خود شناخته میشد.
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام بیان کرد که هیچ کس به اندازه او به علم دین توجه نداشته و آثاری به این میزان از خود به جا گذاشته است. او دارای اعتقادات پاک و اخلاق نیکو بود و مذهب شافعی داشت. همچنین از شاگردان برجستهای برخوردار بود و در زمان خود مورد حمایت و احترام قرار میگرفت. او در سال 1173 هجری قمری از دنیا رفت.
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام گفت که دو نکته دربارهی او دارم که اگر کسی بپرسد، میتوانم بگویم. یکی این است که وقتی از او پرسیدند: تصوف چیست؟ پاسخ داد: «یافتن حق در زمان غفلت از یاد خدا» و نکتهی دیگر آن است که وقتی از او پرسیدند: چرا عبدالرحیم اصطرخی با نان به سراغ سگ میرود و کت را میبندد؟ جواب داد: «او از سنگینی بار وجودش میکاهد» و در واقع این کار را میکند تا برای مدتی از بار وجودیاش سبکتر شود.
هوش مصنوعی: شیخالاسلام گفت: در وجود خواری و لذت، هیچ یک نیست.
هوش مصنوعی: در وجود صدمه بود و شکستن. حواسی که در آن مرد به وجود میآمد و به شدت به او آسیب میرسید، مانند یک مجنون بود یا برای دیگری.
هوش مصنوعی: من میخواهم یاد او را به خاطر بسپارم، انگار که او در هر جا و هر لحظه در پیش چشمم حضور دارد.
هوش مصنوعی: به دنبال دلیلی هستم تا تو را فراموش کنم، اما تو همچنان مانند دریا به زندگیام میآیی، و هر دلیلی که برای فراموشیات بیاورم، از دستم فرار میکند. ای کسی که جانم را فدای تو کردهام، از یاد تو نمیتوانم رها شوم.
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام گفت: بوالحسن بشری سجزی به من گفت که شیخ سید بیان کرده است که بوعبدالله خفیف میگوید، کسی که در شریعت زندقه را عملی انجام دهد، در واقع مرتکب شرک شده است.
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام گفت: شیخ بوعبدالله باکو به این سوال پاسخ داد که تصوف چیست. او بیان کرد که تصوف به معنای پاکسازی دلها از هماهنگی با دنیای مادی، جدا شدن از اخلاق طبیعی، خاموش کردن ویژگیهای انسانی، دوری از انگیزههای نفسانی، و تلاش برای به دست آوردن صفات روحانی است. همچنین، او به بیان حقایق علمی و استفاده از آنچه برای حیات جاودانه مناسبتر است، نصیحت به تمام مسلمانان، وفاداری واقعی به خدا و پیروی از پیامبر در زمینه شریعت اشاره کرد.
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام فرمود: بوعبدالله در شب در مسجد با نوجوانی و جوانی به سادگی و آرامی به سر میبرد.
هوش مصنوعی: روزی نشسته بودم و باران میبارید و چراغ خاموش بود که ناگهان صدای کوبیدن به در مسجد بلند شد. خادم به صدا پاسخ نداد و دل من تنگ شد. بنابراین از جا برخاستم و در را باز کردم. شخصی که وارد شد، شیخ بوالخیر مالکی بود. وقتی او این داستان را دوباره تعریف کرد، به جای بوالخیر گفت که شیخ حکمی از علمای آن منطقه بود. او نزدیک من آمد و نشست و من از هیبت او تحت تاثیر قرار گرفتم. او در را باز کرد و غذایی را آورد. گفت: "بخور." من در حال وصال (نزدیکی به حق) بودم و به خاطر ترس از او جرأت نکردم بگویم که در وصال هستم. لقمهای به دهانم گذاشتم و در حین خوردن گفتم: "ای شیخ! سؤالی دارم." او پاسخ داد: "بفرمایید." گفتم: "کی زندگی با حق شیرین میشود؟" او گفت: "زمانی که اختلافات برطرف شود." سپس اضافه کرد: "بخور، بخور!"
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام گفت: از یکی از دوستان شیخ به نام حامد پرسیدند که چگونه میتوان حیا را کنار گذاشت؟ او پاسخ داد: زمانی که رفاقت و دوستی برجسته شود، حیا به کنار میرود. این داستان را بوسعد مالینی نقل کرده است.
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام بیان کرد که در زمانهایی که بوعبداللّه خفیف با شیخ موسی عمران در جیرفت در حال گفتگو بود، نامهای به او ارسال کرد و در آن نوشت که در شیراز هزار مرید دارم و از هر یک، هزار دینار درخواست میکنم. در پاسخ، موسی عمران نوشت که من در جیرفت هزار دشمن دارم و هیچیک از آنها اجازه نمیدهند که من زنده بمانم. سپس از بوعبداللّه پرسید که آیا تو صوفی هستی یا من؟
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام گفت که شیخ موسی عمران جیرفتی، یکی از سیدهای معروف بود که در جیرفت زندگی میکرد. او شاگرد شیخ بوعبدالله طاقی بوده و با او گفتگوهایی داشته است.
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام بیان کرد که در زمانی میان خواجه علی حسن کرمانی و خلیل خازن، خواجه علی نامهای برای خلیل ارسال کرد و در آن نوشت که تو از صبح تا شب مشغول غذا و نوشیدنی هستی و من در جستجوی غذایی خوب و خوشمزه هستم. آیا تو صوفی هستی یا من؟ آنها به او طعنه میزدند و نمیتوانستند وجود مشایخ را بپذیرند، به خاطر غرور و زهر در وجودشان. آنها اعتقاد داشتند که مشایخ به آنها کمک میکنند و نفس را مغرور میسازند و این امر آنها را از حد فروتنیشان فراتر میبرد. اگر خداوند پاسخی ندهد، این بزرگترین عذاب برای آنها خواهد بود. شیخ سیروانی افزود که عشق به ریاست از دل صادقین هرگز نخواهد رفت مگر با مرگ. جستجوی جاه و مقام برای بسیاری خوشایند است، اما همراه آن آفات و مشکلاتی وجود دارد. بزرگان گفتهاند: مشهور بودن فتنه است و همه آن را میخواهند، در حالی که گمنامی آرامش است و کمتر کسی آن را میپسندد.
هوش مصنوعی: سفیان عیینه بیان میکند که امام فقهاء مکه، استاد شافعی و احمد، خواب عجیبی دیده است. در این خواب، او سفیان ثوری را در بهشت میبیند که از درختی به درخت دیگر میپرد و میگوید: "سپاس خدا را که به وعدهاش عمل کرد." سپس به او نگاه کرده و مجدداً این جمله را تکرار میکند و به عیینه میگوید: "چنان کن که مردم تو را بشناسند و کمدیده شوی." او ادامه میدهد که گروهی را دیده که به خاطر تقوای خود شناخته شدهاند، اما با این حال بیشتر از همگان هلاک شدهاند. او توضیح میدهد که در دنیای مادی، آنها افرادی هستند که مقام و دنیا دارند، اما در بین این افراد، کسانی وجود دارند که درویشتر، بیسرپرستتر و بیبیشتر از همه، کمقدرتر هستند. کسانی که در دنیا ضعیفتر و بیچارهترند و کارشان به نوعی با همه عالم مخالف است. مایهٔ وجود این افراد در تنهایی و نیاز و فقر آنها نهفته است و فقدان آنها برایشان، خود یک نوع وجود و هستی به حساب میآید.
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام داستانی را روایت میکند از شخصی که از نشاپور به عنوان یکی از صوفیان به زیارت یا کار دیگری رفته بود. در آنجا خادمی او را به خوبی پذیرفت و بسیاری از مریدان گرد او جمع شدند. این فرد در درون خود احساس رنج و وظیفهای سنگین داشت و تصمیم به ترک آنجا گرفت. هنگامی که بازگشت، جمعیت زیادی همراه او آمدند و او از خادم پرسید که این افراد کی هستند. خادم پاسخ داد که آنها به خدمت شما آمدهاند. او صبر کرد و تا اینکه به جایی بالاتر رسید و ناگهان دست به اقدامی غیرمنتظره زد: شلوار خود را درآورد و شروع به ادرار کردن کرد، به طوری که لباس همه مریدان او آلوده شد. مریدان با تعجب از این رفتار او گفتند: "این شیخ است، چه کار زیبایی کرد!" اما بیشتر آنها از او بیزار شدند. یکی از مریدان که در کنار او بود، دلش پر از تعجب و ناامیدی شد و از خود پرسید که این چه کاری بود که او انجام داد. در حالیکه مریدان به دنبال او بودند، شیخ برای شستن خود به سمت آب رفت و لباسهایش را به آب انداخت و خود را شست. سپس دوباره به کناری ایستاد و به خادم گفت: "مراقب باش که به هیچ عنوان انکار نکنی، زیرا این کار یک بلای عظیم و فتنهای بزرگ بود؛ با این مقدار ادرار نمیتوان خود را آلوده کرد و در آب پاک شد. چرا باید از آن رنج کشید؟ این کار چگونه میتواند به جز این باشد که مردم را شگفتزده کند و از آنها تغذیه کند و بر دلهایشان بیفزاید؟" او میگفت، وقتی که یک عیب کوچک آشکار میشود یا کارشان مطابق میل شان نیست، همه از او روی برگردانده و انکار میکنند.
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام گفت: میدانی چرا او این کار را کرد؟ به خاطر شادیای که از آنها به او رسید، این برای او واجب شد. اگر از آنها خشمگین میشدی و آنها کافر بودند، خداوند همه آنها را زاهد قرار میداد.
هوش مصنوعی: علی بن المولد میگوید: در خواب برادرم ابااسحاق را دیدم و از او خواستم که نصیحتی به من بکند. او گفت: بر توست که به کمگویی و کمطمعی و تواضع پیش از دیدار با پروردگارت ادامه دهی. سپس ادامه داد: هر کسی باید به کار خود بپردازد و مانند درختی باشد که میوهاش را میدهد. شیخ الاسلام گفت: قبول کردن عیوب باید در شرایطی باشد که خودت آن عیب را بشناسی، و جا ندارد که در مقابل عیبهای کوچک انکار کنی چون انسان به هر حال عیوبی دارد. درباره این موضوع باید دقت کرد و رابطهای احترامی با شیخ و استادت برقرارسازی، زیرا مرید واقعی کسی است که راه و روش تو را پیگیری کند، نه آنکه تو بخواهی او را هدایت کنی. مرید باید به طریق صحیح و بیعیب حرکت کند، و زمانی که نقصی پیش آمد، باید برداشت درستی از آن داشته باشد. اگر اشتباهی پیش میآید، باید مابقی شرایط را هم در نظر بگیریم. ما در این دنیا تحت قضا و قدر الهی هستیم و باید از آنچه که موجب نزاع میشود دوری کنیم. در نهایت از خداوند کمک میطلبیم و از او درخواست سلامت در دل و ثبات بر دین حق داریم و به او پناه میبریم.
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام گفت: خواجه علی حسن، شیخ کرمان و یکی از مشایخ پیشین بود. او داروخانهای داشت و در مسائل نظام و وقف فعالیتهای زیادی انجام میداد و مریدان زیادی نیز داشت. او با دیگران خوب رفتار میکرد و ادعای مریدی شیخ عمو را داشت تا اینکه از دنیا رفت و هیچ وصیتی برای خود باقی نگذاشت. شیخ الاسلام همچنین اشاره کرد که بوطالب خزرج بن علی البغدادی، استاد بوعبداللّه خفیف بود. بوعبداللّه گفت که او خدمت استادش میکرد و او به علت درد شکم، خون میفروخت. بوعبداللّه طشتی را برای او آماده میکرد. زمانی که او غایب بود، استاد صدا زد: "شیرازی!" و او نتوانست بشنود. دوباره صدا زد و گفت: "شیرازی! لعنت بر تو!" بوعبداللّه بلافاصله به او پاسخ داد و طشت را به او داد. سپس دیلم از بوعبد اللّه خفیف پرسید که چگونه از این لعن، در دلش بدش نیامده بود؟ و او پاسخ داد: "چون رحمک اللّه."
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام بیان کرد: مریدی به موفقیت نخواهد رسید، مگر این که سختیهای استاد و راهنما را تحمل کرده باشد، و از دانش آنها بهرهمند شده باشد. کسی که از استاد خود شکایت نکرده و بر او خشم نگرفته باشد، نمیتواند در زندگی خود به موفقیت و خوشبختی دست یابد. بر همین اساس، شخصی که به تنهایی و بدون راهنما باشد، نمیتواند به هدف خود برسد، چرا که وجود یک استاد و راهنما برای رشد و پیشرفت ضروری است.
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام فرمود که بوطالب خزرج دچار ناراحتی شده بود و از بغداد به صباهان رفت. در آنجا مورد پذیرش قرار گرفت، اما علی سهل صبهانی به خاطر غیرتی که داشت از او رنجید و به شیراز رفت. او خواست که خود را در لباس سیاه بپوشاند و محلی برای اقامتش فراهم کردند. شیخ الاسلام گفت: جوانمرد کسی است که در زمان مصیبت به دیگران کمک میکند یا از آنها چیزی دریافت میکند و با این کار غم و حسرت را میکاهد. حسرت هم از طرف دیگر به او تعلق دارد. اگر کسی چیزی به دست آورد باید شادی کند و خود را به نمایش بگذارد، نه اینکه در عذاب مصیبت باشد و از خود ادعای دیگری کند و در خفا از دیگران بگریزد تا خود را فریب دهد.
هوش مصنوعی: روزی شب صدای یک نوازنده به گوش شیخ بوعبدالله خفیف رسید و او از او پرسید که شیرازی چه نوع آوازی داشت؟ مرد گفت: من روز و شب یک نوع خوراک را میخورم و هر روز مقداری از آن کم میآوردم. تا به حال نوزده روز است که این روش را ادامه دادهام و هر شبانهروز با همان خوراک سر میکنم.
هوش مصنوعی: بوعبدالله خفیف، فردی است که سختیهای زیادی را به جان خریده و در جوانی به مریدی رسید. شیخ بوطالب به او گفت: شیرازی، قدر لحظهای که به دست آوردی بدان، چون یک شب در مهمانی همراه دوستانم بودم و تصمیم گرفته بودم که گوشت بریان نخورم. دوستانم به من فشار آوردند و به زور لقمهای از بریان به دهانم دادند. ناگهان حس کردم ایمانم از من خارج شد. او گفت هر خوبی که داشتم، از من جدا شد و به نظرم آمد که عذاب و تأثیر آن از هزینهای که برای آن لحظه پرداختهام ناشی است.
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام فرمود: ایمان او به دلیل تجربه و مشاهده است و ایمان تو از طریق شهادت به دست آمده و آن عارف در حال مشاهدات است. به این معنا که او از پردهها و پوششها آزاد شده است و خداوند او را از گروهی نجات میدهد. در قرآن آمده است: «مردان صدق کردند آنچه را که با خداوند عهد کردهاند». و از خداوند یاد شده که میفرماید: «در حق رعایت کردن آن (عهد) کوتاهی نکردند» و درباره اکثر آنها میگوید: «و به وفای به عهد من وفا کنید تا من نیز به وفای به عهد شما بپردازم و به قراردادهایتان پایبند باشید».
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام فرمودند: آیا بریان (گوشت کبابی) حرام بوده است؟ نه! بلکه وفا (پاسداری از عهد و پیمان) واجب بود. آیا انگور و نان در بهشت حرام بود؟ نه! چون محبت و عشق غالب بود و محبت واقعی وجود داشت. وفا باید رعایت میشد و زهد و رهبانیت که به وجود آمد، ما آن را بر آنها ننوشتهایم و تا جایی که باید به آن رسیدگی شود، ادامه دارد.
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام گفت: آیا کسی خبر دارد که اگر کسی دعا یا کار خیری برای خدا انجام دهد و آن را رها کند، خداوند زشتی و بدی را از او دور کند؟ به راستی، ای جوانمرد! متعهد و وفادار به ارزشها باشید.
هوش مصنوعی: بوعبداللّه خفیف بیان میکند که هیچ چیزی برای مریدان خطرناکتر از تساهل با نفس در گرفتن رخصت و پذیرش تأویلها نیست. همچنین او میگوید که شادابی و خوشحالی باعث میشود که آدمی احترام و وقار خود را در برابر سوالات از دست بدهد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.