امام بوده بری، صحبت کرده بابوالقسم رازی و با نابلوسی بوده بمصر، ببر ازین طایفه حتساب کرده بود پوست وی فرو کشیدند. فارس حمال بوده از بوالسین نوری٭ حکایت کند وی گوید: که وقتی نوری دیدم کی بیرون آمد از بادیه و نمانده بود از وی مگر خاطر سوخته و گداخته مردی ویرا گفت: ای شیخ! مساله گفت: بپرس. گفت: هل تلحق الاسرار ما تلحق الصفات؟ قال: لااعلم ان اللّه اقبل علی الاسرار فحلمها واعرض الصفات فمحقها ثم انشأ یقول:
بدا وان بدا غیبنی هکذی صیرنی
از عجنی عن وطنی غرنی شردنی
حتی اذا غبت واصلنی حتی اذا وصلته
واصلنی یقول لایشهد مااشهد اویشهدنی
شیخ الاسلام گفت: کی نوری وقتی از سفر در از باز آمده بود سوخته و گداخته باز نمیشناختند گفتند چونی؟ گفت:
کما تری صیرنی
فقر قفا والد من
اذا تعیبت بدا
و ان بدا غیبنی
بقول ما تشهد لا
اشهد او یشهدنی
میگوئی: که فرا دید نای نایم، مگر که فرا دیداری.
وقت در مسجد خود آمد در پس جنازهٔ گریخت کی درخیل درآمده بود، با خود گفت: کی چندان سفر که من کردم سی سال سفر کردم و در جهان بگشتم، کس مرا نشناخت هاتف آواز داد: یا بالحسین هیچ محقق ترا ندید کی نشناخت، اما ترا دریغ داشتیم که در تو بندد یا تو در کسی بندی.
شیخ الاسلام گفت: چنانک خواهی میباش که تلبیس ترا قوتست و:
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به بحثی درباره شخصیتی به نام نوری و تجربیات او در سفر و مقامش در علم و عرفان میپردازد. نوری که با حالتی سوخته و گداخته از سفر بازمیگردد، به پرسشهای مطرح شده از سوی شیخ مساله پاسخ میدهد. او از اینکه پس از سی سال سفر در عالم، کسی او را نمیشناسد، ابراز تاسف میکند و به این اشاره میکند که نوعی جدایی و عدم شناخت از او وجود دارد که به نظر میرسد ناشی از حالت معنوی او باشد. در پایان نیز به سخنانی درباره انتخاب و وضعیت او در مسیر عرفانی و اجتماعی اشاره میشود. این داستان بازتابی از جستجو و تلاش برای شناخت در عالم عرفان و مواجهه با عدم درک جامعه از یک شخص متعالی است.
هوش مصنوعی: امام بوده که با بابوالقسم رازی و نابلوسی در مصر صحبت کرده است. از این افراد گروهی حساب کرده بودند که پوست یکی از آنان را کندند. فردی از فارس که حمال بوده، از بوالسین نوری نقل میکند که زمانی او نوری را دید که از بیابان بیرون آمده و ظاهرش نشان میداد که قلبش سوخته و پریشان است. آن مرد به نوری گفت: ای شیخ! مسألهای بپرس. نوری پاسخ داد: بپرس. او پرسید: آیا اسرار به صفات مرتبط میشوند؟ نوری گفت: نمیدانم، اما میدانم که خداوند به اسرار توجه کرده و آنها را حفظ کرده، ولی به صفات بیاعتنایی کرده و آنها را از بین برده است. سپس نوری ادامه داد:
هوش مصنوعی: بدا در میان شگفتیها و مسائلی که بر من گذشته، من را به این حالت درآورده است. از دیاری که بودم دور افتادهام و از وطنم گم شدهام.
هوش مصنوعی: هر زمان که غیبت کنم، به من خبر برسان و هر زمان که به من رسیدی، باز هم خبرم کن. میگوید که نه تنها آنچه را که میبینم شهادت نده، بلکه خودش نیز مرا شاهد قرار بده.
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام گفت: وقتی کی نوری از سفرش به خانه برگشت، کسی او را شناسایی نکرد. از او پرسیدند که حالش چطور است و او پاسخ داد:
هوش مصنوعی: من در فقر و تنگدستی مانند شخصی شدهام که پشت به درخت ایستاده است، گویی پدرش چنین وضعیتی را برایش رقم زده است.
هوش مصنوعی: اگر نیکوئی را ببینی، و اگر هم نه، مرا از یاد نبر.
هوش مصنوعی: من شهادت میدهم که او نیز در زمره کسانی است که شهادت میدهند.
هوش مصنوعی: میگویی: اینکه نای من را نمیبینی، مگر اینکه خودت را نشان دهی.
هوش مصنوعی: وقتی در مسجد حاضر شد و به پشت جنازهای که در حال تشییع بود، رفت، با خود گفت: "من که سی سال سفر کردهام و در دنیا گشتم، هیچکس مرا نشناخت." ناگهان صدایی به او گفت: "ای حسین! آیا هیچ کسی را دیدی که تو را بشناسد؟ اما ما از اینکه تو را بشناسند، دریغ داشتیم؛ چرا که تو در دیگری محصور شدهای و یا دیگری در تو محصور است."
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام گفت: اگر بخواهی که در چیزی موفق باشی، لازم است که به آنچه که میخواهی توجه کنی و خود را در آن تقویت کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.