گنجور

 
خواجه عبدالله انصاری

الهی دانی که من به خود به این ورزم و نه بکفایت خود شمع هدایت افروزم از من چه آید ؟ و از کردار من چه گشاید طاعت من به توفیق تو خدمت بهدایت تو، توبهٔ من برعایت تو، شکر من بانعام تو، ذکر من بالهام تو همه تویی من کیم اگر فضل تو نباشد من چه ام.

هر که او را دلی و جانی بود

شد بمیدان عاشقی گویش

کشته گشتند عاشقان و هنوز

نشنیده است هیچکس بویش

رحلت عاشقان زهر سویی

هست از قصد دل مگر سویش

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode