الهی بقدر تو نادانم و سزای تو را ناتوانم در بیچارگی خود سرگردانم، روز بروز بر زیانم، چون منی چون بود چنانم، و از نگریستن در تاریکی بفغانم که بر هیچ چیز هست ما ندانند چشم بر روزی دارم که تو بمانی و من نمانم پس چون من کیست که آنروز به بینم پس ور به بینم فدایی آنم.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، گویا شاعر احساس ناتوانی و نادانی خود را نسبت به معشوق بیان میکند. او خود را در بیچارگی و سرگردانی میبیند و از تاریکی رنج میبرد. شاعر مایل است در روزی به چشم ببیند که معشوق باقی بماند و او از دنیا برود و به همین دلیل به مقام والای معشوق فدا میشود. در واقع، این شعر تأکیدی بر عشق عمیق و ناپایدار بودن زندگی است.
هوش مصنوعی: خدایا، من به اندازهی تو نادانم و در برابر شایستگیهایت ناتوانم. در ناچیزی خود سرگردانم و روز به روز زیان میبینم. من اینگونه هستم و نمیدانم چگونه باید باشم. نگرانم از اینکه در تاریکی زندگی میکنم و هیچ چیز را نمیبینم. تنها امیدم این است که روزی فرابرسد که تو باقی بمانی و من نباشم. حالا سوال من این است: چه کسی میتواند آن روز را ببیند؟ و اگر آن روز را ببینم، فدای تو خواهم شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.