خداوندا تویی کز روی رفعت
سپهرت تخت زیبد،مِهر،گَژزَن
گرفت از گلستان لطف و نطقت
همه روی زمین گلزار و گلشن
جهان را آن عمارت داد عدلت
که از سهو و خطا معصوم شد ظن
برای کارزار دشمن تو
که چرخش خصم باد و طبع دشمن
گهی از غنچه سازد دهر پیکان
گهی در آب پوشد باد جوشن
اگر من بنده محرومم ز صدرت
روا باشد که اهل آن نیم من
ولیکن قصه تشریف شرط است
مرا بر رای اعلی عرضه کردن
تنم پوشیده شد از خلعت شاه
که بادش در پناه حق دل و تن
نمی گویم که تدبیر سرم چیست
همی ترسم که گویی در کس زن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به ستایش و توصیف خداوند و عدالت او میپردازد. شاعر از خالق آسمانها و زمین یاد میکند و به زیبایی و لطف خداوند اشاره دارد که به زمین جلوهای گلزار بخشیده است. همچنین بر تأثیر عدالت خداوند شاره میکند که انسانها را از اشتباه و گمراهی محفوظ نگه میدارد. شاعر به جنگ و دشمنیها نیز اشاره میکند و یادآور میشود که حتی در برابر مشکلات، نعمتهای الهی همیشه وجود دارد. او در پایان، احساس ناتوانی خود را در مقایسه با عظمت خداوند بیان کرده و به این نکته اشاره میکند که مقام و منزلت خاصی نزد خداوند است و او تنها خود را بندهای محروم میداند.
هوش مصنوعی: خداوندا، تو هستی که از بلندی آسمانت، تخت تو شایستهی خورشید و ماه است.
هوش مصنوعی: از گلستانی که سرشار از زیبایی و کلام دلنشین است، تمام زمین به باغ و گلزار تبدیل شده است.
هوش مصنوعی: جهان را با عدالت بنا کرد که از اشتباه و خطا، گمان پاک و معصوم شده است.
هوش مصنوعی: در میدان نبرد با دشمن، طبع و طبیعت او دشمنیاش را شکل میدهند و باید هوشیار بود.
هوش مصنوعی: زمانی دنیا انسان را مانند پیکانی از غنچه به سوی هدف میفرستد و زمانی دیگر، مانند بادی که زره را در آب پنهان میکند، انسان را در معرض خطر و چالشهای پنهانی قرار میدهد.
هوش مصنوعی: اگر من از آن نعمتها بیبهرهام، اشکالی ندارد، چون من جزو اهل آنجا نیستم.
هوش مصنوعی: اما داستان ارائه کردن به مقام بالا برای من ضروری است.
هوش مصنوعی: تن من با لباس سلطنتی پوشیده شد، که نسیمش در سایهٔ حمایت خداوند به جان و جسمم آرامش میبخشد.
هوش مصنوعی: نمیخواهم بگویم که چه برنامهای دارم، چون میترسم که این حرفم بر کسی تاثیر بگذارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نگه کن آب و یخ در آبگینه
فروزان هر سه همچون شمع روشن
گدازیده یکی دو تا فسرده
بیک لون این سه گوهر بین ملون
غریبی می چه خواهد یارب از من؟
که با من روز و شب بسته است دامن
غریبی دوستی با من گرفتهاست
مرا از دوستی گشتهاست دشمن
ز دشمن رست هر کو جست لیکن
[...]
شبی گیسو فروهشته به دامن
پلاسین معجر و قیرینه گرزن
بکردار زنی زنگی که هرشب
بزاید کودکی بلغاری آن زن
کنون شویش بمرد و گشت فرتوت
[...]
همیدون شخّهای کوه قارن
به چشمش همچنان آید که گلشن
ز مویش خانه گردد سنبلستان
ز رویش بوستان گردد شبستان
چو مشگین زلف پیش باد دارد
شود زو باغ و بستان سنبلستان
سپاه مهر او بر من بتازد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.