لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
ظهیر فاریابی

خداوندا تویی کز روی رفعت

سپهرت تخت زیبد،مِهر،گَژزَن

گرفت از گلستان لطف و نطقت

همه روی زمین گلزار و گلشن

جهان را آن عمارت داد عدلت

که از سهو و خطا معصوم شد ظن

برای کارزار دشمن تو

که چرخش خصم باد و طبع دشمن

گهی از غنچه سازد دهر پیکان

گهی در آب پوشد باد جوشن

اگر من بنده محرومم ز صدرت

روا باشد که اهل آن نیم من

ولیکن قصه تشریف شرط است

مرا بر رای اعلی عرضه کردن

تنم پوشیده شد از خلعت شاه

که بادش در پناه حق دل و تن

نمی گویم که تدبیر سرم چیست

همی ترسم که گویی در کس زن

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
دقیقی

نگه کن آب و یخ در آبگینه

فروزان هر سه همچون شمع روشن

گدازیده یکی دو تا فسرده

بیک لون این سه گوهر بین ملون

ناصرخسرو

غریبی می چه خواهد یارب از من؟

که با من روز و شب بسته است دامن

غریبی دوستی با من گرفته‌است

مرا از دوستی گشته‌است دشمن

ز دشمن رست هر کو جست لیکن

[...]

منوچهری

شبی گیسو فروهشته به دامن

پلاسین معجر و قیرینه گرزن

بکردار زنی زنگی که هرشب

بزاید کودکی بلغاری آن زن

کنون شویش بمرد و گشت فرتوت

[...]

قطران تبریزی

ز مویش خانه گردد سنبلستان

ز رویش بوستان گردد شبستان

چو مشگین زلف پیش باد دارد

شود زو باغ و بستان سنبلستان

سپاه مهر او بر من بتازد

[...]

مشاهدهٔ ۱۴ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه