نباشدت نفسی در سر آن کله داری
که سر به کلبه احزان ما فرود آری
بدین قدر دل ما هم نگه نخواهی داشت
چه دلبری که ندانی طریق دلداری؟
ز حسن خویش بدین مایه گشته ای خرسند
که سینه ای بخلی یا دلی بیازاری
مرا که پشت من از بار محنت است دو تاه
فراق روی تو در می خورد به سرباری؟
بیا ببین که ز بهر نثار مقدم تو
دو چشم من ز چه سان می کند گهر باری
بدانچه از رگ من خون چکد دریغی نیست
که هرچه با تو کند جنس آن سزاواری
تکلُّفی نبود لایق بزرگی تو
اگر به خیره نگیری و عیب نشماری
زخون دیده بر آنم که شربتی سازم
که چشم شوخ تو را عادت است خونخواری
مُزَوِّرِ هوسی نیز می پزم حالی
که در دو چشم تو پیداست ضعف بیماری
تو را به ناله زیرست میل و این عجب است
که دست می نرسد جز به ناله و زاری
ز لطفها که تو با من کنی یکی اینست
که یکزمانم بی این سماع نگذاری
یکی غم از دل من پای باز پس ننهد
که دست دست به دیگر غمیم نسپاری
به هر جفا که کنی بر زمانه بندی جرم
کسی زفعل تو آگاه نیست پنداری!
عنان فتنه رها کرده ای و این خوشتر
که عذر لنگ برون می بری به رهواری
زمانه را همه دانند کو نیارد کرد
به روزگار جهان پهلوان جفا کاری
پناه ملت اسلام،فخر دولت و دین
که کرد دولت و دین را به تیغ معماری
ز چشم دولت او تا بجست خواب عدم
دگر به خواب ندیده ست فتنه بیداری
به دور او ز بس آثار عدل نتوان کرد
مگر به زلف بتان نسبت ستمکاری
ایا رسیده به جایی که گر جهان نبود
ز بهر همَّت خود قطره ای کم انگاری
کلاه گوشه قدر تو از طریق نفاذ
ربوده از سر گردون کلاه جبّاری
فتاده جِرم زمین با همه ثبات قدم
به جنب حلم تو در تهمت سبکساری
درآمده ز ازل زیر سقف همت تو
چهار عنصر عالم به چار دیواری
ز عصمت تو چنان تنگ شد فضای جهان
که هست دم زدن دشمنت به دشواری
تویی که تا ابد از رنگ و بوی دولت تو
چمن به رنگرزی شد صبا به عطاری
ز دست ساقی لطف تو یک پیاله بود
که نرگس افکند از دست جام هشیاری
ز صوت بلبل رفق تو یک نوا باشد
که گل به پای در آرد لباس زنگاری
به یک سخن دهن ظلم را فرو بندی
به یک سخا شکم آز را بینباری
به قهر،آب فنا بر سر فلک ریزی
به لطف،تخم وفا در دل جهان کاری
زخار حادثه تا بشکفد گل انصاف
به چشم خصم تو گل را مباد جز خاری
تو را ذخیره عمری که چون بقای ابد
ورای عقد تصرف بود ز بسیاری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان درد و رنج شاعر در اثر دوری معشوق و عدم توجه او به احساسات عاشقانهاش میپردازد. شاعر از احساس تنهایی و غم خود میگوید و برنمیتابد که معشوق به زیبایی خود مغرور است و به دلداری عاشقش توجهی ندارد. او بیان میکند که چقدر دلش برای یک نگاه و محبت از سوی معشوق تنگ شده است. شاعر به تفسیر عواطف و احساساتش پرداخته و تأکید میکند که با وجود رنج و غم، همچنان به عشق و محبت معشوق دل بسته است، و از او میخواهد که بیشتر به احساسات او اهمیت دهد و از انفعال خود دست بردارد. شاعر در نهایت، با اشاره به بیتوجهی دنیا به درد و رنج عاشقان، به بزرگی و قهرمانی معشوقش نیز اشاره میکند و او را سرچشمه امید و فخر میداند.
هوش مصنوعی: اگر انسانی در دل تو خیال بیرحمی و سختی دارد، چرا سر را به جای دل ما بر مکانهای غمبار میگذارد و به این موضوع اهمیت نمیدهد؟
هوش مصنوعی: تو به اندازهای دل ما را نگه نخواهی داشت که خودت هم نمیدانی چگونه باید دل کسی را به دست بیاوری.
هوش مصنوعی: تو از زیباییهای خود آنچنان خرسندی که دلها را آزرده و سینهها را پر از حسرت کردهای.
هوش مصنوعی: به من که از درد و رنج زندگی به شدت زخم خوردهام، چگونه میتوان تحمل غیبت و دوری تو را داشت؟
هوش مصنوعی: بیا ببین که به خاطر خوشآمدگویی و پیشواز تو، چطور چشمان من اشک میریزند و به شکل مروارید در میآیند.
هوش مصنوعی: هرچه که از وجود من کم و زیاد شود، برای من عذابآور نیست؛ زیرا هر چیزی که با تو میکند، لیاقتش را داری.
هوش مصنوعی: اگر به خوبیها و بزرگیهای تو نگاهی بیفکنیم، متوجه میشویم که اگر به خودت زحمت ندهی و به عیبهای دیگران ننگری، این برای تو بزرگمنشی نخواهد بود.
هوش مصنوعی: از اشک چشم میخواهم نوشیدنی تهیه کنم که به چشم فریبندهات عادت کردهای به خونریزی.
هوش مصنوعی: من با وجود اینکه مشغول سرگرمی و خیالات خودم هستم، اما در چشمان تو نشانههایی از بیماری و ضعف دیده میشود.
هوش مصنوعی: تو به خاطر اندوه و نالهی درونت خواستهای، اما جالب اینجاست که تنها راه رسیدن به آن خواسته، همان ناله و زاری است.
هوش مصنوعی: یکی از لطفهای تو به من این است که هرگز اجازه نمیدهی لحظهای از این حال و شور فاصله بگیرم.
هوش مصنوعی: هیچ کس از دل من غمها را دور نمیکند، زیرا که اگر کسی به غم دیگری توجه کند، دیگر نمیتواند به من کمک کند.
هوش مصنوعی: هر کمکی که به دیگران بکنی، کسی از کارهای تو خبر ندارد. نباید فکر کنی که بخاطر اعمالت مورد سرزنش قرار میگیری!
هوش مصنوعی: تو درگیر مشکلات و حوادث زندگی شدهای و این بهتر است که به جای فرار از واقعیت، به آرامی و با احتیاط از این وضعیت خارج شوی.
هوش مصنوعی: دنیا را همه میشناسند، زیرا که زمانه به هیچ کس وفادار نیست و به بزرگترین قهرمانان هم ظلم میکند.
هوش مصنوعی: این بیت به معنای این است که کسی به عنوان پشتیبان ملت مسلمانان و مایه افتخار دولت و دین به شمار میرود. او با مهارت و ذکاوت خود، موفق به تقویت و پیشرفت دولت و دین شده است.
هوش مصنوعی: از آن لحظه که نگاه خوشبختی او بر زندگی افکنده شد، دیگر خواب آرامش و سکون هیچگاه دیده نشده است و تنها آشفتگی بیداری را تجربه کردهایم.
هوش مصنوعی: به دور او، به خاطر خیری که از او میرسد، نمیشود کاری انجام داد جز اینکه زشتیهای ستمگری را به زلف زیبای محبوبان نسبت داد.
هوش مصنوعی: آیا به مرحلهای رسیدهای که اگر جاینیا وجود نداشت، برای تلاشت حتی یک قطره از ارزشهایت را کمتر نمیپنداری؟
هوش مصنوعی: کلاهی که شایستهی توست، به علت قدرت و نفوذی که داری، از آسمان به سر تو آمده است.
هوش مصنوعی: زمین با تمام استحکام و ثباتش به خاطر خویشتنداری و بردباری تو در برابر اتهامهای بیاساس به تلاطم افتاده است.
هوش مصنوعی: وجود چهار عنصر جهان تحت تأثیر تلاش و همت تو به وجود آمده است. این عناصر مانند چهار دیواری در فضای زندگیام قرار گرفتهاند.
هوش مصنوعی: فضای جهان بهقدری از تقوای تو متاثر شده است که حتی سخن گفتن دشمنان تو هم به سختی انجام میشود.
هوش مصنوعی: تو هستی که تا همیشه به خاطر زیبایی و نعمتهای خود، گلزار زندگی را زیبا و رنگین کردی، و نسیم ملایمی چون عطاری به خوشبو کردن آن پرداخته است.
هوش مصنوعی: ساقی با لطف خود یک پیاله به من داد که نرگس، گل زیبا، از دست جام هشیاری ریخت.
هوش مصنوعی: صدای بلبل رفیق تو یک آهنگ است که گل را به پای در میآورد و لباس زنگاری به خود میپوشاند.
هوش مصنوعی: به یک جمله میتوان ظلم را خاموش کرد و با یک سخاوت میتوان شکم پرستی را مهار نمود.
هوش مصنوعی: با غضب و خشم، آب نابودی را بر سر آسمان میریزید، و با مهربانی، بذر وفا را در دل جهان میکارید.
هوش مصنوعی: تا زمانی که حادثه به وقوع نپیوندد و گل انصاف در نگاه دشمن تو برافراشته نشود، نباید توقع داشته باشی که گل زیبایی را جز خار ببینی.
هوش مصنوعی: تو را از عمرم به یادگار نگه میدارم، که این ماندگاری فراتر از هر نوع تصرفی است و به خاطر زیادتی آن از همهچیز بیشتر است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا به ناله و زاری همیبیازاری
جفای تو بکشم زانکه بس سزاواری
تو را به جان و تن خویشتن خریدارم
مرا به قول بداندیش میبیازاری
به جان شیرین مهر تو را خریدارم
[...]
نبود چون تو مَلِک در جهان جهانداری
نیافرید خدای جهان تو را یاری
خجسته آمد دیدار تو به عالم بر
خدایگان چو تو باید خجسته دیداری
تو راست مُلک و سزاوار آن تویی به یقین
[...]
ز عشقت ای عمل غمزهٔ تو خون خواری
بسی کشید تن مستمند من خواری
مراست عیش دژم تا شدی ز دست آسان
چگونه عیشی؟ با صد هزار دشواری
بدان دو چشم دژم عیش من دژم خواهی
[...]
در آی جانا با من به کار اگر یاری
وگرنه رو به سلامت که بر سر کاری
نه همرهی تو مرا راه خویش گیر و برو
تو را سلامت بادا مرا نگوساری
مرا به خانهٔ خمار بر بدو بسپار
[...]
اگر مدیحت گویم نیابم از تو عطا
وگر نگویمت از من همی بیازاری
اگرت گویم بخل واگر نگویم خشم
چه عادتست که تو میرخواره زن داری
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.