قمری چو من مدیح تو سرو چمن نگفت
گر گفت مدح سرو چمن همچو من نگفت
هر جا روی حکایت شیرین و خسرو است
یک تن سخن ز درد دل کوهکن نگفت
پروانه از شراره ای از دست رفت لیک
با آنکه شمع سوخت سراپا سخن نگفت
هر کس که دید لعل چو یاقوت دوست را
دیگر سخن ز رنگ عقیق یمن نگفت
خون مرا چو شیر خورد شکرین لبی
کز کودکی درست زبانش لبن نگفت
این دل که شد به حلقه زلفت شبی اسیر
تا روز جز حکایت بند و شکن نگفت
یک عمر وصف حسن تو گر گفت فرخی
شد باز معترف که به وجه حسن نگفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به مدح و زیبایی محبوب خود میپردازد و بر این نکته تأکید میکند که هیچکس نتوانسته به اندازه او از زیباییها و حالات محبوب سخن بگويد. او به نمونههایی اشاره میکند که نشان میدهد حتی در لحظات درد یا زیبایی، برخی از موجودات و اشیا نیز در بیان احساسات و زیباییها ناتوان بودهاند. در نهایت، شاعر اعتراف میکند که علیرغم تلاشهایش در بیان زیبایی محبوب، هرگز نتوانسته به درستی و به طور کامل او را وصف کند.
هوش مصنوعی: قمری مانند من نتوانسته است توصیف زیبایی تو را بیان کند، و اگر هم این کار را کرده باشد، به اندازه من نمیتوانسته است.
هوش مصنوعی: هر جا که داستان شیرین و خسرو را نقل کنند، هیچ کس از درد و رنج یک کارگر سختکوش سخنی نمیگوید.
هوش مصنوعی: پروانه به خاطر آتش شعله از بین رفت، اما شمع که سوخت، حتی یک کلمه هم نگفت.
هوش مصنوعی: هر کسی که زیبایی و درخشش لبان دوستش را مثل یاقوت مشاهده کند، دیگر هیچ حرفی درباره رنگ عقیق یمن نخواهد زد.
هوش مصنوعی: خون من را همچون شیر نوشید لبهای شیرینی که از کودکی هرگز کلمهای درست نشنید.
هوش مصنوعی: این دل که شب به زلف تو گرفتار شد، تا روزی که آزاد شد، فقط از داستان بند و شکنش سخن گفت.
هوش مصنوعی: یک عمر اگر هم درباره زیبایی تو حرف بزنم، باز هم اعتراف میکنم که نتوانستم به درستی وصف جمال تو را بیان کنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.