تا بو مگر به سنگدلی مهربان کنند
سنگین دلت که سنگ به سنگ امتحان کنند
خواهم ز مردمی به در آیم به جلد سگ
وانگه در آستان توام پاسبان کنند
غیر و رقیب و مدعی آنگه به اتفاق
روزی شبی گذار بر آن آستان کنند
گویند خردسال جوانان میکده
پیران سال خورده به جامی جوان کنند
من پیر سال خورده جوانان خردسال
از یک پیاله کاش مرا امتحان کنند
...
زاغان که بر گل از خس و خار آشیان کنند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به موضوع سنگدلی و محبت میپردازد و میخواهد نشان دهد که انسانها باید در برابر سختیها و آزمونهای زندگی، مهربانی و محبت را انتخاب کنند. او از مردمی میخواهد که با وجود دل سنگینش، به او محبت کنند و در کنار او مانند پاسبانی وفادار باشند. شاعر همچنین به تضاد بین جوانی و پیری اشاره دارد و بیان میکند که او، به عنوان یک پیر سال خورده، آرزو دارد که با یک پیاله از عشق یا دوستی جوانان آزمایش شود. در نهایت، زیبایی و کثرت زندگی در کنار تلخیها و مشکلات آن به تصویر کشیده میشود.
هوش مصنوعی: شاید با محبت و مهربانی دل سنگی تو را نرم کنند، اما در واقع برای آزمایش، سنگ را به سنگ میکوبند.
هوش مصنوعی: میخواهم از میان مردم بیرون بیایم و چون سگی وفادار در درگاه تو نگهبان شوم.
هوش مصنوعی: در روزی مشخص، دشمنان و رقبای من، به طور مشترک و ناگهانی به آن مکان میآیند.
هوش مصنوعی: میگویند که جوانان در میکده، با نوشیدن شراب، جوانی و سرزندگی را دوباره تجربه میکنند، حتی اگر پیر و سالخورده باشند.
هوش مصنوعی: من که سالها از عمرم گذشته و به سن و سالی رسیدهام، دوست دارم جوانان کمسنوسال از من امتحان کنند و ببینند که چه تجربیاتی دارم.
هوش مصنوعی: پرندگان سیاه که بر روی گلها آشیانه میسازند از خار و علفهای هرز هستند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گفتم کِی ام دهان و لبت کامران کنند؟
گفتا به چشم هر چه تو گویی چُنان کنند
گفتم خَراجِ مصر طلب میکند لبت
گفتا در این معامله کمتر زیان کنند
گفتم به نقطهٔ دهنت خود که بُرد راه؟
[...]
رندان که عزم سیر به کوی مغان کنند
دین بهر می و چو مغبچه جوید چنان کنند
ایمان چو باختند به زنار زلف او
آنگه سبک نشاط به رطل گران کنند
سرخوش چو بهر عیش کله گوشه بشکنند
[...]
خلق از سگت نه از بد دشمن فغان کنند
دشمن چه سگ بود گله از دوستان کنند
ز نار عشق رشته جان شد مرا چو شمع
بر خود نبسته ام که مرا منع از آن کنند
دانم یقین نه مستی و از عشوه آندو چشم
[...]
گفتم کیم به طلعت تو شادمان کنند؟
گفت آن زمان که وقت شود فکر آن کنند
گفتم که چیست سرّ نهان بودن شما؟
گفت این حکایتی است که با نکتهدان کنند
گفتم که جان دهند و رضای شما خرند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.