صوفیان را دگر امروز نه های است و نه هوئی
آسمان باز همانا زده سنگی به سبوئی
نه بدستی زده ام چاک گریبان سلامت
گر ملامت کشم از کرده توان کرد رفوئی
بر سرم چون گذری دسته گل بر سر خاری
پا به چشمم چو نهی سرو روان بر لب جوئی
من که صد سلسله چون حلقه موئی بگسستم
حلقه سلسله زلف توام بست به موئی
زاهد ار اهل بهشت است خدایا مفرستم
جز به دوزخ چومنی ظلم بود یار چو اوئی
زین همه شنعت بیهوده ات ای شیخ چه حاصل
رو بدست آر چو مردان خدا سیرت و خوئی
ای خوش آن دل که ز ترکان پری چهر چو یغما
نشود شیفته رنگی و آشفته موئی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گفتم: از عشق توسرگشته چو گویم، تو چه گویی؟
گفت: چوگان که زد آخر؟ که تو سر گشته چو گویی
گفتم: آرام دلم نیست ز عشق تو، چه درمان؟
گفت: درمان تو آنست که: آرام نجویی
گفتم: آشفتهٔ آن چشم خوشم، مرحمتی کن
[...]
ای که با نور خرد نور خدامیجویی
خویش بین، عکس نظر کن بکجا میپویی
از تو ای دوست چه پنهان رهم افتاد به کویی
که دل افکند مرا در هوس روی نکویی
دلبری جان شکری پرده دری نکته درایی
گلرخی سرو قدی سنگ دلی سلسله مویی
گل نوشین دهنی سرو صنوبر حرکاتی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.