سر آغاز: زهی نام تو سر دیوان هستی
نظر اعتبار بر صورت عالم گشودن و راه سخن به گام عرفان طی نمودن در سر این معنی که درون از پرده موجودات واجبالوجودی هست و برون از حلقه کاینات معبودی که حرکت هر جانداری از قدرت اوست و کثرت تغییر عالم شاهد بر وحدت او: ایا مدهوش جام خواب غفلت
دست نیاز به درگاه بینیاز گشودن و از حضرت باری التماس رستگاری نمودن: خداوندا گنهکاریم جمله
مثقب خامه را بر گوهر نهادن و رشتههای گوهر معنی را ترتیب دادن در ایثار تاجداری که گوهر ذاتش باعث دریای آفرینش است و جوهر صفاتش منشاء فیض ارباب بینش است: رقم سازی که این زیبا رقم زد
طلوع کردن اختر معانی از افق سپهر نکته دانی در تعریف شبی که اخترش طعنه بر نور بدر میزد و صحبتش طعنه بر شام قدر: شبی چون روز شادی عشرت افزای
رو به میدان معانی کردن و تیغ دو زبان برآوردن در مدح شهسواری که از دو انگشت نوک تیغ دو سر دیده شرک را کور نمود و از بنان ذوالفقار پیکر باب خیبر گشاده: از آنرو صبح این روشندلی یافت
در منشاء انشاء این نامه غریبالمعانی و باعث تصنیف این نسخه نادر بیانی: شبی سامان ده سد ماتم وغم
پایه سریر معانی بر عرش نهادن و گام فکر در عرصه سپهر گشادن در مدح شهسواری که فضای هستی گویی از اقلیم اوست: چو این گنج هنر ترتیب دادم
حکایت ناقل این مقاله و شکایت قایل این رساله در بیوفایی یاران ریایی و دلایل بر فضیلت گوشه تنهایی: دلا برخیز تا کنجی نشینیم
شیر حکمت از پستان خامه گشادن و طفل فسانه را در مهد خیال پرورش دادن در آغاز حکایت عشقبازی و ابتداء روایت نکته سازی: نوا پرداز قانون فصاحت
لوح معنی در دامن حکایت نهادن و زبان به درس نکته گشادن در تعریف مکتبی که لعبت خانه چین از او نشانهایست و حدیث خلدبرین افسانهای: دبیر مکتب نادر بیانی
بیان خوابی و اظهار اضطرابی که ناظر را از راز پنهان از بیصبری خبر داده و داغ ناصبوریش بر جگر نهاده و حکایت مفارقت و شکایت مهاجرت: چنین گفت آن ادیب نکته پرداز
بیتابی ناظر از شعله جدایی و اضطراب نمودن از داغ بینوایی و خویشتن را بر مشق جنون داشتن و شرح درون خویش بر چهره معلم نگاشتن: چو آن زرین قلم از خانه زر
رفتن معلم به در خانه دستور و بیان کردن عشق ناظر نسبت به منظور و مقدمه درد فراق و آغاز حکایت اشتیاق: چو طفل روز رفت از مکتب خاک
بیان ظلمت شب دوری و اظهار محنت مهجوری و شرح حال ناظر دور از وصال منظور و صورت احوال او در پایداری: اسیر درد شبهای جدایی
ناقه خیال در وادی سخن راندن و لعبت نظم را در هودج اندیشه نشاندن در رفتن ناظر از اقلیم وصال و خیمه زدن در سرمنزل رنج و ملال: سفر سازنده این طرفه صحرا
یاد نمودن ناظر از بزم آشنایی و ناله کردن از اندوه جدایی و شکایت بخت نامساعد بر زبان آوردن و حکایت طالع نامناسب بیان کردن: حدا گوینده این طرفه محمل
در تعریف محیطی که موجش با قوس قزح برابری میکرد و کشتیش به زورق آفتاب سر در نمیآورد: گهر پاشی که این گوهر گزین کرد
خبر یافتن منظور از رفتن ناظر و برون آمدن از شهر آشفته خاطر و به کاروان مقصود رسیدن و از نامه ناظر شادمان گردیدن: فسون سازی که این افسون نماید
رفتن آن شهسوار شهب تازیانه و شاهباز فلک آشیانه به جست و جوی آن آهوی سر در بیابان محنت نهاده و آن طایر دور از مقام عزت فتاده: سوار رخش تاز دشت دعوی
رسیدن آن گل نودمیده چمن رعنایی و سرو تازه رسیده گلشن زیبایی به مرغزاری که پنجه چنارش شاخ بیداد شکستی و آفتاب بلند پایه در سایه بیدش نشستی: سمند ره نورد این بیانان
رسیدن رسولان قیصر به زمین بوس شاه مصر کشور و حرف ناامیدی شنیدن و پا از سر بزم خسروی کشیدن و مقدمه جدال و آغاز قتال: صف آراینده این طرفه لشکر
نامه جنون ناظر در کشتی و به طوق دیوانگی گردن نهادن: سلاسل ساز این فرخنده تحریر
خواب دیدن منظور را و زنجیر پاره ساختن وصیت جنون در بیان مصر انداختن: نوا آموز این دلکش ترانه
رسیدن ناظر به کوهی که سنگ و شیشه سپهر را شکستی و پلنگش در کمینگاه گردون نشستی: ز ره پیمای این صحرای دلگیر
گرمی شعله آفتاب در عالم فتادن و مرغ آبی از غایت گرما منقار از هم گشادن و رفتن شاهزاده از مصر به سبزهزاری که از لطف نسیم او روح مسیحا تازه گشتی و با فیض چشمهسارش خضر از آب زندگانی گذشتی: به جست و جوی آن مجنون گمنام
رفتن شاهزاده منظور به شکار و باز را بر کبک انداختن و شام فراق ناظر را به صبح وصال مبدل ساختن: برد ره نکته ساز معنی اندیش
آمدن ناظر و منظور به لشگرگاه اقبال و آگاهی شاه جهانپناه از صورت احوال و استقبال ایشان کردن و شرایط اعزاز بجای آوردن: دلا بر عکس ابنای زمان باش
عروس خیال از حجله اندیشه برون آوردن و او را در نظر ناظران جلوه دادن در تعریف بزمگاه سرور و صفت دامادی منظور: عروس نظم را جویای این بکر
نشستن شاهزاده بر تخت شهریاری و بلند آوازه گشتن در خطبه کامکاری و در اختصار قصه کوشیدن و لباس تمامی بر شاهد فسانه پوشیدن: چنین از یاری کلک جوانبخت
دایره پرگار سخن را از پرگار خانه دو زبان ساختن و در میدانگاه خاتمه بیان علم فراغت افراختن و خاتمه سخن را به مناجات مثنی کردن و نامه کن و خامه قدرت تمام نمودن رساله رسالت به نعمت مهر محمدی ختم نمودن: بحمدالله که گر دیدیم رنجی
این آمار از میان ۱٬۵۶۱ بیت شعر موجود در گنجور از اشعار این بخش استخراج شده است.
توجه فرمایید که این آمار به دلایلی از قبیل وجود چند نسخه از آثار شعرا در سایت (مثل آثار خیام) و همینطور یک بیت محسوب شدن مصرعهای بند قالبهای ترکیبی مثل مخمسها تقریبی و حدودی است و افزونگی دارد.
آمار همهٔ شعرهای گنجور را اینجا ببینید.
وزنیابی دستی در بیشتر موارد با ملاحظهٔ تنها یک مصرع از شعر صورت گرفته و امکان وجود اشکال در آن (مخصوصاً اشتباه در تشخیص وزنهای قابل تبدیل از قبیل وزن مثنوی مولوی به جای وزن عروضی سریع مطوی مکشوف) وجود دارد. وزنیابی ماشینی نیز که جدیداً با استفاده از امکانات تارنمای سرود اضافه شده بعضاً خطا دارد. برخی از بخشها شامل اشعاری با بیش از یک وزن هستند که در این صورت عمدتاً وزن ابیات آغازین و برای بعضی منظومهها وزن غالب منظومه به عنوان وزن آن بخش منظور شده است.
ردیف | وزن | تعداد ابیات | درصد از کل |
۱ | مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی) | ۱٬۵۶۱ | ۱۰۰٫۰۰ |
آمار ابیات برچسبگذاری شدهٔ این بخش با قالب شعری در گنجور به شرح زیر است:
ردیف | قالب شعری | تعداد ابیات | درصد از کل |
۱ | مثنوی | ۱٬۵۶۱ | ۱۰۰٫۰۰ |