ساکن گلخن شدم تا صاف کردم سینه را
دادم از خاکستر گلخن صفا آیینه را
پیش رندان حق شناسی در لباسی دیگر است
پر به ما منمای زاهد خرقهٔ پشمینه را
گنج صبری بیش ازین در دل به قدر خویش بود
لشکر غم کرد غارت نقد این گنجینه را
روز مردن درد دل بر خاک میسازم رقم
چون کنم کس نیست تا گویم غم دیرینه را
گر به کشتن کین وحشی میرود از سینهات
کرد خون خود بحل ، بردار تیغ کینه را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از تجربههای خود در زندگی و احساساتش سخن میگوید. او به گلخن میرود تا روح و صفای درونیاش را تصفیه کند و از غم و درد دلش بگوید. او به اهمیت قدردانی از دوستان و زیباییهای زندگی اشاره میکند و میداند که زاهدان فقط با ظواهر درخود را نشان میدهند. شاعر به صبر و تحمل اشاره میکند و میگوید که غمها و مشکلات نمیتوانند از ارزش وجودیاش بکاهند. در پایان، به موضوع مرگ و غمهای جاودانهای که در دل دارد، اشاره میکند و نشان میدهد که اگر کسی بخواهد به او آسیبی بزند، باید عواقب آن را نیز بپذیرد.
هوش مصنوعی: در مکانی آرام و دنج، به دور از شلوغیها و مزاحمتها قرار گرفتم تا از افکار و احساساتم پاکسازی کنم. در این فضای صمیمی، با رهایی از غمها و کدورتها، به روشنی و صفای درونم رسیدم.
هوش مصنوعی: در مقابل افرادی که اهل دل و با درک هستند، نشان دادن سپاس و قدردانی شکل دیگری دارد. پس زاهد، به ما نگو که پوشیدن لباس پشمینه چه معنایی دارد و ارزشش را به ما نچشان.
هوش مصنوعی: دل من دیگر تحمّل غمها را ندارد و به اندازهی ظرفیت خود، گنجی از صبر را در خود جای داده است. اما لشکر غمها به یغما رفته و آن گنجینه را میدزدد.
هوش مصنوعی: در روزی که میمیرم، بر روی خاک احساسات و دردهای درونم را به یادگار میگذارم. اما چگونه این کار را انجام دهم، در حینی که هیچکس نیست تا غمها و رنجهای قدیمیام را با او در میان بگذارم.
هوش مصنوعی: اگر به خاطر کینه و انتقام دست به قتل میزنی، از دل خود خون خشم و نفرت را خارج کن و تیغ کینه را کنار بگذار.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
گر چه از ما واگسستی صحبت دیرینه را
جا مده باری تو در دل دوستان دینه را
خورد عاشق چیست پیکانهای زهرآلود هجر
وصل چون یار تو باشد بازجو لوزینه را
بسکه خوشدل با غمم شبهای درد خویش را
[...]
ای به خاطر صد غبار از رشک تو آیینه را
کرده چاک از دست تو ماه منور سینه را
با تن چون برگ گل پشمینهپوشی کردهای
زان بنوت نافه پوشد خرقه پشمینه را
از میان انبیاء مهر نبوت زان تست
[...]
آه از زنگ کدورت پاک سازد سینه را
می شود روشن ز خاکستر سواد آیینه را
گر می روشن کند از مشرق مینا طلوع
صبح شنبه می توان کردن شب آدینه را
می توان در سینه روشن ضمیران روی دید
[...]
دوست می سازد تواضع دشمن دیرینه را
خاکساری میکند جاروب گرد کینه را
نشکنی تا خویش را، از دوست کی یابی نشان؟
هست پیچیدن کلید قفل این گنجینه را
تا بروی ما بگوید حرف مردن مو به مو
[...]
کرده ام از غیر خیال دوست خالی سینه را
از غبار آرزو شستم دل بی کینه را
آسمان را دل ز رشک عشرتم خالی نشد
تا نزد بر شیشه ام سنگ شب آدینه را
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.