گر چه از ما واگسستی صحبت دیرینه را
جا مده باری تو در دل دوستان دینه را
خورد عاشق چیست پیکانهای زهرآلود هجر
وصل چون یار تو باشد بازجو لوزینه را
بسکه خوشدل با غمم شبهای درد خویش را
دوست می دارم چو طفل کور دل آدینه را
محتسب گو تا چو من صوفی رسوا را به شهر
گشت فرماید به گردن بسته این پشمینه را
طعنه زد بر بیدلان خسرو که شد زینسان خراب
فرقتت از جان او خوش می کشد این کینه را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و فاصله بین معشوق و عاشق است. شاعر از احساسات عمیق خود نسبت به دوستان و موانع عشق صحبت میکند و به عشق گمشدهاش اشاره میکند. او از درد فراق میگوید و به ناگفتهها و نگرانیهای خود میپردازد. شاعر همچنین به مسائلی چون رسوایی و قضاوتهای دیگران اشاره میکند و احساساتش را در برخورد با این چالشها بیان میکند. در نهایت، دلشوره و ناامیدی ناشی از دوری معشوق او را عمیقاً تحت تاثیر قرار داده است.
هوش مصنوعی: هرچند که ما از یکدیگر دور شدهایم، اما نگذار که گفتگوهای قدیمی فراموش شود. تنها برای یک بار هم که شده، در دل دوستان وفادار بمان.
هوش مصنوعی: عاشق چه ضرورتی دارد به زخمهای دردناک جدایی فکر کند، زمانی که معشوقش در کنارش حضور دارد و او را در آغوش میگیرد.
هوش مصنوعی: من به خاطر دل شاد و خوشم، شبهای پر درد و غمم را دوست دارم، مانند کودکی که چشمش نمیبیند و روز جمعه را میپسندد.
هوش مصنوعی: محتسب، به من بگو، آیا وقتی که من این صوفی رسوا را در شهر دیدم، او را به خاطر این که این پشمینه را به گردن دارد، سرزنش میکنی؟
هوش مصنوعی: خسرو به بیخبران طعنه زد که جدایی تو باعث ویرانیاش شده و این کینه را با لذت از وجود او میکشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای به خاطر صد غبار از رشک تو آیینه را
کرده چاک از دست تو ماه منور سینه را
با تن چون برگ گل پشمینهپوشی کردهای
زان بنوت نافه پوشد خرقه پشمینه را
از میان انبیاء مهر نبوت زان تست
[...]
ساکن گلخن شدم تا صاف کردم سینه را
دادم از خاکستر گلخن صفا آیینه را
پیش رندان حق شناسی در لباسی دیگر است
پر به ما منمای زاهد خرقهٔ پشمینه را
گنج صبری بیش ازین در دل به قدر خویش بود
[...]
آه از زنگ کدورت پاک سازد سینه را
می شود روشن ز خاکستر سواد آیینه را
گر می روشن کند از مشرق مینا طلوع
صبح شنبه می توان کردن شب آدینه را
می توان در سینه روشن ضمیران روی دید
[...]
دوست می سازد تواضع دشمن دیرینه را
خاکساری میکند جاروب گرد کینه را
نشکنی تا خویش را، از دوست کی یابی نشان؟
هست پیچیدن کلید قفل این گنجینه را
تا بروی ما بگوید حرف مردن مو به مو
[...]
کرده ام از غیر خیال دوست خالی سینه را
از غبار آرزو شستم دل بی کینه را
آسمان را دل ز رشک عشرتم خالی نشد
تا نزد بر شیشه ام سنگ شب آدینه را
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.