گنجور

 
 
 
امیرعلیشیر نوایی

بعد عمری کافکند گردون به کوی او مرا

سیل اشک شادمانی هی برد زان کو مرا

گاه چشم آید گران در کفه عشقم ز غم

کوه فرهادش اگر یک سو نهی یک سو مرا

رو به راهت بس که سودم هردو خونین گشت و ریش

[...]

صائب تبریزی

طاق کرد از هر دو عالم طاقِ آن ابرو مرا

ساخت وحشی از جهان آن نرگسِ جادو مرا

چون دهانش زود بی نام و نشان خواهم شدن

گر چنین پیچد به هم فکرِ میانِ او مرا

از سیاهی تازه گردد داغِ آبِ زندگی

[...]

واعظ قزوینی

برده از بس فکر آن شوخ کمان ابرو مرا

موی ابرو گشته موی کاسه زانو مرا

دورباش غیرتم بنگر، که در خاک درش

جای ندهد هرگز این پهلو به آن پهلو مرا

بسکه از سیلاب غم سنگ وجودم سوده است

[...]

سیدای نسفی

می دهد هر دم فریب آن نرگس جادو مرا

می کند آخر بیابان مرگ این آهو مرا

صورت او نقش بندد هر کجا پهلو نهم

خامه نقاش باشد در بدن هر مو مرا

اهل دل را صحبت دنیاپرستان آفتست

[...]

جویای تبریزی

می تپد دل بسکه در هجر گل آن رو مرا

مضطرب شد استخوان چون نبض در پهلو مرا

حسن معنی تا نمود آیینهٔ زانو مرا

شد بلند از هر سو مو نغمهٔ یاهو مرا

گر به قدر غم به فریاد آیم از بیداد عشق

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه