گنجور

 
طغرای مشهدی

می برد گل رویت، رنگ صد گلستان را

می زند لب لعلت، راه صد بدخشان را

شانه ای نمی باید، سرمه ای نمی شاید

آن دو زلف پیچان را، آن دو چشم فتان را

در بساط خود طغرا، داشت دین و ایمانی

نرد عشق پیش آمد، باخت دین و ایمان را

 
sunny dark_mode