گنجور

 
سیدای نسفی

می دهد هر دم فریب آن نرگس جادو مرا

می کند آخر بیابان مرگ این آهو مرا

صورت او نقش بندد هر کجا پهلو نهم

خامه نقاش باشد در بدن هر مو مرا

اهل دل را صحبت دنیاپرستان آفتست

کیسه زر دشمن جانست در پهلو مرا

در غمش بیهوده چندین صبر فرماید طبیب

روی بهبودی نمی باشد ازین دارو مرا

شورش مجنون شود ازدوریی زنجیر بیش

حسرت زلفش کند آخر پریشانگو مرا

نو خطان را خط پشت لب کلید عشرت است

آیت رحمت بود معشوق چار ابرو مرا

جوهر تیغش به قتلم سرخ کرده روی خویش

خون به جای آب می گردد روان از جو مرا

فکر خالش کرده کرده آتشم در جان فتاد

ای مسلمانان چه سازم سوخت این هندو مرا

چون توانم رفت از کویش به جایی سیدا

بندها در پا بود از کنده زانو مرا

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
امیرعلیشیر نوایی

بعد عمری کافکند گردون به کوی او مرا

سیل اشک شادمانی هی برد زان کو مرا

گاه چشم آید گران در کفه عشقم ز غم

کوه فرهادش اگر یک سو نهی یک سو مرا

رو به راهت بس که سودم هردو خونین گشت و ریش

[...]

صائب تبریزی

طاق کرد از هر دو عالم طاقِ آن ابرو مرا

ساخت وحشی از جهان آن نرگسِ جادو مرا

چون دهانش زود بی نام و نشان خواهم شدن

گر چنین پیچد به هم فکرِ میانِ او مرا

از سیاهی تازه گردد داغِ آبِ زندگی

[...]

طغرای مشهدی

بس که آن وحشی غزالم سر به صحرا داده است

می برد با خود چو مجنون هر طرف آهو مرا

بوی عشقم زنده می دارد،وگرنه همچو گل

می نماید زخم این پهلو ازان پهلو مرا

واعظ قزوینی

برده از بس فکر آن شوخ کمان ابرو مرا

موی ابرو گشته موی کاسه زانو مرا

دورباش غیرتم بنگر، که در خاک درش

جای ندهد هرگز این پهلو به آن پهلو مرا

بسکه از سیلاب غم سنگ وجودم سوده است

[...]

جویای تبریزی

می تپد دل بسکه در هجر گل آن رو مرا

مضطرب شد استخوان چون نبض در پهلو مرا

حسن معنی تا نمود آیینهٔ زانو مرا

شد بلند از هر سو مو نغمهٔ یاهو مرا

گر به قدر غم به فریاد آیم از بیداد عشق

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه