|
غیرفعال و فعال کردن دوبارهٔ حالت چسبانی نوار ابزار به بالای صفحات
|
|
راهنمای نوار ابزار
|
|
پیشخان کاربر
|
|
اشعار و ابیات نشانشدهٔ کاربر
|
|
اعلانهای کاربر
|
|
ادامهٔ مطالعه (تاریخچه)
|
|
خروج از حساب کاربری گنجور
|
|
لغزش به پایین صفحه
|
|
لغزش به بالای صفحه
|
|
لغزش به بخش اطلاعات شعر
|
|
فعال یا غیرفعال کردن لغزش خودکار به خط مرتبط با محل فعلی خوانش
|
|
فعال یا غیرفعال کردن شمارهگذاری خطوط
|
|
کپی نشانی شعر جاری در گنجور
|
|
کپی متن شعر جاری در گنجور
|
|
همرسانی متن شعر جاری در گنجور
|
|
نشان کردن شعر جاری
|
|
ویرایش شعر جاری
|
|
ویرایش خلاصه یا برگردان نثر سادهٔ ابیات شعر جاری
|
|
شعر یا بخش قبلی
|
|
شعر یا بخش بعدی
|
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف احساسات عمیق شاعر درباره غربت و عشق به وطن میپردازد. شاعر با استفاده از تصاویری زیبا، از شرم و زیبایی میگوید و به چالشهای دل خود در دوری از وطن اشاره میکند. او احساس میکند که غم غربت مانند گل و خار است و در عین حال از درد فراق میترسد که ممکن است به آتش عشق و غم تبدیل شود. در نهایت، این شعر به عمق عواطف و جنگ درونی شاعر با دوری از وطن اشاره دارد.
هوش مصنوعی: سرو زیبا و بلندقدی از خجالت، تعداد زیادی لباس میپوشد، زیرا که در جایی قرار دارد که قامتش از زیر پیراهن بیرون میزند.
هوش مصنوعی: من به وضوح احساسات عمیق و ناآرامی را در خود حس میکنم، و از خود میپرسم که آیا میتوانم بر این دلتنگی و آتش درونم غلبه کنم؟
هوش مصنوعی: آدم در دیاری که زادگاهش نیست، احساس درد و رنج میکند، اما همان درد گاهی به شیرینی تبدیل میشود. وقتی کسی از وطن دور میشود، قدر زیباییها و ارزشهای آن را بیشتر درک میکند، درست مانند گلی که وقتی از باغ خارج میشود، به درست بودن و زیبایی خود بیشتر پی میبرد.
هوش مصنوعی: من چنین هستم که غم غربت به جانم چنگ زده است، میترسم از آتش جداییام، دود سوختن دلم به وطن برگردد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دست از طلب ندارم تا کامِ من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید
بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر
کز آتش درونم دود از کفن برآید
بنمای رخ که خَلقی والِه شَوَند و حیران
[...]
از روی نو خط یار هر جا سخن برآید
گرد از بهار خیزد دود از چمن برآید
گردند از خجالت سیمین بران قبا پوش
آنجا که یوسف مااز پیرهن برآید
هر چند گفتگو را نازک کند لب او
[...]
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانم یا جان ز تن برآید
بنمای رو که جانها گردد فدای رویت
بگشای لب که فریاد از مرد و زن برآید
هر قوم راست راهی، شاهی و قبلهگاهی
[...]
از حقهٔ دهانش هر گه سخن برآید
آب از عقیق ریزد دُرّ از عدن برآید
از شوق صبح تیغش مانند موج شبنم
گلهای زخم دل را آب از دهن برآید
از روی داغ حسرت گر پنبه باز گیرم
[...]
زان شمع گلعذاران، هرجا سخن برآید
پروانه از چراغان، مرغ از چمن برآید
گر طره برفشاند، آن عنبرین سلاسل
شوریده سر به بویش، مشک از ختن برآید
در هر زمین که گردد، میراب عشق، دهقان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.