زان شمع گلعذاران، هرجا سخن برآید
پروانه از چراغان، مرغ از چمن برآید
گر طره برفشاند، آن عنبرین سلاسل
شوریده سر به بویش، مشک از ختن برآید
در هر زمین که گردد، میراب عشق، دهقان
گر خار و خس فشانی سرو و سمن برآید
همچون صدف به سینه، هر نکته را بپرور
گوهر نگشته حیف است، حرف از دهن برآید
دارم ز داغ حسرت، روشن مزار خود را
مانند شمع فانوس، آه از کفن برآید
چون برگ گل که آید، با آب جو ز گلشن
با اشک، پارهٔ دل، از چشم من برآید
احسان عشق با من افزون حزین از آنست
کز عهدهٔ بیانش، کام و دهن برآید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف زیباییها و احساسات عاشقانه میپردازد. او میگوید که شمع و پروانه و گل و عطرها، همه در فضایی پر از عشق و زیبایی به وجود میآیند. هر مکان که عشق حضور داشته باشد، حتی خار و خسی هم بدل به سرو و سمن میشود. شاعر همچنین به احساس حسرت و درد ناشی از جدایی اشاره میکند و میگوید که از دلش اشک میبارد. او بیان میکند که عشق به او تحملی دوچندان داده و سخنانش کمتر از آن چیزی است که در دل دارد. این شعر گویای عواطف عمیق و زیباییهای عشق است.
هوش مصنوعی: از آن شمع خوشبو و زیبای باغها، هر جا که سخن و گفتگو ایجاد شود، پروانه به دور چراغها پرواز میکند و پرندهها از چمن بیرون میآیند.
هوش مصنوعی: اگر زلف او را به باد بسپارد، آن زنجیرهای خوشبو کلافه و پریشان میشوند و به عطرش، مشک از ختن به مشام میرسد.
هوش مصنوعی: هر جا که عشق به فعالیت بپردازد، با وجود کمبودها و مشکلات، میتوان شادابی و زیبایی را مشاهده کرد. اگرچه ممکن است زحمتکشان به سختی کار کنند، اما نتیجه تلاش آنها به رونق و شکوفایی منجر خواهد شد.
هوش مصنوعی: هر نکته و اندیشهای که در دل داشته باشیم، باید آن را به خوبی پرورش دهیم تا به ارزشی واقعی تبدیل شود. بنابراین، حرف زدن بدون دقت و توجه به محتوا و کیفیت آن، بیفایده است.
هوش مصنوعی: از شدت حسرت و درد درونم، مزار خود را روشن میکنم مانند نوری که از شمع بیرون میآید، آه، این حسرت باعث میشود که حتی از کفن هم صدا و نالهای بلند شود.
هوش مصنوعی: زمانی که برگ گل به آب جاری میرسد، مانند اشکی که از دل برمیآید، از چشمان من نیز اشکها میریزد.
هوش مصنوعی: احسان و نیکی عشق بر من بسیار زیاد شده است، اما بیان کردن آن چنان دشوار است که حتی از عهدهی گفتن آن برنمیآیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دست از طلب ندارم تا کامِ من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید
بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر
کز آتش درونم دود از کفن برآید
بنمای رخ که خَلقی والِه شَوَند و حیران
[...]
از روی نو خط یار هر جا سخن برآید
گرد از بهار خیزد دود از چمن برآید
گردند از خجالت سیمین بران قبا پوش
آنجا که یوسف مااز پیرهن برآید
هر چند گفتگو را نازک کند لب او
[...]
صد جامه پوشد از شرم، سرو خجسته قامت
جایی که آن سهی قد، از پیرهن برآید
میدان شناس داغم، مردآزمای شورش
از عهده دل من، کی سوختن برآید؟
نیش وطن دلم را نوش است در غریبی
[...]
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانم یا جان ز تن برآید
بنمای رو که جانها گردد فدای رویت
بگشای لب که فریاد از مرد و زن برآید
هر قوم راست راهی، شاهی و قبلهگاهی
[...]
از حقهٔ دهانش هر گه سخن برآید
آب از عقیق ریزد دُرّ از عدن برآید
از شوق صبح تیغش مانند موج شبنم
گلهای زخم دل را آب از دهن برآید
از روی داغ حسرت گر پنبه باز گیرم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.