دهقان میر عمید صدر همایون که بخت
بر سر او چون همای سایه دولت فکند
آنکه چو افشین و معن وآنکه چو سحبان و فضل
در ره فضل و هنر بنده اویند اند
صد یک آنکو کند بر زر و بر سیم خویش
گرگ درنده نکرد با رمه گوسفند
در ره آزادگی است قول وی و فعل او
پاک ز تزویر و زرق دور ز تلبیس و فند
کلک سبک سیر اوست از پی اصلاح ملک
از حبشه سوی روم تیز رونده نوند
روشنی و خرمی مملکت از کلک اوست
گرچه سر کلک او تیره رخست و نژند
ای زتو در باغ فضل سرو هنر سرفراز
وز تو شده نخل جهل سرزده و بیخ کند
بهره ورند از سخات اهل صلاح و فساد
زاهد و عابد چنانک مفلس و قلاش و رند
کف جواد تو چون ابر بهار است راست
زوزده بر شوره زار ژاله چو بر کشتمند
آمد فصل بهار و آمدنت را بباغ
از گل و سبزه فکند مفرش قال و پرند
بر گل نو زندباف مطربی آغاز کرد
خواند بالحان خوش نامه پازند و زند
قاعده بزم ساز بر گل و لعلی نبید
کز سفرت سوده شد نعل کمیت و سمند
باد بهاری اگر بر تو گل افشان کند
جز بسر آستین جای مروب و مرند
مطرب بزم تو باد آنکه کند از فلک
زهره نشاط زمین تا شود او را لوند
خصم تو چون شمع باد بر گذر تند باد
بر کف تو چون چراغ باده انگور بند
باده بخور روز و شب از کف سمین بران
شاد بزی سال و ماه با صنم نوشخند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره دهقان میر عمید صدر همایون است که به خاطر شایستگیها و هنرهایش مورد ستایش قرار گرفته است. شاعر به او به عنوان فردی با نیت خیر و دور از تزویر و نیرنگ اشاره میکند. او را به عنوان منبع روشنایی و رونق مملکت توصیف میکند و اعتقاد دارد که وجود او موجب گسترش علم و سرسبزی در جامعه میشود. همچنین، شاعر به بهار و جمال طبیعت اشاره میکند و احساس شادی و لذت از زندگی را گسترش میدهد. در کل، شعر ستایشی از شخصیت نیکو و تاثیر او بر جامعه است.
هوش مصنوعی: دهقان، مردی از طبقهي زراعت، در جایگاه و مقام بلندی قرار دارد و بخت و اقبال نصیبش شدهاست، بهگونهای که مانند سایهای که بر سر یک حاکم میافتد، فراوانی و موفقیت به او روی آورده است.
هوش مصنوعی: کسانی که مانند افشین و معن هستند و آنهایی که مانند سحبان و فضل در مسیر دانش و هنر حرکت میکنند، همه در خدمت او هستند.
هوش مصنوعی: کسی که در مال و ثروتش بخیل و سختگیر است، مثل گرگ درندهای است که به رمهی گوسفندها حمله نمیکند.
هوش مصنوعی: در مسیر آزادی، کلام و عمل او خالص و دور از نیرنگ و فریب است. او از تظاهر و فریبکاری فاصله دارد.
هوش مصنوعی: شخصی با ویژگیهای خاص و سبکی خاص در تلاش است تا به اصلاح امور مملکت بپردازد. او از سرزمین حبشه به سمت روم میرود و با سرعت و شتاب زیادی در این مسیر حرکت میکند.
هوش مصنوعی: کشور از لطافت و خوشیهای او بهرهمند است، هرچند خود او دارای ظاهری تاریک و غمگین است.
هوش مصنوعی: تو مانند درخت سرو در باغ علم و هنر بلندآوازهای و از تو، درخت جهل ریشهکن شده و از بین رفته است.
هوش مصنوعی: افراد صالح و ناصالح از سخاوت و generosity دیگران بهره میبرند، همانطور که فقرا و پولدارها و رندها از زندگی بهرهوری میکنند.
هوش مصنوعی: کف پای اسب تو مانند ابرهای بهاری است که به آرامی بر زمین خشک میافتد، همچون قطرات باران که بر روی کشتزارها میریزد.
هوش مصنوعی: فصل بهار فرا رسیده و به خاطر آمدن تو، باغ با گل و چمن زیبا شده و فرشی از رنگ و عطر برایت فراهم کرده است.
هوش مصنوعی: در باغ نغمهسرایی، نوازندهای با خوشصدایی شروع به خواندن کرد و آوای زیبا و دلنشینی را به گوش میرساند.
هوش مصنوعی: در بزم و میزبانی، حتی گل و لعل هم به خاطر وجود نبید و خوشیها زیبا هستند، اما در سفر، نعل و اسب کم میآورد و تغییر وضعیت میدهد.
هوش مصنوعی: اگر باد بهاری بر تو گل و عطر پراکنده کند، فقط در آستینت چیزی نگذار و از کسی چیزی نخواه.
هوش مصنوعی: از خوشی و سرور تو، آن کسی که بتواند زهره را از آسمان به زمین بیاورد و او را شاداب و زنده کند، در بزم تو وجود دارد.
هوش مصنوعی: دشمن تو مانند شمعی است که در برابر وزش شدید باد، به راحتی ذوب میشود. اما تو مانند چراغی هستی که به نور انگور روشن ماندهای و در برابر طوفانها پابرجا هستی.
هوش مصنوعی: شراب بنوش و از زندگی لذت ببر، شاد باش و هر روز و هر ماه را با دلربایی پر از لبخند سپری کن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نیز ابا نیکوان نمایدت جنگ فند
لشکر فریادنی، خواستهنی سودمند
قند جداکن از وی، دور شو از زهر دند
هر چه به آخر بهست جان ترا آن پسند
ای رخ و زلفت چنانک ماه بمشکین کمند
ساخته نظاره گاه بر سر سرو بلند
منظر ماه منیر از بر سرو سهی
طرفه و نادر بود خاصه بمشگین کمند
ای بت بادام چشم پسته دهان قند لب
[...]
عشق تو اندر دلم شاخ کنون میزند
وز دل من صبر را بیخ کنون میکند
از سر میدان دل حمله همی آورد
بر در ایوان جان مرد همی افکند
عشق تو عقل مرا کیسه به صابون زده است
[...]
غره مشو گر ز چرخ کار تو گردد بلند
زانکه بلندی دهد، تا بتواند فکند
چون برسد آفتاب در خط نصفالنهار
سر سوی پستی نهد تا که در افتد به بند
واقعهٔ آدمی هست طلسمی عجب
[...]
غره مشو گر ز چرخ کار تو گردد بلند
زانک بلندت کند تا بتواند فکند
قطره آب منی کز حیوان میزهد
لایق قربان نشد تا نشد آن گوسفند
توده ذرات ریگ تا نشود کوه سخت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.