یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۲
ای پیکر تو کاخی و کاخی همه نگار
وای طلعت تو باغی و باغی همه بهار
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۴۶
دل کان آتش رخ رود جیحون
در دامن دشت بر طرف هامون
با چهر کاهی با اشک گلگون
افتاد بر خاک غلطید در خون
آفاق را زیب افلاک را زین
[...]
یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۲ - این نامه را از قول آقاخان محلاتی به برادرش میرزا ابوالحسن خان نوشته است (مثنوی خلاصه الافتضاح منظوم همین نوشته است)
بی سر و پا می رویم تا به کجا سرنهیم
بارگی شاه شد گردن مادر کمند
یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۳۰ - به یکی از فرزندان خویش نگاشته
بی سر وپا می رویم تا به کجا سر نهیم
بارگی شاه شد گردن ما در کمند
یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۶۱ - به میرزا حسن مطرب پسر ملاعبدالغنی نوشته
ناکامی ما هست چو کام دل دوست
کام دل ما همیشه ناکامی باد
یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۶۷ - به حاجی میر کاظم جندقی مشهور به موبد نگاشته
جای شتاب است نه گاه درنگ
نوبت تاز است نه هنگام لنگ
یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۸۴ - به یکی از بزرگان نگارش رفته
بر از چرخ برین باد آستانت
به خاک در زمین آباد آسمانت
یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۸۹ - به یکی از نزدیکان خویش نگاشته
باغ گل هشت کاخ مینو آورد
داغ دل هفت چرخ مینا افکند
یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۹۰ - به یکی از دوستان نگاشته
من که یغما که اگر سلطنت فقر این است
کی نه پرویز نه جمشید گدای در ماست
یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۳۸ - از زبان دوستی به دیگری نگاشته
ناکامی ما هست چو کام دل دوست
کام دل ما همیشه ناکامی باد
یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۵۳ - به میرزا اسمعیل هنر نوشته
از کمند کهکشان برنای بیند پالهنگ
یک سر موی ار ز فرمان آسمان گردن کشد
یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۵۹
جزآنکه به مغلوبه شوم کشته چه تدبیر
صف بسته سپاه مژه و من تن تنها
یغمای جندقی » منشآت » بخش دوم » شمارهٔ ۳۳ - از قول علی اکبر خان دامغانی به نامزد نگاشته
دل فدای تو چون توئی دلبر
جان نثار تو چون توئی جانان
یغمای جندقی » منشآت » بخش دوم » شمارهٔ ۳۵ - از قول مادر جلال الدین میرزا به فخرالدوله نگاشته
تو بر سمندی وبیچارگان اسیر کمند
کنار خانه ای زین بهره مند و ما مهجور
یغمای جندقی » منشآت » بخش دوم » شمارهٔ ۵۱ - به میرزا رضای نواب اصفهانی از ری نگاشته است
همه در خورد وصال تو و ما از همه کم
همه حیران جمال تو و ما از همه بیش
یغمای جندقی » منشآت » بخش دوم » شمارهٔ ۷۵
آنکه جدا از برش ماند زهی تیره بخت
وانکه به خاک درش مرد زهی بختیار