گنجور

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۱

 

این بوی بهارست که از صحن چمن خاست

یا نکهت مشکست کز آهوی ختن خاست

انفاس بهشتست که آید بمشامم

یا بوی اویسست که از سوی قرن خاست

این سرو کدامست که در باغ روان شد

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۲

 

بوقت صبح می روشن آفتاب منست

بتیره شب در میخانه جای خواب منست

اگر شراب نباشد چه غم که وقت صبوح

دو چشم اشک فشان ساغر شراب منست

وگر کباب نیابم تفاوتی نکند

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۳

 

ساقیا ساغر شراب کجاست

وقت صبحست آفتاب کجاست

خستگی غالبست مرهم کو

تشنگی بیحدست آب کجاست

دُرد نوشان درد را بصبوح

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۴

 

جمشید بنده ی در دولتسرای ماست

خورشید شمسه ی حرم کبریای ماست

جعد عروس ماهرخ حجله ی ظفر

گیسوی پرچم علم سدره سای ماست

آن اطلس سیه که شب تار نام اوست

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۵

 

یاران همه مخمور و قدح پر می نابست

ما جمله جگر تشنه و عالم همه آبست

مرغ دل من در شکن زلف دلارام

یارب چه تذرویست که در چنگ عقابست

چشم من سودا زده یا دُرج عقیقست

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۶

 

طائر طوریم و خاک آستانت طور ماست

پرتو نور تجلی در دل پر نور ماست

ما بحور و روضه ی رضوان نداریم التفات

زانک مجلس روضه ی رضوان و شاهد حور ماست

عاقبت غیبت گزیند هر که آید در نظر

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۷

 

روضه ی خلد برین بستانسرائی بیش نیست

طوطی خوش خوان جام دستانسرائی بیش نیست

گنبد گردنده ی پیروزه یعنی آسمان

در جهان آفرینش آسیائی بیش نیست

بگذر از کیوان که آن هندوی پیر سالخورد

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۸

 

ایکه از باغ رسالت چو تو شمشاد نخاست

کار اسلام ز بالای بلندت بالاست

شکل گیسوی و دهان تو بصورت حامیم

حرف منشور جلال تو بمعنی طاهاست

شب که داغ خط هندوی تو دارد چو بلال

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۹

 

مرغ جانرا هر دو عالم آشیانی بیش نیست

حاصلم زین قرص زرین نیم نانی بیش نیست

از نعیم روضه ی رضوان غرض دانی که چیست

وصل جانان ورنه جنت بوستانی بیش نیست

گفتم از خاک درش سر بر ندارم بنده وار

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۳۰

 

منزل پیر مغان کوی خرابات فناست

آخر ای مغبچگان راه خرابات کجاست

دست در دامن رندان قلندر زده ایم

زانک رندی و قلندر صفتی پیشه ماست

هر که در صحبت آن شاخ صنوبر بنشست

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۳۱

 

روز رخسار تو ماهی روشنست

خال هندویت سیاهی روشنست

منظر چشمم که خلوتگاه تست

راستی را جایگاهی روشنست

گر برویت کرده ام تشبیه ماه

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۳۲

 

لعل شیرین تو وصفش بر شکر باید نوشت

مهر رخسار تو شرحش بر قمر باید نوشت

ماجرای اشکم از روی تناسب یک بیک

مردم دریا نشین را بر گهر باید نوشت

هرچه در باب در میخانه چشمم نظم داد

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۳۳

 

بدایت غم عشّاق را نهایت نیست

نهایت ره مشتاقرا بدایت نیست

سخن بگوی که پیش لب شکر بارت

حدیث شکر شیرین بجز حکایت نیست

بسی شکایتم از فرقت تو در جانست

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۳۴

 

دلا جان در ره جانان حجابست

غم دل در جهان جان حجابست

اگر داری سری بگذر ز سامان

که در این ره سر و سامان حجابست

ز هستی هر چه در چشم تو آید

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۳۵

 

بوقت صبح چو آن سرو سیمتن بنشست

زرشک طلعت او شمع انجمن بنشست

فشاند سنبل و چون گل ز غنچه رخ بنمود

کشید قامت و چون سرو در چمن بنشست

ز برگ لاله ی سیراب و شاخ شمشادش

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۳۶

 

اگر ترا غم امثال ما بود غم نیست

که درد را چو امید دوا بود غم نیست

دوا پذیر نباشد مریض علت شوق

وی چو روی مرض در شفا بود غم نیست

کنون که کشتی ما در میان موج افتاد

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۳۷

 

ورطه‌ی پر خطر عشق ترا ساحل نیست

راه پر آفت سودای تو را منزل نیست

گر شوم کشته بدانید که در مذهب عشق

خونبهای من دلسوخته بر قاتل نیست

نشود فرقت صوری سبب منع وصال

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۳۸

 

کو دل که او بدام غمت پای بند نیست

صیدی بدست کن که سرش در کمند نیست

با دلبری سمتگر و سرکش فتاده ام

کو را خبر ز حال من مستمند نیست

پر میزند ز شوق لبش مرغ جان من

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۳۹

 

با تو نقشی که در تصوّر ماست

بزبان قلم نیاید راست

حاجت ما توئی چرا که ز دوست

حاجتی به ز دوست نتوان خواست

ماه تا آفتاب روی تو دید

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۴۰

 

غرّه ی ماه جز آن عارض شهر آرا نیست

شاخ شمشاد چو آن قامت سرو آسا نیست

روح بخشست نسیم نفس باد بهار

لیک چون نکهت انفاس تو روح افزا نیست

باغ و صحرا اگر از روضه ی رضوان بابیست

[...]

خواجوی کرمانی
 
 
۱
۲
۳
۴
۱۵
sunny dark_mode