گنجور

 
۱
۲
۳
۳۳
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۱

 

آنی تو که نیست در دعای تو ریا

وین حرف، نهفته نیست بر شاه و گدا

ای پیر جوان، تویی که در خانقهت

مقرون به اجابت است پیوسته دعا

۲ بیت
قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۲

 

گر دل نشود ز درد جانکاه جدا

خود را ز هوس کند به یک آه جدا

هر خوشه که مالیده شد از جور کفی

گردد به پفی دانه‌اش از کاه جدا

۲ بیت
قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۳

 

یا رب که فسانه مختصر کن ما را

خواب مستی ز سر به در کن ما را

ای پاکی مرد بی نگاه تو محال

صد خرده بگیر و یک نظر کن ما را

۲ بیت
قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۴

 

خواهی که کنی قبله سر کویت را

از خواهش کس، ترش مکن رویت را

با خلق، گشاده‌روی شو چون محراب

تا سجده برند طاق ابرویت را

۲ بیت
قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۵

 

افسرده مکن چو تیره‌روزان خود را

از آتش عشق، برفروزان خود را

جمعند موافقان و صحبت گرم است

ای شمع چه مرده‌ای، بسوزان خود را

۲ بیت
قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۶

 

بیهوده مشو برق گیاه فقرا

وز قهر مکَن چاه به راه فقرا

تو آتش خشم و فقرا خصم غضب

ای جمله غضب، حذر ز آه فقرا

۲ بیت
قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۷

 

گر یافته‌ای حقیقت عالم را

پیوند به اوست خاتم و آدم را

کس را به خیال که سرگشته مکن

بنمای باد نیر از دو عالم را

۲ بیت
قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۸

 

چون منصب عاشقی فلک داد مرا

شد دنیی و عقبی همه از یاد مرا

افتاده ز کار دو جهان است دلم

زان روز که کار با تو افتاد مرا

۲ بیت
قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۹

 

از بی‌هنری‌ست اینقدر داد مرا

کز قید هنر نکرد آزاد مرا

چون تیغ چه سان کنم نهان جوهر خویش؟

چون بخیه به روی کار افتاد مرا

۲ بیت
قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۱۰

 

گردون که به دیده خار افکند مرا

آتش به دل فگار افکند مرا

نی شمع به محفلی، نه گل در چمنی

بنگر به چه روزگار افکند مرا

۲ بیت
قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۱۱

 

آن گل که ز نکهتش بشد هوش مرا

چون خواند به باغ وصل خود دوش مرا

از بس که به خدمت ایستادم پیشش

رفتار چو سرو شد فراموش مرا

۲ بیت
قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۱۲

 

طبعی که بود حریص مر عصیان را

مایل باشد فزونی نقصان را

صاحب کالا قیمتش افزون گوید

هرچیز که دزد برده باشد آن را

۲ بیت
قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۱۳

 

هرچند خرد جلوه دهد سامان را

از جهل نجات کی دهد نادان را؟

نتوان به نعیم خلد باز آوردن

از رغبتِ جو، طبیعت حیوان را

۲ بیت
قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۱۴

 

عالم که اله آفریده‌ست آن را

بد گفتن آن، رخنه کند ایمان را

نشناختگان نیک نمی‌بینندش

بد ممکن نیست دیده عرفان را

۲ بیت
قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۱۵

 

از بدنامی چه باک بدنامان را؟

کس چون شکند شکسته‌اندامان را؟

از شعله قهر، عاشقان را چه غم است

اندیشه ز سوختن بود خامان را

۲ بیت
قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۱۶

 

باید به مدارا طلبید آن مه را

سرعت نبود هنر دل آگه را

زنهار چو انگشت به هنگام شمار

افتان خیزان به سر رسان این ره را

۲ بیت
قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۱۷

 

کی قدر شود بلند هر کوته را؟

در خور نبود شهی، گدای شه را

خورشیدی عشق گو مجو ماه دگر

آخر نه بس است ماه‌بودن مه را؟

۲ بیت
قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۱۸

 

با فقر چه قدر، دنیی و عقبی را؟

دارد همه کس مسلم این دعوی را

غالب‌گشتن بر دو جهان از فقر است

اقبال بلند باید این معنی را

۲ بیت
قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۱۹

 

بردیم به چرخ آه شررناکی را

بستیم به پای شعله خاشاکی را

با دیده تر، نقش زمین را شستیم

دادیم به سیلاب، کف خاکی را

۲ بیت
قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۲۰

 

بگذار چو آه، آسمان‌پویی را

چون اشک مکن پیشه زمین‌شویی را

بیرون مرو از طریق مردان خدا

آموز ز حق‌یافته، دلجویی را

۲ بیت
قدسی مشهدی
 
 
۱
۲
۳
۳۳
 
تعداد کل نتایج: ۶۵۱