گنجور

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲

 

ای ذات تو افتخار دنیا

نازان به تو امهات و آبا

عنوان کتاب آفرینش

از نام تو یافته است طغرا

با جوهر اولین وجودت

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱

 

چون جرم گنه وفاست ما را

هر نوع کشد سزاست ما را

از خنجر خویش خون ما ریخت

زین بیش چه خونبهاست ما را

هر وقت که با رقیب بنشست

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲

 

تا صحبت یار دلنواز است

دل از همه عیش بی نیاز است

هر گل که شکفته از مزارم

چشمی است که بر ره تو باز است

بیداری چشم ما چه داند

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۹

 

با غیر ز می پر است جامت

شادیم به عیش ناتمامت

اندیشه ی مرهم ارکند دل

گو لذت زخم او حرامت

انکار قیامت ارکند کس

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۳

 

آنرا که زهجر دردناک است

یا چاره وصال یا هلاک است

از چشم و دلم در آب و آتش

چشمم سمک و دلم سماک است

دامان کشیم ز دست و آنگاه

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۴

 

بلبل به چمن چنان کند حظ

ما راست بکویت آنچنان حظ

از لذت دامش آگهی نیست

مرغی که کند در آشیان حظ

دارد می ناب ارغوانی

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۲

 

هر عهد به هر کسی که بستم

در عهد تو بی وفا شکستم

دلگیر به پرسش من آمد

پنداشت که من هنوز هستم

شادم که گرت چنین بود عهد

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۹

 

دل صید کمند تست جان هم

این گشته اسیر دامت آن هم

فریاد که در دل تو فریاد

تاثیر نمی کند فغان هم

شاه از تو حذر کند گدا هم

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۳

 

دردا که وفا در این زمانه

از اهل زمان بود فسانه

زاهد کشد آه حسرت و من

در دیر مغان می مغانه

خواهد ز سپهر دادم از دل

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۱

 

آن کز دل خود ندیده باشی

رحم است اگر شنیده باشی

ترسم که زخود گذشته باشم

وقتی به سرم رسیده باشی

یا رب چه بود در او به جز مهر

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷

 

یاران حذر از بلای نوبه

از جور تب و جفای نوبه

یک شب نکند خلاف وعده

شرمنده ام از وفای نوبه

لرز است و تب و عرق، ندارم

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۶ - عقده ی دل

 

در طالعم اقتضای فرزند

غم نیست مرا اگر نباشد

زیرا که چو دختر است اگرچه

بی عصمت و بد گهر نباشد

نخلی است که کام باغبان را

[...]

سحاب اصفهانی
 
 
sunny dark_mode