خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۸ - مطلع دوم
مهره نگر، گو مباش افعی مردم گزای
نافه طلب، گو مباش آهوی صحرا نشین
خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۸ - مطلع دوم
کی رسد آلودهای بر در پاکان که حق
بست در آسمان بر رخ دیو لعین
خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۸ - مطلع دوم
گر ره خدمت نجست بنده عجب نی ازانک
گرگ گزیده نخواست چشمهٔ ماء معین
خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۸ - مطلع دوم
بنده سخن تازه کرد وانچه کهن داشت شست
کان همه خر مهره بود وین همه در ثمین
خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۸ - مطلع دوم
سنگ در اجزای کان زرد شد آنگاه لعل
نطفه در ارحام خلق مضغه شد آنگه جنین
خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۸ - مطلع دوم
اول روز اندک است زیب و فر آفتاب
بعد گیا ظاهر است خیل گل و یاسمین
خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۸ - مطلع دوم
مبتدع و مبدعند بر درت اهل سخن
مبدع این شیوه اوست مبتدعند آن و این
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۶۱
بوسه بده خویش را ای صنم سیمتن
ای به خطا تو مجوی خویشتن اندر ختن
گر به بر اندرکشی سیمبری چون تو کو ؟
بوسه جان بایدت بر دهن خویش زن
بهر جمال تو است جندره حوریان
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۹۸۳
عاقلهی عقل چیست مظلمهی مرد و زن
هم نفسِ عشق باش بیش دگر دم مزن
یک سخن ار بشنوی با تو بگویم درست
گر دمِ ما میزنی بر شکن از خویشتن
آنچه تو گویی محال و آن چه تو بینی خیال
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۹۹۸
کُنج خراباتِ عشق، جای من و گنجِ من
خواه زمان بر زمین، خواه زمین بر زمن
ملکِ قناعت بود، سلطنتی معنوی
سلطنتی بیفتور، مملکتی بیفتن
از همه جنسم به سر، وز همه نوعم گریز
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۶۹
از شب گیسوی تست روشنی روز من
از رخ چون انجمت روشنی انجمن
تا که شکسته دلم صحبت زلفت گزید
صحبت دل کرد اثر، زلف تو شد پرشکن
از سر زلفت نخاست این دل گردن زده
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۸
ایصنم گلعذار ای بت سیمین ذقن
ای شه خوبان چین ای مه هر انجمن
غمزه تو جان شکار طره تو دل شکن
فتنه ملکی و دین آفت جانی و تن
حسن تو رشک بهار قد تو سرو چمن
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » قصاید » شمارهٔ ۵۱ - فی منقبة مولای متقیان اسدالله الغالب علی ابن ابیطالب علیه السلام
قرطه ی رز چاک زد لعبت سیمین بدن
اشک ملمع فشاند شمع مرصع لگن
خیری خور بردمید از دل خارای کوه
مرغ چمن برکشید زمزمه ی خار کن
دانه ی گاورس چید باز سپید سحر
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۴
بخت من از تست شور ای بت شیرین دهن
تنگ شکر برگشا تلخ مکن کام من
ای لب لعل ترا تنگ شکر بار گیر
وی سر زلف ترا مشک ختن در شکن
گر تو ببزم طرب جام بری پیش لب
[...]
امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۵ - تتبع خواجه حسن
گرچه بلای خمار کرد فزون حزن من
مغبچه و می ولیک اذهب عن الحزن
هر شکن زلف او جای هزاران دلست
طرفه که آن بند زلف هست شکن بر شکن
شبنم خوی بر گلش بر شفق آمد نجوم
[...]
هلالی جغتایی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳
تخت مرصع گرفت شاه ملمع بدن
جیب مرقع درید شاهد گلپیرهن
ساغر سیمین شکست ساقی زرین قدح
پیکر پروانه سوخت شمع زمرد لگن
آتش موسی گرفت در کمر کوهسار
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۹ - در مدح سلطان حسن فرماید
آیت اقبال شد رایت سلطان حسن
حمد خداوند را اذهب عناالحزن
آن که نسیم از درش گر گذرد بر قبور
مردهٔ صد ساله را روح در آید به تن
آن که غضب رایتش گر فتد از حلم دور
[...]
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۰۶
در ره دانش بفکر تا بتوان گام زن
تا که بجنبد بجنب ورنه بجنبان بفن
دست ز فکرت مدار تا که بحیرت رسی
دست طلب بعد از آن در کمر ذکر زن
ذکر چو بر دل زند و اله و مذکور شو
[...]
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - مذمت دنیا و بی ارزشی و بی اعتباری آن
خواجه به حرف امل
بود که بردش اجل
تا که دگر سرکند
باقی این داستان
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۳۰ - خاقانی شیروانی
چون به یکی پاره پوست شهر توانی گرفت
غبن بود در دکان کوره و دم داشتن