گنجور

 
امیرعلیشیر نوایی

گرچه بلای خمار کرد فزون حزن من

مغبچه و می ولیک اذهب عن الحزن

هر شکن زلف او جای هزاران دلست

طرفه که آن بند زلف هست شکن بر شکن

شبنم خوی بر گلش بر شفق آمد نجوم

نی شفق و نی نجوم خون دل و اشک من

بر تن او پیرهن هست گران از حریر

نیست عجب گر ز رشک پاره کنم پیرهن

ز آتش آه دلم هست زبانه زبان

لب شده پر آبله بین اثرش در دهن

سینه من کوه غم میکنم از ناخنش

بار دلم بی ستون من به تهش کوهکن

خسرو و حافظ ترا فانی اگر هادی اند

پیروی جامی ات هست به وجه حسن

 
 
 
منوچهری

هر که صبوحی کند با دل خرم بود

با دو لب مشکبوی، با دو رخ حور عین

مشاهدهٔ ۱۴ مورد هم آهنگ دیگر از منوچهری
سنایی

پیش پریشان مکن از پی آشوب من

زلف گره بر گره جعد شکن بر شکن

ای ز رخت برده نور فر کلاه سپهر

وی ز لبت برده آب رنگ عقیق یمن

از لب تو شرم داشت مایهٔ مل در قدح

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
عین‌القضات همدانی

برسر کویت بسی کشته و مرده ولی

کشته نیابد قصاص مرده نیابد کفن

محمد بن منور

قالواخراسان اخرجت رشأ

لیس له فی جماله

فقلت لاتنکروامحاسنه

فمطلع الشمس من

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه