گنجور

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢۵٩

 

چو دولت خواهد آمد بنده ایرا

همه بیگانگانش خویش گردند

چو برگردید روز نیکبختی

در و دیوار با او نیش گردند

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢٧١

 

خداوندا ز هر احسان که با ما

نمودی در ضیافتخانه جود

یکی را از هزار ار شکر گوید

نیارد گفت هر کس هست موجود

بحق آن کرم کاول نمودی

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢٧٣

 

خرد را دوش میگفتم بخلوت

که ای بیدار دل پیر مجرد

که باشد کز می جود وی امروز

رخ اهل هنر گردد مورد

زبان بگشاد پیرکار و گفتا

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢٨٨

 

دلا بار گران بر گردن جان

منه چندان که چندانی نیرزد

به سیم و زر مشو بسیار مایل

که آنها کندن کانی نیرزد

طعام چرب و شیرین سلاطین

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣١۶

 

عوانرا آشنا مشمر تو روزی

بتخصیصی ز تو بیگانه گردد

اگر در مهر او چون موی گردی

ز بهر کندنت چون شانه گردد

عوانرا سگ نشاید گفت زیراک

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣۴۵

 

گرم گردون گردان چند روزی

بسر ز آنسان که میباید نگردد

طمع زو نگسلم یکبارگی هم

برینسان بعد ازین شاید نگردد

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣۵٩

 

مرا از هر چه در عالم هنر هست

مر او را از ندامت میشمارد

طریق دهقنت آمد گزیده

که دهقان ندرود جز آنکه کارد

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣٨٧

 

اقامت در خراسان گشت مشکل

شد اینجا مشرب عشرت مکدر

مرا در رشته دانش نباشد

بجز گوهر فروشی کار دیگر

درین اقلیم صاحب همتانند

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴٢۶

 

ز حالم نیست آگه کس که چون من

برنجم زین سپهر سخت پیکار

بتلخی میکشد در تنگ و بندم

چو شیرین دید طبعم نیشکر وار

اگر زین پس بر این سیرت بماند

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۴۵

 

فلک سرگشته کرد ابن یمین را

فکندش در ره ایوار و شبگیر

وگر نه او که و شبگیر و ایوار

ضعیفی ناتوانی مرد کی پیر

سفر کردن نه کار اوست چون او

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۴٩

 

کریم الدین تو آن پهلو نژادی

که گردانرا بتو باشد تفاخر

فرستادم بخدمت رقعه ئی دی

بدست پهلوی همکتف لمتر

یکی رقعه چو آب زندگانی

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۵۴

 

کریمان گر بدست راست بخشند

گه بخشش یکی از زر و دینار

ولی نعمت خداوندم چو بخشد

بدست چپ کند جودش چنین کار

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴٩٨

 

سخن بکری بود نوزاده فکر

گرامی دار همچون جان پاکش

چو سروش هست میل سربلندی

اگر بر هر خس آویزی چو تاکش

برسم جاهلیت کرده باشی

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵١٨

 

طلب کن گوشه امن و فراغی

که عالم نیست خالی از وقایع

خلاف طبع دونان زی که باشد

سلیقتها مخالف چون طبایع

ز دونان نیز صحبت را فرو کش

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵٣۶

 

ز دلتنگی خرد را دوش گفتم

که ای بر ملک دانش گشته مالک

بسا کاندر پی کسب فضائل

کشیدم رنج در قطع مسالک

چو حاصل کردمش گفتم بیابم

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵٣٧

 

زهی ابله کسی کز بهر مرده

کند با زندگان عهد خود جنگ

کسی کو باز نشناسد بد از نیک

بود واجب گریز از وی به فرسنگ

به تاج خسروی کی نازد آن کس

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۴١

 

اگر چه صبر مفتاح نجاتست

ولیکن صابری کاریست مشکل

باول عمر در وی صرف کردن

بآخر داشتن زو غصه بر دل

بتلخی صبر همچون نام خویشست

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۴٩

 

تهتک در سخن گفتن زیانست

تأمل کن تامل کن تامل

بکار بد چه کوشی تا توانی

تعلل کن تعلل کن تعلل

بهر کاریکه خواهی کردن اول

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۶٧

 

مرا زین پیش خاطر چندگاهی

بانواع سخن میبود مایل

غزل میگفتم و مدح و مرائی

هجا گفتن نبودم نیز مشکل

کنون از جور گردون بسته بینم

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵٨٣

 

ببابا حیدرم باشد توقع

که چون واقف شود از حال زارم

فرستد ناخنی سوده زمرد

که تا افعی غم را کور دارم

ابن یمین
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode