زهی ابله کسی کز بهر مرده
کند با زندگان عهد خود جنگ
کسی کو باز نشناسد بد از نیک
بود واجب گریز از وی به فرسنگ
به تاج خسروی کی نازد آن کس
که از تابوت یاد آرد به اورنگ
مرایی زیستن در پیش خلقان
بود تزویر نزد اهل فرهنگ
تو تا در بند نام و ننگ باشی
نخواهی بازرست از محبس تنگ
گرت آسایش کونین باید
بباید شست دست از نام و از ننگ
نظر ابن یمین گویی برین داشت
که بر زد شیشه تزویر با سنگ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به نقد رفتار افرادی میپردازد که به خاطر یاد مردگان، با زندگان دچار جنگ و مشکل میشوند. او میگوید که کسی که نتواند خوب را از بد تشخیص دهد، باید از او فاصله بگیرد. همچنین، او بر این نکته تأکید میکند که کسی که به مقام و جاهطلبی خود مینازد، نباید به یاد مردهها بیفتد. زندگی در میان مردم و تزویر و فریبکاری، برای اهل فرهنگ پسندیده نیست. شاعر میگوید اگر کسی بخواهد از زندان ذهنی و اجتماعی خود رها شود، باید از نام و ننگ دست بردارد و به آرامش واقعی برسد. به نوعی، او اشاره به روشنبینی و نگاهی انتقادی مثل نگاه ابن یمین دارد که به تزویر در جامعه اعتراض کرده است.
هوش مصنوعی: چه نادان است کسی که برای میت، با زندگان درگیر شود و عهد و پیمان خود را نقض کند.
هوش مصنوعی: کسی که نتواند بد را از نیک تشخیص دهد، باید به دوری از او اقدام کند و فاصله بگیرد.
هوش مصنوعی: کسی که به قدرت و عظمت پادشاهی مغرور است، باید به یاد بیاورد که در نهایت همه ما به خاک و تابوت بازمیگردیم و نمیتوانیم از مرگ فرار کنیم.
هوش مصنوعی: زیستن به گونهای که در برابر مردم خود را فریبدهنده نشان دهیم، برای کسانی که اهل فرهنگ و دانش هستند، نوعی تزویر و نفاق به شمار میآید.
هوش مصنوعی: تا زمانی که به افت و آبرو اهمیت بدهی، نمیتوانی از زندان تنگ و محدودیتهای زندگی رهایی یابی.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی در این دنیا آرامش داشته باشی، باید از نام و ننگ خود دست بکشی.
هوش مصنوعی: ابن یمین به نظر میرسد که به تحقیر و افشای نیرنگها پرداخته و میخواهد با قدرتی همچون سنگ، شیشهای که نماد فریب و تزویر است را بشکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پلنگ و شیر در وی مردم جنگ
بتان نغز گور و آهو و رنگ
چو او در جنگ آرد تیغ در چنگ
ندارد پیل یشک و شیر نر چنگ
بیابان در وغا بر تیغ او تنگ
پلنگ از هیبتش ماننده رنگ
دهد خواهندگان را سیم چون سنگ
[...]
خوشا حال لحاف و بستر آهنگ
که میگیرند هر شب در برت تنگ
دلی دیرم ولی دیوانه و دنگ
ز دستم شیشهٔ ناموس بر سنگ
ازین دیوانگی روزی برآیم
که در دامان دلبر برزنم چنگ
چو قفل رومی آوردی در آهنگ
گشادی قفل گنج از روم و از زنگ
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.