صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۲۸۱ - عبدالظاهر
چو عبدالظاهر اندر نظم ناموس
بود ساعی و این امریست محسوس
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۳۹۹ - المدد الوجودی
هوا را آنچنان که هست محسوس
بامداد نفس حق داشت مأنوس
صامت بروجردی » کتاب القطعات و النصایح » شمارهٔ ۳ - نصیحت سقراط سلطان را
همین طبل و همین نقاره و کوس
بود ز اسفندیار و نوذر و طوس
الهامی کرمانشاهی » گزیدهٔ منظومهٔ «بستان ماتم» » شمارهٔ ۵ - در مدح شیخ و مرشد خویش گوید
به نام او زده ارشاد را کوس
سپهر و کرده خورشیدش زمین بوس
میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۷
خروس صبح زد سبوح و قدوس
فرا کن دیده رازین خواب منحوس
عزیز ملک مصر ای یوسف دل
شوی در چاه زندان چند محبوس
ز بالا سوی پستی میکنی رای
[...]
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مثنوی » بخش ۱۴ - جواب
بود احمد بذات الله ممسوس
تجلی های ذاتی راست ماء/نوس
ایرج میرزا » مثنویها » عارف نامه » بخش ۱۰
بیا تا زنده ام خود را مکن لوس
که فردا می خوری بهر من افسوس
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۱۹ - به یاد آذربایجان
چو دیدی اندر آن ایوان مطموس
روان کیقباد و جان کاوس
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۲۰ - نامهٔ منظوم
که رای ری نمود ازکشور طوس
مرا بنهاد با یک شهر افسوس
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۳۰ - سی لحن موسیقی
همش خوانند برخی گنج کاوس
بود این هر سه ره با ذوق مانوس
میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸ - نطق لرد معروف!
برای موطن جمشید و سیروس
خورد آن ناطق مشهور افسوس؟!!
میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱ - در هجو ضیاء الواعظین
همه دانند خوب، این هوچی لوس
ز شه زر خواست اما گشت مأیوس
میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱ - در هجو ضیاء الواعظین
غرض اینست، بر این آدم لوس
دهند ار پول خواند روضه معکوس