یکی از شهریاران زمانه
که اکنون نیست از نام نشانه
سوی سقراط دانا راه سر کرد
به خوابش دید چون بر وی گذر کرد
بدان دانا حکیم، آن فتنهانگیز
سر پایی بزد کز جای برخیز
چه از خواب آن خردمند هشیوار
ز گستاخی سلطان گشت بیدار
بدان جاه و جلال و پادشاهی
نظر ننمود از بیاعتنایی
شه نادان سوی وی کرد پرخاش
که تا کی بیخودی یک دم به خود باش
مرا با این همه محکم اساسی
ندانی کیستم یا میشناسی
جوابش داد سقراط خردمند
کزین گفتار باطل لب فروبند
تو را با ین همه کبر و منی من
ندانم غیر حیوانی لگد زن
وگرنه با تمام خود ستایی
چو حیوان لگد افکن چرایی
گر انسانی چرا ای مرد گمراه
زنی خوابیده را در خواب ناگاه
ز این گفتار، همچون مار ارقم
غضب آلوده شد پیچید در هم
بدو گفتا ز روی کبر و نخوت
به سلطان کی چنین گویند رعیت
مکش افزون ز حد خویشتن پا
تو بر من بندهای من بر تو مولی
تبسمکرد سقراط و به سلطان
چنین فرمود کای سلطان نادان
بُخار ما و من از سر به در کن
ز گفت ناپسند خود حذر کن
که از شیادی این گردون پر شید
به صیادی چو تو کرده بسی صید
همین طبل و همین نقاره و کوس
بود ز اسفندیار و نوذر و طوس
همین تاج و نگین و افسر و تخت
بود بر جا ز ضحاک سیه بخت
همین سنج و همین بوق و علم بود
که از طهمورث و جمشید جم بود
تو را هر چیز کز وی افتخار است
ز شاهان زمانه یادگار است
کجا رفتند کز ایشان نشان نیت
چرا نامی از ایشان در میان نیست
بداند هر که دارای شعور است
که سلطانی گدایان را ضرور است
به سامان خردمندان ساده
ز اسب خودستایی شو پیاده
بیا تا خلوتی را برگزینیم
برای گفتگو با هم نشینیم
سخن از هر دری با هم برانیم
کمال و نقص همدیگر بدانیم
بلی (صامت) سر خاک سیاهی
بود به از هزاران تخت شاهی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، یک سلطان نادان به سقراط دانا مراجعه میکند و از او میخواهد تا او را بشناسد. سقراط به او میگوید که با همهٔ قدرت و عزت خود، او را به عنوان یک حیوان لایق لگد میبیند. سلطان به شدت خشمگین میشود و میپرسد که چگونه یک رعیت میتواند اینگونه با او صحبت کند. سقراط با آرامش پاسخ میدهد که باید از کبر و خودپسندی دست بردارد و درک کند که همهٔ این تجملات و قدرتها ماندنی نیستند و در نهایت به بینامی میانجامند. او به سلطان توصیه میکند تا از خودستایی دست بردارد و به خلوتی بروند تا دربارهٔ کمال و نقصهای یکدیگر صحبت کنند. در نهایت، او بیان میکند که زندگی ساده و بیخود از زندگی با تخت و تاج برتر است.
هوش مصنوعی: یکی از شاهان و بزرگان زمانه که الان وجود ندارد، فقط نامش باقی مانده است.
هوش مصنوعی: شخصی به سمت سقراط، فیلسوف بزرگ، رفت و در خواب دید که بر او گذر میکند.
هوش مصنوعی: آگاه باش که آن فرد عالم و حکیم، کسی را که در حال ایجاد تفرقه و فتنه است، باید از پا درآورد تا از جای خود برخیزد و از بین برود.
هوش مصنوعی: خردمند بیدار با آگاهی از خوابش، به خاطر جسارت و بیاحترامی سلطان از خواب بیدار شد.
هوش مصنوعی: آدمی در پاکی و عظمت و مقام خود، به بیاعتنایی و نادیده گرفتن دیگران نیازی ندارد.
هوش مصنوعی: پادشاه نادانی به او حملهور شد و گفت: تا کی میخواهی بیخبری و لحظهای به خودت فکر نکنی؟
هوش مصنوعی: آیا تو میتوانی با این همه قدرت و استحکام من را بشناسی یا نمیدانی که کی هستم؟
هوش مصنوعی: سقراط، خردمند، به او پاسخ داد که از این سخنان بیاساس سکوت کن.
هوش مصنوعی: من نمیفهمم که با این همه تبختر و غرور تو، چه چیزی غیر از یک موجود بیاحساس و بیثمر مانند یک حیوان در حال لگد زدن وجود دارد.
هوش مصنوعی: اگر بهخود مغرور شوی و به خود ببالید، مثل حیوانی میشوی که بیفکر و بیدلیل مینوازد و به اطراف میکوبد.
هوش مصنوعی: اگر تو انسان هستی، پس چرا ای مرد گمراه، به ناگاه به خواب کسی که خوابیده، حملهور میشوی؟
هوش مصنوعی: این سخن مانند مار زهرآلو شده و در هم پیچید.
هوش مصنوعی: به او گفته شد که به خاطر تکبر و خودشیفتگی، آیا رعیت میتواند با سلطان به این شکل صحبت کند؟
هوش مصنوعی: هرگز خود را از حد و مرز خود فراتر نبر، زیرا من بندهای هستم و تو بر من ارباب.
هوش مصنوعی: سقراط لبخندی زد و به شاه گفت: ای پادشاه نادان.
هوش مصنوعی: از خودخواهی و ذهنیتهای محدود رها شو و از حرفهای زشت و ناگوار دوری کن.
هوش مصنوعی: این دنیا پر از فریب و نیرنگ است و تو به عنوان یک صیاد ماهر، توانستهای شکارهای زیادی در این دنیای فریبآمیز به دست بیاوری.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که این صداها و نواها، همانند طبل و نقاره و صدای سازها، به همانگونهای است که در روزگار شخصیتهای بزرگ تاریخ مانند اسفندیار، نوذر و طوس وجود داشته است. اشاره به این دارد که هنوز هم این آوازها و جشنها ادامه دارد و نشانهای از گذشته است.
هوش مصنوعی: این تاج و جواهرات و تخت سلطنت، همگی در جای خود باقی ماندهاند و متعلق به ضحاک بدبخت است.
هوش مصنوعی: این سنج و بوق و علم، همانند ابزار و نشانههایی است که از طهمورث و جمشید، شخصیتهای برجسته تاریخی و افسانهای، به ما رسیده است.
هوش مصنوعی: هر چیزی که باعث افتخار تو میشود، یادگاری از شاهان زمانه است.
هوش مصنوعی: کجا رفتند آنهایی که نشانی از نیتشان باقی نیست؟ چرا هیچ نامی از آنها در میان ما نیست؟
هوش مصنوعی: هر کسی که هوش و درایت داشته باشد، میداند که وجود یک حاکم برای فقیران و نیازمندان ضروری است.
هوش مصنوعی: به نظر خردمندان، بهتر است که از خودستایی و غرور خود را کنار گذاشته و بهجای آن، با تواضع و فروتنی رفتار کنی.
هوش مصنوعی: بیا یک جای آرام و دور از شلوغی پیدا کنیم تا بتوانیم با هم صحبت کنیم و وقت بگذرانیم.
هوش مصنوعی: بیایید درباره هر موضوعی با هم صحبت کنیم و نقاط ضعف و قوت یکدیگر را بشناسیم.
هوش مصنوعی: بله، خاک سیاه بر سر، بهتر از هزاران تخت شاهی است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.