تو عارف واقعا گوساله بودی
که از من این سفر دوری نمودی
مگر کون قحط بود اینجا قلندر
که ترسیدی کنم کون ترا تر
گرفتی گوشه ژاندارمری را
به موسی برگزیدی سامری را
بیا امروز قدر هم بدانیم
که جاویدان در این عالم نمانیم
بیا تا زنده ام خود را مکن لوس
که فردا می خوری بهر من افسوس
پس از مرگم سرشک غم بباری
به قبرم لاله و سنبل بکاری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به نوعی انتقاد میکند و به عارف یادآوری میکند که چرا در سفر دوری از او خودداری کرده است. او سؤال میکند که آیا دلایلی که برای دوری از او آورده، کافی بوده است. شاعر به عارف پیشنهاد میکند که از حال حاضر بهرهبرداری کنند و قدر هم را بدانند، زیرا زندگی دائمی نیست. او تأکید میکند که نباید در زندگی برای فردا افسوس بخورد و پس از مرگ، به یاد او غمگین نشوند و به قبرش گل بکارند. این شعر در واقع دعوت به قدرشناسی از زندگی و روابط است.
هوش مصنوعی: تو واقعاً فردی نادان بودی که به خاطر من این سفر طولانی را انجام ندادی.
هوش مصنوعی: آیا اینجا جایی برای ترس است، وقتی که در کنار من، شخصیتی آزاد و بیپروا وجود دارد؟
هوش مصنوعی: تو گوشهای از قدرت و سخن را در دست گرفتهای و از میان این دو، موسی را انتخاب کردهای، در حالی که سامری نیز در کنار توست.
هوش مصنوعی: بیایید امروز به ارزش یکدیگر پی ببریم، چون هرکسی در این دنیا نمیتواند برای همیشه بماند.
هوش مصنوعی: بیا تا زنده هستیم از خودخواهی پرهیز کنیم، زیرا زمانی که من نخواهم بود، حسرت میخوری.
هوش مصنوعی: پس از فوت من، اشکهای غم را بریزید و بر سر مزارم، گل لاله و سنبل بکارید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.