عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۴۴ - در صفات جان و دل گوید
کنون هم وصل هر دو آشکارست
حقیقت هر دو در دیدار یارست
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۸
سماع از بهر جانِ بیقرارست
سبک بَرجَه چه جای انتظارست؟!
مشین این جا تو با اندیشه خویش
اگر مردی برو آن جا که یارست
مگو باشد که او ما را نخواهد
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۷
قرار زندگانی آن نگارست
کز او آن بیقراری برقرارست
مرا سودای تو دامن گرفتهست
که این سودا نه آن سودای پارست
منم سوزان در آتشهای نو نو
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۷
چو آن کان کرم ما را شکارست
به هر دم هدیه ما را ده هزارست
که ما را نردبان زرین و سیمین
نهد چون قصد ما بر بام یارست
بلادریست در عالم نهانی
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۹
گر از دل باز گویم بیقرار است
وگر از دیده خونش در کنارست
اگر عقل است سودای دماغ است
وگر خاطر پریشان روزگارست
نه روزم جز قلم کس همزبان است
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۸
مرا داغ تو بر جان یادگارست
فدایش باد جان چون داغ یارست
اگر جان می رود گو، رو، غمی نیست
تو باقی مان که ما را با تو کارست
به صف عاشقان میرم که گویند
[...]
اوحدی » منطقالعشاق » بخش ۴۲ - نامه ششم از زبان معشوق به عاشق
ترا با روی و زلف من چه کارست؟
که این چون گنج شد یا آن چو مارست؟
ابن یمین » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ١ - کارنامه
در اول پایه صدری نامدارست
که گیتی را بذاتش افتخارست
ابن یمین » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ٨ - در پند و اندرز
هر که در محنتی گرفتارست
صبر او را نکوترین کارست
سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۲۶ - روان شدن جمشید از ولایت پریان بسوی روم
دهانست آنکه میبینی نه غارست
نفس دان آنچه پنداری بخارست
سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۵۱ - نصیحت مهراب به جمشید
ترا با حلقه زلفش چه کارست؟
سر زلفش حقیقت دم مارست
سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۰۷ - تدبیر جمشید و خورشید برای عزیمت به چین
ملک گفتا: «مرا با چین چه کارست؟
نگارستان چین کوی نگارست
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۳
دل سختت به سندان سخت بارست
دهانت را میان بس راز دارست
به آن خاک قدم جان همنشین است
به آن چاه ذقن دل یار غارست
ز بار جور و بار غم نترسم
[...]
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۵
جهانی سر به سر چون نوبهارست
به باغستان جان گلها به بارست
زمین همچون زمرّد سبز گشته
همه صحرا ز گل نقش و نگارست
همه بستان پر از گلهای رنگین
[...]
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۶
شراب هجر تو بسیار خوردم
هنوز از مستیم در سر خمارست
به وصلم یک زمان بنواز یارا
که ما را با غم عشق تو کارست
مکن زین بیش بر من جور و خواری
[...]
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۷
چو زلف تو جهان بس بی قرارست
نپنداری که با کس پایدارست
دو زلف سرکش رعنات با ما
چرا آشفته همچون روزگارست
نیفتادست در دست کسی شاد
[...]
قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۶
اگر در مغز، اگر در پوست یارست
بهرجایی که هست آن یار غارست
ترا، گر روی دل با روی حق نیست
بهر رو از همه رو شرمسارست
دلا، گر عاشقی بگذار و بگذر
[...]
قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۷
هلاک عاشقان در انتظارست
حیات صادقان با روی یارست
کسی کو نزد جانان تحفه جان برد
هنوز از روی جانان شرمسارست
خرامان میرود آن شاه خوبان
[...]
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۲ - گفتار در توحید
کسی پرسید حق کو کردگارست
نمی دانم که دایم در چه کارست
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۵ - در مدح سلطان البحر و البر سلغرشاه دام ملکه
چنان بخت تو بر دولت سوارست
که هر یک حاجت صد شهریارست