گنجور

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۷۸

 

گهی که شرح فراقت کنم بدیده سواد

شود سیاهی چشمم روان بجای مداد

کجا قرار توانم گرفت در عربت

که گشته ام بهوای تو در وطن معتاد

هر آنکسی که کند عزم کعبه ی مقصود

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۸۲

 

مراد بین که بپیش مرید باز آید

بشد چو جوهر فرد و فرید باز آمد

سعادتیست که آنکس که سعد اکبر ماست

بفال سعد برفت و سعید باز آمد

بعید نبود اگر جان ما شود قربان

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۸۳

 

بخشم رفته ما گر بصلح باز آید

سعادت ابدی از درم فراز آید

حکایت شب هجر و حدیث طره دوست

اگر سواد کنم قصه ئی دراز آید

چو یاد قامت دلجوی او کند شمشاد

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۹۳

 

گمان مبر که دلم میل دوستان نکند

چرا که مرغ چمن ترک بوستان نکند

کسی که نقد خرد داد و ملک عشق خرید

اگر ز سود و زیان بگذرد زیان نکند

بجان دوست که گنج روان دلی یابد

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۹۸

 

چو ترک مهوشم از خواب مست برخیزد

خروش و ناله ز اهل نشست برخیزد

خیال باده ی صافی ز سر برون کردن

کجا ز دست من می پرست برخیزد

چنین که شمع سر افشاند و از قدم ننشست

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۰۹

 

لطافت دهنش در بیان نمی گنجد

حلاوت سخنش در زبان نمی گنجد

معانئی که مصوّر شود ز صورت دوست

زمن مپرس که آن در بیان نمی گنجد

از آن چو کلک ز شستم بجست و گوشه گرفت

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۱۳

 

بآب گل رخ آن گلعذار می شویند

و یا بقطره ی شبنم بهار می شویند

بکوی مغبچگان جامه های صوفی را

بجامهای می خوشگوار می شویند

هنوز نازده منصور تخت بر سردار

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۲۰

 

ز شهر یار که آید که حال یار بگوید

رسد به بنده و رمزی ز شهریار بگوید

بعندلیب نسیمی ز گلستان برساند

بمرغ زار حدیثی ز مرغزار بگوید

هر آنچه گوید از اوصاف دلبران دل رامین

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۲۲

 

چو شام شد بشبستان شتاب باید کرد

ز ماه نو طلب آفتاب باید کرد

لباس ازرق صوفی که عین زرّاقیست

بخون چشم صراحی خضاب باید کرد

لب پیاله و رخسار مردم دیده

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۲۴

 

بدان ورق که صبا در کف شکوفه نهاد

بدان عرق که سحر بر عذار لاله فتاد

بدان نفس که نسیم بهار چهره گشای

نقاب نسترن و گیسوی بنفشه گشاد

ببرد باری خاک و بحدت آتش

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۳۱

 

چو عکس روی تو در ساغر شراب افتاد

چه جای تاب که آتش در آفتاب افتاد

بجام باده کنون دست می پرستان گیر

چرا که کشتی دریا کشان در آب افتاد

بسی بکوی خرابات بیخود افتادند

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۴۵

 

مرا ز مهر رخت کی ملال خواهد بود

که عشق لم یزل و لا یزال خواهد بود

در آن زمان که امید بقا خیال بود

خیال روی توام در خیال خواهد بود

از آنطرف که توئی گر فراق خواهی جست

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۴۶

 

خطی که بر سمن آن گلعذار بنویسد

بنفشه نسخه ی آن نوبهار بنویسد

نسیم باد صبا شرح آن خط ریحان

بمشک بر ورق لاله زار بنویسد

بسا رساله که در باب اشک ما دریا

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۴۸

 

بهار دهر بباد خزان نمی ارزد

چراغ عمر بباد وزان نمی ارزد

برو چو سرو خرامان شو از روان آزاد

که این حدیقه باب روان نمی ارزد

شقایق چمن بوستانسرای امل

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۴۹

 

مسیح وقتی ازین خسته دم دریغ مدار

ز پا در آمدم از من قدح دریغ مدار

ورم قدم بعیادت نمی نهی باری

تفقدی بزبان قلم دریغ مدار

بساز با من دم بسته و کلید نجات

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۵۲

 

بجز نسیم که یابد نصیبی از گلزار

که یک گلست در این باغ و عندلیب هزار

چو از گل آرزوی مرغ خوش نظر با دست

تو هم ببوی قناعت کن از نسیم بهار

وگر چو غنچه جهان را بروی گل بینی

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۵۸

 

فتاده ام من دیوانه در غم تو اسیر

بیا و طره برافشان که بشکنم زنجیر

برآید از قلمم بوی مشک تاتاری

اگر بوصف خطت شمه ئی کنم تحریر

چه خوابهای پریشان که دیده ام لیکن

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۵۹

 

قلم گرفتم و می خواستم که بر طومار

تحیتی بنویسم بسوی یار و دیار

برآمد از جگرم دود آه و آتش دل

فتاد در نی کلکم ز آه آتش بار

امید بود که کاری برآید از دستم

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۶۱

 

زهی طناب سرا پرده ی تو گیسوی حور

بزن سریر توجه ی ببارگاه سرور

کجا بمنزل کرّ و بیان بری هودج

از این طوافگه اهرمن نکرده عبور

علم چگونه زنی بر فضای عالم قدس

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۶۶

 

کجا بود من مدهوش را حضور نماز

که کنج کعبه ز دیر مغان ندانم باز

مرا مخوان بنماز ای امام و وعظ مگوی

که از نیاز نمی باشدم خبر ز نماز

چو صوفی از می صافی نمی کند پرهیز

[...]

خواجوی کرمانی
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode