بخشم رفته ما گر بصلح باز آید
سعادت ابدی از درم فراز آید
حکایت شب هجر و حدیث طره دوست
اگر سواد کنم قصه ئی دراز آید
چو یاد قامت دلجوی او کند شمشاد
رود بطرف لب جوی و در نماز آید
برآید از دل مشتاق کعبه ناله ی زار
اگر بگوش وی آوازه ی حجاز آید
کجا بملک جهان سر در آورد محمود
اگر چنانک گدای در ایاز آید
زهی سعادت آنکس که از پی مقصود
رود بطالع سعد و سعید باز آید
کی از هوای تو باز آیدم دل مجروح
که پشه باز نیاید چو صید باز آید
دلی که در خم زلفت فتاد اگر سنگست
ز مهر روی تو چون موم در گداز آید
چو عود هر که ز عشّاق دم زند خواجو
ز سوز فارغ و از ساز بی نیاز آید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این غزل، شاعر به توصیف حال و روز خود در فراق و هجران معشوق میپردازد. او با اشاراتی به سعادت و خوشبختی، نشان میدهد که اگر عشق به معشوق واقعی باشد، سعادتی ابدی به همراه خواهد داشت. او از یاد معشوق و شوق آن صحبت میکند و به نالههایی اشاره دارد که در دل عاشقان نسبت به دوری از محبوب ایجاد میشود. همچنین، به تمثیلهایی از گدایی و بینیازی برای بیان عشق اشاره میکند و در نهایت میگوید که عشق واقعی همواره سوز و شوقی در دل عاشق میآفریند که او را از دیگر مسائل زندگی بینیاز میسازد.
هوش مصنوعی: اگر دوست رفتهام با صلح بازگردد، خوشبختی ابدی از زندگیام سر برآورد.
هوش مصنوعی: داستان شب جدایی و سخنانی که در مورد موهای دوست میتوان گفت، اگر بخواهم بنویسم، داستانی طولانی خواهد شد.
هوش مصنوعی: زمانی که یاد قامت دلفریب او در ذهن میآید، شمشاد به خاطر او به سمت لب جوی خم میشود و گویی در حال نماز خواندن است.
هوش مصنوعی: اگر کسی که به کعبه عشق میورزد، صدای شوقآور حجاز را بشنود، به طور طبیعی از دلش نالهای جانسوز برمیخیزد.
هوش مصنوعی: محمود چگونه میتواند بر سر زمین جهان حکمرانی کند، اگر همانند یک گدا به حضور ایاز بیاید؟
هوش مصنوعی: افرادی که برای دستیابی به اهداف خود تلاش میکنند، خوشبخت و سعادتمند هستند و در نهایت به موفقیت و شادی دست پیدا میکنند.
هوش مصنوعی: من هرگز از عشق تو دل نخواهم کند، چون پشهای که از شکار خود دور نمیشود.
هوش مصنوعی: دلهایی که در دامن زلف تو اسیر میشوند، اگرچه ممکن است ظاهراً سخت و بیاحساس به نظر برسند، اما عشق تو آنها را مانند موم نرم و تسلیمکننده میکند.
هوش مصنوعی: هر کس که از عشق سخن میگوید، مانند عود است که بوی دلانگیز میدهد. عشق او را از سوز و غم دور میکند و او دیگر نیازی به موسیقی و ساز ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر بمهر من آن ماه را نیاز آید
چنانکه زود برفتست زود باز آید
برزم رفت و بسی رنج نابسازی کرد
رسد بباده خوری باز بزم ساز آید
همی دهیم براه فراز کردن چشم
[...]
تویی ، شها ، که بتو چرخ را نیاز آید
ببارگاه تو اقبال در نماز آید
زطبع دشمن جاهت سموم غم خیزد
ز رشح خدمت صدرت نسیم ناز آید
ز عون تیغ تو ملت بانتظام رسد
[...]
به کوی لاله رخان هر که عشقباز آید
امید نیست که دیگر به عقل بازآید
کبوتری که دگر آشیان نخواهد دید
قضا همیبردش تا به چنگ باز آید
ندانم ابروی شوخت چگونه محرابیست
[...]
زهی مراد اگر از دست رفته بازآید
به دست وانۀ امّیدِ من چو بازآید
ستیزِ عیب کنان را وفایِ عهد کند
خلافِ مدّعیان را به صلح بازآید
مرا ز من بستاند زبس که بنوازد
[...]
به ناز اگر ز در آن سرو ناز باز آید
به صید کردن مرغ دلم چو باز آید
به ناز در چمن جان خود کنم جایش
اگر به طرف چمن همچو سرو ناز آید
به مجلسی اگر آن رود را به چنگ آرم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.