گنجور

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶

 

بیاض غمزه روی و سواد طره شب

ز روی و موی نمود آن نگار شیرین لب

رخش سایه زلف اندرون بدان ماند

که آفتاب درخشان شود میانه شب

کنم تحمل جور رقیبش از پی آنک

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰

 

بحسن روی تو خورشید عالم آرانیست

بلطف رسته دندان تو ثریا نیست

توئی چو سرو ولی سرو ماهرخ نبود

توئی چو ماه ولی ماه سرو بالا نیست

ز جان غلام قد همچو سرو آزادت

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹

 

ترا ز شکر شیرین از آن دمید نبات

که یافت پرورش از آب چشمه سار حیات

اگر نه چشمه حیوان دهان تنگ تو بود

بگوی تا ز چه پوشیده گشت در ظلمات

چو بر کشید قضا نیل حسن بر بقمت

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰

 

توئی که سایه زلفت شعار خورشیدست

غبار خط تو نقش و نگار خورشیدست

فروغ روی تو کز لطف آب ازو بچکد

چو آتش است که در چشمه سار خورشیدست

بگرد عارض تو خط عنبرین گوئی

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶

 

دلا بدست گرفتی می این چه دستانست

نه می گلست و نه طبعت هزار دستانست

ز خوی دختر رز عفت و صلاح مجوی

که رو شناس خرابات و یار مستانست

بدستکاری فعلش در اوفتد از پای

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۳

 

شبی خیال تو بر من بصد دلال گذشت

غلام خوابم از آنشب که آنخیال گذشت

بر آمد از تتق غیب چون غزاله ز میغ

بمن نمود رخ از دور و چون غزال گذشت

چنان نمود مرا در نظر ز غایت لطف

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۱

 

گل جمال تو چون بر فراز سرو شکفت

بر او چو سنبل زلفت هزار دل آشفت

فروغ روی ترا خانه کی حجاب شود

بگل چگونه توان نور آفتاب نهفت

دهان تنگ تو یاقوت سفته را ماند

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱

 

نه هر گیاه که در باغ رست شمشادست

نه هر درخت که پیر است سرو آزادست

نه هر که را لب چون شکرست شیرینست

نه هر که کوه تواند برید فرهادست

هزار فکر دقیقست فکر بکر اینجا

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۳

 

امیدوارم از آنمه که مهربان گردد

اگر حقیقت حال منش عیان گردد

چو بگذرد بدلم یاد رشته گهرش

ز شوق آن تن زارم چو ریسمان گردد

ز تاب لاله سیراب آتش افروزش

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱

 

ز تاب می چو خوی از روی دلستان بچکد

مرا ز نرگس تر آب ارغوان بچکد

ز غنچه لب یاقوت رنگ او چه عجب

که خون شود دل لعل از عروق کان بچکد

زرنگ و بوی ندانم گلاب یا عرق است

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۲

 

زمانه رونق کارم بکام می نکند

ره مراد مرا زیر گام می نکند

کرشمه ئی نکند دلبرم بسحر حلال

که صبر بر دل عاشق حرام می نکند

نظام رشته دندان ز لعل بنماید

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۸

 

صبا ز برگ گلش چون کلاله بر گیرد

دلم چو سنبلش آشفتگی ز سر گیرد

چو یوسف است بخوبی ولی سلیمان وار

هزار کشور جانرا بیک نظر گیرد

دمید سبزه تر بر کنار سرخ گلش

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۹

 

مرا بمجلس انس تو بار چون نبود

دل شکسته من زیر بار چون نبود

چنین کز آتش دل شعله میرود بسرم

چو شمع دیده من اشکبار چون نبود

مرا که رفته بود آنچنان نگار از دست

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۰

 

مرا ز عشق تو گر شادیی به جان نرسد

تو شاد باش که جز غم به عاشقان نرسد

روا مدار که بیمار لعل چون شکرت

ز پا در آید و دستش بناردان نرسد

بیان طره تو کردمی و لیک دلم

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۴

 

نگار ماه رخم چون نقاب بگشاید

ز خجلتش عرق از آفتاب بگشاید

شوم بنفشه وش از فرق تا قدم همه گوش

گهی که غنچه ز بهر خطاب بگشاید

رخش ببینم و اشکم شود روان آری

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۵

 

چو شمع روی تو افروخت در جهان آتش

کدام جان که نه پروانه شد بر آن آتش

ز عکس روی تو در باغ و راغ شعله زند

ز نوک لاله و از شاخ ارغوان آتش

چو بگذرد بدلم یاد شمع طلعت تو

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۶

 

گرم ز عشق تو جان در بلاست گو میباش

وگرچه با منت آئین جفاست گو میباش

بیا که گر گذرت بر دو چشم من باشد

چو خاک پای توأم توتیاست گو میباش

اگر چه در بر کافور عارضت افعی است

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۵

 

بیا که شد چمن از آب ابرو آتش گل

بلطف عارض ترکان عنبرین کاکل

عروس گل بچمن باز چهره برگی ساخت

نوای پرده عشاق میزند بلبل

بباغ بلبل خوشگوی چون غزلخوان شد

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۶

 

خیال روی تو هر شب بخواب میجویم

خیال بین که بشب آفتاب میجویم

فروغ روی تو جستم در آب دیده خویش

چه بیخودیست که آتش در آب میجویم

ز تاب زلف تو جانم فتاد در تب و تاب

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۱

 

من از هوای تو ایسرور راستین چکنم

من از جفای تو ایجان نازنین چکنم

مرا چو چین سر زلف تو بدام آورد

نظر بدانه خال بتان چین چکنم

من از هوای تو بیخواب و بی خورم شب و روز

[...]

ابن یمین
 
 
۱
۲
۳
۴
۱۰
sunny dark_mode