رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۱
به اندا نمودند وخشور را
بدید آن سراپا همه نور را
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۲
کفن حله شد کرم بهرامه را
کز ابریشم جان کند جامه را
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۳
به کوه اندرون گفت: کمکان ما
بیا و بکن، بگسلد جان ما
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۴
توانی برو کار بستن فریب
که نادان همه راست ببند و ریب
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۵
گرفت آب کاشه ز سرمای سخت
چو زرین ورق گشت برگ درخت
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۶
ز قلب آنچنان سوی دشمن بتاخت
که از هیبتش شیر نر آب تاخت
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۷
چو گشت آن پریروی بیمار غنج
ببرید دل زین سرای سپنج
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۸
سگالندهٔ چرخ مانند غوچ
تبر برده بر سر چو تاج خروچ
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۹
که بر آب و گل نقش ما یاد کرد
که ماهار در بینی باد کرد
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۱۰
به دشمن بر، از خشم آواز کرد
تو گفتی مگر تندر آغاز کرد
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۱۱
نفس را به عذرم چو انگیز کرد
چو آذر فزا آتشم تیز کرد
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۱۲
ز هر خاشهای خویشتن پرورد
که جز خاش وی را چه اندر خورد؟
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۱۳
نشست وسخن را همی خاش زد
ز آب دهن کوه را شاش زد
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۱۴
ببادافره جاودان کردمند
به دوزخ بماند روانش نژند
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۱۵
یکی بزم خرم بیاراستند
می و رود و رامشگران خواستند
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۱۶
تن خنگ بید، ارچه باشد سپید
به تری و نرمی نباشد چو بید
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۱۷
کفیدش دل از غم، چون آن کفته نار
کفیده شود سنگ تیمار خوار
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۱۸
درخش، ارنخندد به وقت بهار
همانا نگرید چنین ابر زار
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۱۹
به دامم نیامد بسان تو گور
رهایی نیابی، بدین سان مشور
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۲۰
رسیدند زی شهر چندان فراز
سپه خیمه زد در نشیب و فراز