فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲ - مدح خواجه عمید ابومنصور سیداسعد گوید
نیگلون پرده برکشید هوا
باغ بنوشت مفرش دیبا
آبدان گشت نیلگون رخسار
و آسمان گشت سیمگون سیما
چون بلور شکسته، بسته شود
[...]
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷ - در مدح امیر ابویعقوب یوسف بن ناصرالدین سبکتگین
باغ دیبا رخ پرند سلب
لعبگر گشت و لعبهایش عجب
گه دهد آب را زگل خلعت
گاهی از آب لاله را مرکب
گه بهشتی شود پر از حورا
[...]
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴ - در مدح میر ابوالفتح فرزند سید الوزراء احمد بن حسن میمندی
من ندانم که عاشقی چه بلاست
هر بلایی که هست عاشق راست
زرد و خمیده گشتم از غم عشق
دو رخ لعل فام و قامت راست
کاشکی دل نبودیم که مرا
[...]
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۳ - در تهنیت جلوس سلطان محمد پس از سلطان محمود گوید
هر که بود از یمین دولت شاد
دل بمهر جمال ملت داد
هر که او حق نعمتش بشناخت
میر مارا نوید خدمت داد
طاعت آن ملک بجا آورد
[...]
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۴ - در مدح خواجه عبد الرزاق بن احمد بن حسن میمندی گوید
ای دل من ترا بشارت داد
که ترا من بدوست خواهم داد
تو بدو شادمانه ای بجهان
شاد باد آنکه توبدویی شاد
تا نگویی که مرمرا مفرست
[...]
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۵ - در مدح خواجه ابوبکر حصیری ندیم سلطان محمود
عاشقان را خدای صبر دهاد
هیچکس را بلای عشق مباد
با همه بیدلان برابر گشت
هر که اندر بلای عشق افتاد
هر که را عشق نیست اندُه نیست
[...]
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۷ - در تهنیت خلعت وزارت گوید
ای دل میر اولیا بتو شاد
خلعت میر بر تو فرخ باد
روی دیوان او مزین گشت
تا ترا خلعت وزارت داد
لاجرم کار او کنی بنظام
[...]
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۶ - در مدح امیر ابو احمد محمدبن محمود غزنوی
دی ز لشکر گه آمد آن دلبر
صد ره سبز باز کرد از بر
راست گفتی بر آمد اندر باغ
سوسنی از میان سیسنبر
گرد لشکر فرو فشاند همی
[...]
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۸ - در مدح امیرابواحمد محمد بن محمود غزنوی گوید
ای دل نا شکیب مژده بیار
کامد آن شمسه بتان تتار
آمد آن سرو جلوه کرده به ناز
آمد آن گلبن خمیده ز بار
آمد آن بلبل چمیده به باغ
[...]
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۹ - در مدح امیر ابو یعقوب یوسف بن ناصرالدین سپاهسالار
دوش متواریک بوقت سحر
اندر آمد به خیمه آن دلبر
راست گفتی شده ست خیمه من
میغ و او در میان میغ قمر
چنگ در بر گرفت و خوش بنواخت
[...]
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۳ - در مدح عضدالدوله امیر یوسف سپهسالار گوید
هر که را مهتریست اندر سر
گو بدر گاه میر ما بگذر
در جهان خدمت امیر منست
خدمتی کان دهد بزرگی بر
آسمان خواهدی که بر در او
[...]
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۲ - در مدح شمس الکفاة خواجه احمدبن حسن میمندی
سرو ساقی وماه رود نواز
پرده بر بسته در ره شهناز
زخمه رودزن نه پست ونه تیز
زلف ساقی نه کوته ونه دراز
مجلس خوب خسروانی وار
[...]
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۷ - در مدح محمد بن محمود بن ناصر الدین گوید
چه فسون ساختند و باز چه رنگ
آسمان کبود و آب چو زنگ
که دگرگون شدند و دیگر سان
به نهاد و به خوی و گونه و رنگ
آن شد از ابر همچو سینه غرم
[...]
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۵ - در مدح سلطان محمد بن محمود غزنوی
دوش تا اول سپیده بام
می همی خورد می به رطل و به جام
با سماعی که از حلاوت بود
مرغ را پایدام ودل را دام
با بتانی که می ندانم گفت
[...]
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۷ - در مدح امیر ابو یعقوب یوسف سپاهسالار گوید
گل بخندید و باغ شد پدرام
ای خوشا این جهان بدین هنگام
چون بناگوش نیکوان شد باغ
از گل سیب و از گل بادام
همچو لوح زمرّدین گشته ست
[...]
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۵ - در مدح سلطان محمود غزنوی
جاودان شاد باد شاه جهان
دولت او قوی وبخت جوان
تندرستیش باد و روزبهی
کامکاری و قدرت و امکان
همچو دلها بدوفروخته باد
[...]
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۶ - در حسب و حال و رنجش خاطر سلطان و طلب عفو گوید
ای ندیمان شهریار جهان
ای بزرگان درگه سلطان
ای پسندیدگان خسرو شرق
همنشینان او به بزم و به خوان
پیش شاه جهان شماگویید
[...]
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۷ - نیز در مدح امیر ابو یعقوب یوسف بن ناصر الدین
آن کمر باز کن بتا ز میان
زین غم و وسوسه مرا برهان
من در آن اندهم که رنج رسید
بر میان تواز کشیدن آن
با میانی کزو اثر نه پدید
[...]
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۷ - در مدح شمس الکفات خواجه ابوالقاسم احمد بن حسن میمندی
آمد آن نو بهار توبهشکن
بازگشتی بکرد توبهٔ من
دوش تا یار عرضه کرد همی
بر من آن عارض چو تازه سمن
گفت وقت گل است باده بخواه
[...]
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۱ - در مدح خواجه ابوسهل دبیر وزیرامیر یوسف
اندر آمد به باغ باد خزان
گرد برگشت گرد شاخ رزان
رز دژم روی گشت و لرزه گرفت
عادت او چنین بود به خزان
رز چرا تراسدای شگفت ز باد
[...]