گنجور

 
فرخی سیستانی

آن کمر باز کن بتا ز میان

زین غم و وسوسه مرا برهان

من در آن اندهم که رنج رسید

بر میان تواز کشیدن آن

با میانی کزو اثر نه پدید

چون توانی کشید بار گران

هست بر نیست چون توانی بست

کمر تست هست و نیست میان

نه میان داری ای پسر نه دهن

من نبینم همی ازین دو نشان

گر تو گویی روا بود بکنم

از تن ودل ترا میان و دهان

نی حدیث دل از میان بگذار

نبود خود بدل مرا فرمان

دل به مهر امیر دادستم

کس نگوید که داده بازستان

دل چه باشد کجا امیر بود

من براه امیر بدهم جان

عضد دولت و مؤید دین

میر یوسف برادر سلطان

آنکه، همچون به شاه شرق، بدوست

از همه خسروان امید جهان

گفتگویست در میان سپاه

زوگه و بیگه، آشکار و نهان

همه همواره یکزبان شده اند

کو خداوند دولتیست جوان

کار او بس بزرگ خواهدگشت

وین پدیدآیدش زمانه بزمان

اختران را عنایتست بدو

همه بر سعد او کنند قران

بخت با ملک میر پیمان بست

برمگرداد بخت ازین پیمان

تا همه کارها بکام کند

بنماید تمام هر چه توان

خشندی شاه جست باید و بس

تا شود کار چون نگارستان

آنچه سلطان کند به نیم نظر

نکند دولت، این درست بدان

ای امیر بزرگوار کریم

ای سر فضل و مایه احسان

آلت خسروی و پیشروی

همه داده ست مر ترا یزدان

به زبان و به دل زبر دستی

مرد چون بنگری دلست و زبان

گر به مردی مراد یا بدکس

تو رسیدی به ملک نوشروان

ور ز تیغست ملک را منشور

جز به منشور ملک را مستان

تیغ تو تیزتر ز تیغ ملوک

تو تواناتر از همه ملکان

ملک شاهان بهای تست ملک

کار ویران کنی تو آبادان

کارها کن چنانکه کرد همی

بیژن گیو و رستم دستان

تو از آن هر دوان دلیرتری

خویشتن را به آرزو برسان

از خداوند خسروان در خواه

تافرستد ترا به ترکستان

که دل و همت تو بس نکند

به سپاهان و ساری و گرگان

دخل گرگان ترا وفا نکند

باهمه دخل بصره و عمان

شادمان زی و کامران و عزیز

وز بد دهر بی گزند و زیان

عید قربان خجسته بادت و باد

دشمنان تو پیش تو قربان

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
رودکی

یاد کن: زیرت اندرون تن شوی

تو برو خوار خوابنیده، ستان

جعد مویانت جعد کنده همی

ببریده برون تو پستان

پیر فرتوت گشته بودم سخت

[...]

عنصری

آمد ای شاه دوش ناگاهان

فیلسوفی به نزد من مهمان

پاک چون رای تو زدوده سخن

تیز چون تیغ تو گشاده زبان

گفت با من ز هر دری و شنید

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عنصری
فرخی سیستانی

جاودان شاد باد شاه جهان

دولت او قوی و بخت جوان

تندرستیش باد و روزبهی

کامکاری و قدرت و امکان

همچو دلها بدو فروخته باد

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
ناصرخسرو

امهات و نبات با حیوان

بیخ و شاخند و بارشان انسان

بار مانند تخم خویش بود

سر بیابی چو یافتی پایان

چون سخن‌گوی بود آخر کار

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ناصرخسرو
قطران تبریزی

ای ببالا بلای آزادان

آرزوی دلی و رنج روان

تنم از عشق تو نوان و نزار

دلم از رنج تو نژند و نوان

آرزوی جوان و پیری تو

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه