گنجور

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۶

 

ای اسیران غم عشق تو آزاد از جهان

والهان حسن رویت بیخبر از جسم و جان

سالکان راه تو فارغ ز ملک کاینات

عاشقان روی تو در کوی عشقت جان فشان

جان فشانان رهت مستان جام نیستی

[...]

اسیری لاهیجی
 

میلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷ - در مدح اکبرشاه

 

آن‌چنان گرم شد از تاب هوا، آب روان

که پر از آبله، مانند صدف شد سرطان

همچو دود دل عشّاق، شرربار شود

ابر امروز اگر آب برد از عمّان

گل رخسار بتان را عرق‌آلود ببین

[...]

میلی
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷

 

شد چنان گرم جهان ز آمدن تابستان

که رسد عاشق از گرمی معشوق به جان

راست چون دانه که برتابه گرم اندازی

برجهد هر دم از روی زمین کوه گران

گر کسی نسبت خورشید به معشوق کند

[...]

ابوالحسن فراهانی
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷

 

شد چنان گرم جهان ز آمدن تابستان

که رسد عاشق از گرمی معشوق به جان

ابوالحسن فراهانی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۶ - در ستایش صدر اعظم و بث الشکوی و آفرین شاه عباس ثانی

 

ای فلک قدر که از افسر خاک در شاه

سر اقبال رسیده است ترا بر کیوان

تویی آن آصف دستور که نال قلمت

دفتر جور و ستم را شده خط بطلان

آب یاقوت سراپا عرق خجلت شد

[...]

واعظ قزوینی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲

 

برده فکرم گرو از تازه خیالان جهان

بلبلم ساخته در گلشن فیاض دکان

همچو بو کی شود از پیرهن غنچه عیان

معنی بکر که در پرده غیب است نهان

سیدای نسفی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱

 

چشم بیمار تو برد از دل من تاب و توان

خانه هوش مرا کرد نگاهت ویران

داد بر باد ستمهای تو دین و دل و جان

گرچه نگذاشت اثر عشق تو از نام و نشان

مشتاق اصفهانی
 

خالد نقشبندی » مخمسات » شماره ۳ (مخمس بر غزل مولانا جامی)

 

خوبی و عشق بود خاص تو در کون و مکان

گاه در شیوه یوسف شوی ای دوست عیان

گاه در کسوت یعقوب به رویش نگران

میکنی جلوه نخست از رخ خوبان جهان

خالد نقشبندی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۴۳

 

کرد تا لطمه باد اجل ای نخل جوان

باغ عمر تو خزان

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۸۰

 

در شگفتم که چرا در تن ذرات جهان

شق نشد جامه جان

یغمای جندقی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » تضمین‌ها » شمارهٔ ۱۵

 

دوش در میکده با آن صنم قافیه‌دان

خواندم این مطلع شه را و زدم رطل گران

«برقع از روی برافکن که همه خلق جهان

به یکی روز ببینند دو خورشید عیان»

رخ رخشان بنما، دیدهٔ جان را بفروز

[...]

فروغی بسطامی
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۴۲ - جامی جامی

 

لاف قوت مزن ای پشهٔ لاغر که شکست

زیر این بار گران پشت همه پیل تنان

از خرابات نشینان چه نشان می‌طلبی

بی نشان ناشده زایشان نتوان یافت نشان

رضاقلی خان هدایت
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶۱ - در ستایش شاهنشاه با داد و دین شاه ناصرالدین ‌ادام ا‌لله اقباله و اقام اجلاله فرماید

 

ای رخت خالق خورشید و لبت رازق جان

عارضت آتش سوزنده تنت آب روان

تن تو تالی جانست و لبت والی دل

من بدان تالی دل داده بدین والی جان

تیر مژگان ترا دیدهٔ خلقی ترکش

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶۳ - د‌ر مدح شاهنشاه مبرور محمد شاه مغفور انارلله برهانه می‌فرماید

 

بارهاگفته‌ام ای ری به تو این راز نهان

ای ری و راز ز نستوده نباید پژمان

که ملک روح و تویی دل نزید دل بی‌روح

که‌ کیا جان و تویی تن نزید تن بی‌جان

فرودینست شنهشاه و تو بستان لیکن

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶۷ - د‌ر مدح خاقان خلد آشیان فتحعلی شاه مغفور و شجاع السلطنه فرماید

 

پدری و پسری سایه و نور یزدان

پدری و پسری رحمت و فیض رحمان

چه پدر آنکه ببالد ز جلوسش اورنگ

چه پسر آنکه بنازد ز وجودش ایوان

چه پدر بخت جوان رامش با پیر خرد

[...]

قاآنی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۳ - وله

 

آن پسر بچه حور است مگر یا غلمان

کز جنان مست برون تاخته یکسر به جهان

مست گشته زمی کوثر و جنگیده بحور

وزجنان سوی جهان رانده نهان از غلمان

از می کوثر و مستی عجب اندر عجب است

[...]

جیحون یزدی
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۷

 

و از مونی بود این تا که نمائی بعیان

که بکاری نبرد دست کس از من آسان

چونکه در رزم صف‌آرائی و آئی بمیان

نیست حاجت که دهی از پی غارت فرمان

زنده برجا بنماند یکت اندر میدان

[...]

صفی علیشاه
 

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواری‌ها » شمارهٔ ۱۳ - مهر درخشنده

 

الغرض می زد و می کشت از آن بی دینان

تا گرفتند لعینان، چو نگینش به میان

زخم بسیار زدندش به تن از تیغ و سنان

جوی خون، از بدن اطهر او گشت روان

ترکی شیرازی
 

صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۱۵ - در بیان اذان گفتن بلال

 

آنکه بنمود زن و مرد شما را به جهان

قتل و غارت همگی را به طریق عدوان

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۱۵ - در بیان اذان گفتن بلال

 

برد بی‌طاقتی وی ز کفش صبر و عنان

به میان اسراء کرد رخ از شرم نهان

صامت بروجردی
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode