دوش در میکده با آن صنم قافیهدان
خواندم این مطلع شه را و زدم رطل گران
«برقع از روی برافکن که همه خلق جهان
به یکی روز ببینند دو خورشید عیان»
رخ رخشان بنما، دیدهٔ جان را بفروز
لب میگون بگشا آتش دل را بنشان
مهر خورشید رخت هیچ نگنجد به ضمیر
وصف یاقوت لبت هیچ نیاید به زبان
دلستانی تو ولی از همه دلها به کنار
آفتابی تو ولی از همه ذرات نهان
موی عنبر شکنت سلسلهٔ گردن دل
روی خورشیدوشت شعلهٔ عالم جان
دستم از حلقهٔ مویت همه شب مشک فروش
چشمم از تابش رویت همه روز اشک افشان
راستی جز خم ابروی تو نشنیدم من
که مه نو بکشد بر سر خورشید کمان
من ندیدم ز رخ خوب تو فرخندهتری
جز بلند اختر فرخ ملک ملک ستان
آفتاب فلک جاه ملک ناصردین
که قرینش ملکی نامده در هیچ قران
رفته تا طبع فروغی ز پی مطلع شاه
شعرش افلاک نشین آمد و خورشید نشان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر در وصف زیبایی و魅力 معشوقی سروده شده است که شاعر در میکده به او مینگرد. او از معشوق میخواهد که برقع از چهره بردارد تا همه بتوانند زیباییاش را ببینند. شاعر از تابش چهره معشوق و تأثیر آن بر دل و جانش سخن میگوید و به مقایسه زیبایی او با خورشید و یاقوت میپردازد. همچنین شاعر از سختی و کمرنگ بودن توصیف دیگر زیباییها در مقابل زیبایی معشوق سخن میگوید و به دلنشینی و درخشش او اشاره میکند. در نهایت، شاعر احساس میکند که زیبایی معشوق فراتر از تمامی زیباییهای دنیا است و او را به عنوان آفتابی در دنیای تاریک توصیف میکند.
هوش مصنوعی: دیشب در میخانه با آن معشوق قافیهسرا این شعر را خواندم و مقدار زیادی شراب نوشیدم.
هوش مصنوعی: حجاب از چهرهات بردار تا همه مردم دنیا یک روز دو خورشید را به وضوح ببینند.
هوش مصنوعی: عزیزم، چهرهٔ زیبایت را نشانم بده و با نگاهت جانم را روشن کن. لبهای شیرینت را باز کن و آتش دل من را خاموش کن.
هوش مصنوعی: عشق و زیبایی تو چنان بزرگ و بیکران است که هیچ واژه یا وصفی نمیتواند آن را به درستی بیان کند. نور خورشید هم نمیتواند در عمق احساسات من دربارهٔ تو گنجانده شود و زیبایی لبهایی چون یاقوت تو به زبان نمیآید.
هوش مصنوعی: عزیز من، تو قلبها را به خود جذب میکنی اما در عین حال از آنها جدا هستی. تو مانند خورشیدی هستی که در میان همه ذرات پنهان است.
هوش مصنوعی: موهای معطر و خوشبوی او مانند زنجیری است که گردن دل را زیبا میکند، او همچون خورشید درخشان و شعلهای است که همهجا را روشن میکند و جان عالم را زنده میسازد.
هوش مصنوعی: تمام شب دستم در حلقهٔ مویت است و روزها از زیبایی روی تو چشمانم پر از اشک میشود.
هوش مصنوعی: بهراستی، جز خم ابروی تو چیزی نشنیدهام، که ماه نو مانند کمانی بر فراز خورشید بکشد.
هوش مصنوعی: من هیچ چیز دیگری را زیباتر از چهره دلانگیز تو ندیدهام جز ستارههای درخشان در آسمان که فرمانروایی میکنند.
هوش مصنوعی: خورشید عالم، نماد قدرت و سلطنت ناصرالدین شاه است و هیچ ملکت و پادشاهی در هیچ دورهای با او همسرت و همردیف نمیشود.
هوش مصنوعی: طبع شاعرانهی فروغی به دنبال روشنایی و آغاز شعرش، به سوی آسمانها رفته و به اینجا آورده شده است که نور خورشید را به همراه دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نتوان کردازین بیش صبوری نتوان
کار از آن شد که توان داشتن این راز نهان
با چنین حال زمن صبرو نهان کردن راز
همچنان باشد کز ریگ روان آب روان
تو ندانی که مراکارد گذشته ست ز گوشت
[...]
دوش تا روز فراخ آن صنم تنگ دهان
رخ چون لاله همی داشت ز می لاله ستان
رخ او لاله ستان بود و سر زلفک او
زنگیان داشت ستان خفته بر آن لاله ستان
گاه پیوسته همی گفت غزلهای سبک
[...]
گذری گیر از آن پس به سوی لالهستان
طوطیان بین همه منقار به پرخفته ستان
هریکی همچو یکی جام دروغالیهدان
بالش غالیه دانش را میلی به میان
گل چو بشکفت زمین گشت پر از آب روان
بگل و آب روان تازه بود جان جهان
هرکجا چشم زنی هست زمین نرگس زار
هرکجا پای نهی هست زمین لاله ستان
سبزه را باد پر از عنبر کرده است کنار
[...]
عید باکوکبهٔ خویش درآمد به جهان
وز جهان با سپه خویش برون شد رمضان
نوبت باده و چنگ طربانگیز رسید
نوبت شربت و طبل سَحَر آمد به کران
کرد باید طرب آغاز که در نوبت عید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.