گنجور

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱۳

 

ای ز زلفت عقل در دام آمده

نرگست با فتنه همنام آمده

نازکست اندام سیمینت چو گل

ای سرا پایت به اندام آمده

گِردِ صبح صادق رخسار تو

[...]

اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۴۱

 

بر گل از عنبر کمندی بسته‌ای

گرد ماه از مشک بندی بسته‌ای

از لب لعل و دهان تنگ، خوش

شکرش بگشوده، قندی بسته‌ای

از سر زلف پریشان هر نفس

[...]

اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۴۵

 

من که باشم؟ در زیان افتاده‌ای

از هوی اندر هوان افتاده‌ای

بیخودی، رخ در بیابان کرده‌ای

گمرهی، از کاروان افتاده‌ای

ناکسی، از بخت دوری جسته‌ای

[...]

اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۴۸

 

همچو گل صد گونه رنگ آورده‌ای

غنچه‌وارم دل به تنگ آورده‌ای

سوی من هر دم ز زلف و خال و خط

لشکری دیگر به جنگ آورده‌ای

در مخالف میزنی چون دف مرا

[...]

اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶۰

 

دانه‌ای بر روی دام انداختی

مرغ آدم را ز بام انداختی

تا شود سجاده و تسبیح رد

جرعه‌ای در کاس و جام انداختی

هر کرا خون خواستی کردن حلال

[...]

اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳۲

 

ای تن و اندامت از گل خرمنی

عالمی حسنی تو در پیراهنی

دل که بالای تو و روی تو دید

کی فرود آید به سرو و سوسنی؟

بی‌دهان همچو چشم سوزنت

[...]

اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶۳

 

یک سخن زان لعل خاموشم بگوی

نکته‌ای شیرین‌تر از نوشم بگوی

بر دهانم نه لب و سری که هست

از زبان خویش در گوشم بگوی

امشبم چون دوش بودن آرزوست

[...]

اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷ - وله سترالله عیوبه

 

چرخ گردان روشن از رای منست

دور گردون کار فرمای منست

گردن و گوش عروس نطق را

زین و زیب از نطق زیبای منست

غرهٔ روی معانی تا ابد

[...]

اوحدی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode