ای تن و اندامت از گل خرمنی
عالمی حسنی تو در پیراهنی
دل که بالای تو و روی تو دید
کی فرود آید به سرو و سوسنی؟
بیدهان همچو چشم سوزنت
شد جهان بر من چو چشم سوزنی
آنکه ببرید از من بیدل ترا
جان شیرین را جدا کرد از تنی
بر دلم داغ جفا تا کی نهی؟
بار چندین برنتابد گردنی
دوش میگفتی که: پیش من بمیر
گر مجال افتد زهی خوش مردنی!
اوحدی مسکین به گیتی بیرخت
کی قراری داشتی در مسکنی؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره زیبایی و جذابیت عشق و معشوق است. شاعر به توصیف تن و اندام معشوقی میپردازد که همچون گلی زیباست و بر زیباییهای او تأکید میکند. او میگوید که دیدن چهره معشوق، دل را به پرواز درمیآورد و دیگر زیباییها را در مقایسه کماهمیت میسازد. در ادامه، شاعر به احساس داغ جفا و دوری از معشوق اشاره میکند و شکایت میکند که دلش تحت فشار رنج و فراق قرار دارد. در نهایت، شاعر ابراز میکند که در زندگی بی حضور معشوق، هیچ قرار و آرامشی ندارد و به بیپناهی خود اشاره میکند.
هوش مصنوعی: ای وجود و قامت تو همچون گلی، زیبایی تو در این دنیا بینظیر است، همانگونه که یک گل در دل یک دسته گل زیباست.
هوش مصنوعی: وقتی دل من جمال تو و چهرهات را مشاهده کرده، چگونه میتواند به زیباییهای دیگر مانند سرو و سوسن توجه کند؟
هوش مصنوعی: بدون زبان و بیان، همچون دنیایی که بیصداست، احساسات و آرزوهای درونم به من فشار میآورد. دنیا برای من به اندازهی سوزن تیز و دردناک به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: کسی که عشق و دلباختگیام را از من گرفت، جان شیرینم را از بدنم جدا کرد.
هوش مصنوعی: دلم تا کی باید تحمل ناملایمات را داشته باشد؟ این درد و رنج بارها را نمیتواند بیشتر از این تحمل کند.
هوش مصنوعی: دیشب میگفتی که اگر فرصتی پیش بیاید، خوشحال میشوم که برای تو بمیرم!
هوش مصنوعی: اوحدی به زندگی خود در دنیا اشاره میکند و میگوید که او با چهرهای غمگین و بینما در این دنیا هیچ جای آرامشی نداشت. در واقع، او از سختیها و ناامیدیهای زندگیاش سخن میگوید و به بیقراری و بیپناه بودن خود اعتراف میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من سخن گویم، تو کانایی کنی
هر زمانی دست بر دستی زنی
دوستا گر دوستی گر دشمنی
جان شیرین و جهان روشنی
در سر کار تو کردم دین و دل
انده جانست وان در میزنی
برنیارم سر گرم در سرزنش
[...]
گفت این قومند چون تردامنی
در ره دنیا نه مرد و نه زنی
بر سر ما آمد ابر بهمنی
همچو سلطان بر سپاه ارمنی
شد به چشم من سیه گیتی ز برف
گرچه زاید از سپیدی روشنی
گر سپید آمد سیه کاری برف
[...]
ما چو چنگیم و تو زخمه میزنی
زاری از ما نه تو زاری میکنی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.