مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱۲ - ترسانیدن شخصی زاهدی را کی کم گری تا کور نشوی
گر ببیند نور حق خود چه غمست
در وصال حق دو دیده چه کمست
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱۷ - شکایت کردن اهل زندان پیش وکیل قاضی از دست آن مفلس
قوت ایمانی درین زندان کمست
وانک هست از قصد این سگ در خمست
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۲۶ - فرمودن والی آن مرد را کی این خاربن را کی نشاندهای بر سر راه بر کن
این قیامت زان قیامت کی کمست
آن قیامت زخم و این چون مرهمست
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۵۱ - رجعت به قصهٔ مریض و عیادت پیغامبر علیه السلام
چون نتیجهٔ هجر همراهان غمست
کی فراق روی شاهان زان کمست
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۷۹ - پیدا شدن روح القدس بصورت آدمی بر مریم بوقت برهنگی و غسل کردن و پناه گرفتن بحق تعالی
قند شادی میوهٔ باغ غمست
این فرح زخمست وآن غم مرهمست
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۸ - گفتن زن کی او در بند جهاز نیست مراد او ستر و صلاحست و جواب گفتن صوفی این را سرپوشیده
ظاهرا او بیجهاز و خادمست
وز صلاح و ستر او خود عالمست
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۰ - مثال دنیا چون گولخن و تقوی چون حمام
هر که در تونست او چون خادمست
مر ورا که صابرست و حازمست
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۵۲ - قصهٔ رستن خروب در گوشهٔ مسجد اقصی و غمگین شدن سلیمان علیهالسلام از آن چون به سخن آمد با او و خاصیت و نام خود بگفت
داند او کو نیکبخت و محرمست
زیرکی ز ابلیس و عشق از آدمست
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۶۱ - نصیحت دنیا اهل دنیا را به زبان حال و بیوفایی خود را نمودن به وفا طمع دارندگان ازو
مرد کاندر عاقبتبینی خمست
او ز اهل عاقبت چون زن کمست
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۴۵ - تفسیر أَسْفَلَ سافِلینَ إِلَّا الَّذینَ آمَنوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنونٍ
سستی او هست چون سستی مست
که اندر آن سستیش رشک رستمست
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۷۷ - خلق الجان من مارج من نار و قوله تعالی فی حق ابلیس انه کان من الجن ففسق
معنی و مغزت بر آتش حاکمست
لیک آتش را قشورت هیزمست
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۸۷ - در بیان کسی کی سخنی گوید کی حال او مناسب آن سخن و آن دعوی نباشد چنان که کفره و لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمواتِ وَ الأَرْضَ لَیَقولُنَّ اللهُ خدمت بت سنگین کردن و جان و زر فدای او کردن چه مناسب باشد با جانی کی داند کی خالق سموات و ارض و خلایق الهیست سمیعی بصیری حاضری مراقبی مستولی غیوری الی آخره
عمر اگر بگذشت بیخش این دمست
آب توبهش ده اگر او بینمست
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۳۳ - متوفی شدن بزرگین از شهزادگان و آمدن برادر میانین به جنازهٔ برادر کی آن کوچکین صاحبفراش بود از رنجوری و نواختن پادشاه میانین را تا او هم لنگ احسان شد ماند پیش پادشاه صد هزار از غنایم غیبی و غنی بدو رسید از دولت و نظر آن شاه مع تقریر بعضه
گلشنی کز بقل روید یک دمست
گلشنی کز عقل روید خرمست
حسینی » کنز الرموز » بخش ۱۷ - در بیان معرفت روح میفرماید
نور و عزت هر دو جان آدمست
زان عزیز بارگاه و محرمست
قاسم انوار » انیس العارفین » بخش ۲ - فی نظم انیس العارفین
نزد آن کس،کین سخن را محرمست
نوش نیش آمد،جراحت مرهمست