بخش ۱۳۳ - متوفی شدن بزرگین از شهزادگان و آمدن برادر میانین به جنازهٔ برادر کی آن کوچکین صاحبفراش بود از رنجوری و نواختن پادشاه میانین را تا او هم لنگ احسان شد ماند پیش پادشاه صد هزار از غنایم غیبی و غنی بدو رسید از دولت و نظر آن شاه مع تقریر بعضه
کوچکین رنجور بود و آن وسط
بر جنازهٔ آن بزرگ آمد فقط
شاه دیدش گفت قاصد کین کیست
که از آن بحرست و این هم ماهیست
پس معرف گفت پور آن پدر
این برادر زان برادر خردتر
شه نوازیدش که هستی یادگار
کرد او را هم بدان پرسش شکار
از نواز شاه آن زار حنیذ
در تن خود غیر جان جانی بدیذ
در دل خود دید عالی غلغله
که نیابد صوفی آن در صد چله
عرصه و دیوار و کوه سنگبافت
پیش او چون نار خندان میشکافت
ذره ذره پیش او همچون قباب
دم به دم میکرد صدگون فتح باب
باب گه روزن شدی گاهی شعاع
خاک گه گندم شدی و گاه صاع
در نظرها چرخ بس کهنه و قدید
پیش چشمش هر دمی خلق جدید
روح زیبا چونک وا رست از جسد
از قضا بی شک چنین چشمش رسد
صد هزاران غیب پیشش شد پدید
آنچ چشم محرمان بیند بدید
آنچ او اندر کتب بر خوانده بود
چشم را در صورت آن بر گشود
از غبار مرکب آن شاه نر
یافت او کحل عزیزی در بصر
برچنین گلزار دامن میکشید
جزو جزوش نعره زن هل من مزید
گلشنی کز بقل روید یک دمست
گلشنی کز عقل روید خرمست
گلشنی کز گل دمد گردد تباه
گلشنی کز دل دمد وافر حتاه
علمهای با مزهٔ دانستهمان
زان گلستان یک دو سه گلدسته دان
زان زبون این دو سه گل دستهایم
که در گلزار بر خود بستهایم
آنچنان مفتاحها هر دم به نان
میفتد ای جان دریغا از بنان
ور دمی هم فارغ آرندت ز نان
گرد چادر گردی و عشق زنان
باز استسقات چون شد موجزن
ملک شهری بایدت پر نان و زن
مار بودی اژدها گشتی مگر
یک سرت بود این زمانی هفتسر
اژدهای هفتسر دوزخ بود
حرص تو دانهست و دوزخ فخ بود
دام را بدران بسوزان دانه را
باز کن درهای نو این خانه را
چون تو عاشق نیستی ای نرگدا
همچو کوهی بیخبر داری صدا
کوه را گفتار کی باشد ز خود
عکس غیرست آن صدا ای معتمد
گفت تو زان سان که عکس دیگریست
جمله احوالت به جز هم عکس نیست
خشم و ذوقت هر دو عکس دیگران
شادی قواده و خشم عوان
آن عوان را آن ضعیف آخر چه کرد
که دهد او را به کینه زجر و درد
تا بکی عکس خیال لامعه
جهد کن تا گرددت این واقعه
تا که گفتارت ز حال تو بود
سیر تو با پر و بال تو بود
صید گیرد تیر هم با پر غیر
لاجرم بیبهره است از لحم طیر
باز صید آرد به خود از کوهسار
لاجرم شاهش خوراند کبک و سار
منطقی کز وحی نبود از هواست
همچو خاکی در هوا و در هباست
گر نماید خواجه را این دم غلط
ز اول والنجم بر خوان چند خط
تا که ما ینطق محمد عن هوی
ان هو الا بوحی احتوی
احمدا چون نیستت از وحی یاس
جسمیان را ده تحری و قیاس
کز ضرورت هست مرداری حلال
که تحری نیست در کعبهٔ وصال
بیتحری و اجتهادات هدی
هر که بدعت پیشه گیرد از هوی
همچو عادش بر برد باد و کشد
نه سلیمانست تا تختش کشد
عاد را با دست حمال خذول
همچو بره در کف مردی اکول
همچو فرزندش نهاده بر کنار
میبرد تا بکشدش قصابوار
عاد را آن باد ز استکبار بود
یار خود پنداشتند اغیار بود
چون بگردانید ناگه پوستین
خردشان بشکست آن بئس القرین
باد را بشکن که بس فتنهست باد
پیش از آن کت بشکند او همچو عاد
هود دادی پند که ای پر کبر خیل
بر کند از دستتان این باد ذیل
لشکر حق است باد و از نفاق
چند روزی با شما کرد اعتناق
او به سر با خالق خود راستست
چون اجل آید بر آرد باد دست
باد را اندر دهن بین رهگذر
هر نفس آیان روان در کر و فر
حلق و دندانها ازو آمن بود
حق چو فرماید به دندان در فتد
کوه گردد ذرهای باد و ثقیل
درد دندان داردش زار و علیل
این همان بادست کآمن میگذشت
بود جان کشت و گشت او مرگ کشت
دست آن کس که بکردت دستبوس
وقت خشم آن دست میگردد دبوس
یا رب و یا رب بر آرد او ز جان
که ببر این باد را ای مستعان
ای دهان غافل بدی زین باد رو
از بن دندان در استغفار شو
چشم سختش اشکها باران کند
منکران را درد اللهخوان کند
چون دم مردان نپذرفتی ز مرد
وحی حق را هین پذیرا شو ز درد
باد گوید پیکم از شاه بشر
گه خبر خیر آورم گه شوم و شر
ز آنک مامورم امیر خود نیم
من چو تو غافل ز شاه خود کیم
گر سلیمانوار بودی حال تو
چون سلیمان گشتمی حمال تو
عاریهستم گشتمی ملک کفت
کردمی بر راز خود من واقفت
لیک چون تو یاغیی من مستعار
میکنم خدمت ترا روزی سه چار
پس چو عادت سرنگونیها دهم
ز اسپه تو یاغیانه بر جهم
تا به غیب ایمان تو محکم شود
آن زمان که ایمانت مایهٔ غم شود
آن زمان خود جملگان مؤمن شوند
آن زمان خود سرکشان بر سر دوند
آن زمان زاری کنند و افتقار
همچو دزد و راهزن در زیر دار
لیک گر در غیب گردی مستوی
مالک دارین و شحنهٔ خود توی
شحنگی و پادشاهی مقیم
نه دو روزه و مستعارست و سقیم
رستی از بیگار و کار خود کنی
هم تو شاه و هم تو طبل خود زنی
چون گلو تنگ آورد بر ما جهان
خاک خوردی کاشکی حلق و دهان
این دهان خود خاکخواری آمدست
لیک خاکی را که آن رنگین شدست
این کباب و این شراب و این شکر
خاک رنگینست و نقشین ای پسر
چونک خوردی و شد آن لحم و پوست
رنگ لحمش داد و این هم خاک کوست
هم ز خاکی بخیه بر گل میزند
جمله را هم باز خاکی میکند
هندو و قفچاق و رومی و حبش
جمله یک رنگاند اندر گور خوش
تا بدانی کان همه رنگ و نگار
جمله روپوشست و مکر و مستعار
رنگ باقی صبغة الله است و بس
غیر آن بر بسته دان همچون جرس
رنگ صدق و رنگ تقوی و یقین
تا ابد باقی بود بر عابدین
رنگ شک و رنگ کفران و نفاق
تا ابد باقی بود بر جان عاق
چون سیهرویی فرعون دغا
رنگ آن باقی و جسم او فنا
برق و فر روی خوب صادقین
تن فنا شد وان به جا تا یوم دین
زشت آن زشتست و خوب آن خوب و بس
دایم آن ضحاک و این اندر عبس
خاک را رنگ و فن و سنگی دهد
طفلخویان را بر آن جنگی دهد
از خمیری اشتر وشیری پزند
کودکان از حرص آن کف میگزند
شیر و اشتر نان شود اندر دهان
در نگیرد این سخن با کودکان
کودک اندر جهل و پندار و شکیست
شکر باری قوت او اندکیست
طفل را استیزه و صد آفتست
شکر این که بیفن و بیقوتست
وای ازین پیران طفل ناادیب
گشته از قوت بلای هر رقیب
چون سلاح و جهل جمع آید به هم
گشت فرعونی جهانسوز از ستم
شکر کن ای مرد درویش از قصور
که ز فرعونی رهیدی وز کفور
شکر که مظلومی و ظالم نهای
آمن از فرعونی و هر فتنهای
اشکم تی لاف اللهی نزد
که آتشش را نیست از هیزم مدد
اشکم خالی بود زندان دیو
کش غم نان مانعست از مکر و ریو
اشکم پر لوت دان بازار دیو
تاجران دیو را در وی غریو
تاجران ساحر لاشیفروش
عقلها را تیره کرده از خروش
خم روان کرده ز سحری چون فرس
کرده کرباسی ز مهتاب و غلس
چون بریشم خاک را برمیتنند
خاک در چشم ممیز میزنند
چندلی را رنگ عودی میدهند
بر کلوخیمان حسودی میدهند
پاک آنک خاک را رنگی دهد
همچو کودکمان بر آن جنگی دهد
دامنی پر خاک ما چون طفلکان
در نظرمان خاک همچون زر کان
طفل را با بالغان نبود مجال
طفل را حق کی نشاند با رجال
میوه گر کهنه شود تا هست خام
پخته نبود غوره گویندش به نام
گر شود صدساله آن خام ترش
طفل و غورهست او بر هر تیزهش
گرچه باشد مو و ریش او سپید
هم در آن طفلی خوفست و امید
که رسم یا نارسیده ماندهام
ای عجب با من کند کرم آن کرم
با چنین ناقابلی و دوریی
بخشد این غورهٔ مرا انگوریی
نیستم اومیدوار از هیچ سو
وان کرم میگویدم لا تیاسوا
دایما خاقان ما کردست طو
گوشمان را میکشد لا تقنطوا
گرچه ما زین ناامیدی در گویم
چون صلا زد دست اندازان رویم
دست اندازیم چون اسپان سیس
در دویدن سوی مرعای انیس
گام اندازیم و آنجا گام نی
جام پردازیم و آنجا جام نی
زانک آنجا جمله اشیا جانیست
معنی اندر معنی اندر معنیست
هست صورت سایه معنی آفتاب
نور بیسایه بود اندر خراب
چونک آنجا خشت بر خشتی نماند
نور مه را سایهٔ زشتی نماند
خشت اگر زرین بود بر کندنیست
چون بهای خشت وحی و روشنیست
کوه بهر دفع سایه مندکست
پاره گشتن بهر این نور اندکست
بر برون که چو زد نور صمد
پاره شد تا در درونش هم زند
گرسنه چون بر کفش زد قرص نان
وا شکافد از هوس چشم و دهان
صد هزاران پاره گشتن ارزد این
از میان چرخ برخیز ای زمین
تا که نور چرخ گردد سایهسوز
شب ز سایهٔ تست ای یاغی روز
این زمین چون گاهوارهٔ طفلکان
بالغان را تنگ میدارد مکان
بهر طفلان حق زمین را مهد خواند
شیر در گهواره بر طفلان فشاند
خانه تنگ آمد ازین گهوارهها
طفلکان را زود بالغ کن شها
ای گواره خانه را ضیق مدار
تا تواند کرد بالغ انتشار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، شاعر به تفسیر و تحلیل مسائل معنوی و روحانی میپردازد. او از حالتی رنجور و اندوهناک آغاز میکند که در آن یک نفر در کنار جنازهای بزرگ قرار دارد و به دیدار شاه میآید. این دیدار به نوعی مکاشفه منجر میشود، جایی که او به تجلیات و معانی بسیاری در عالم ماوراء میرسد. شاعر همچنین از تمثیلهایی استفاده میکند تا به بیننده بفهماند که چشمها و دیدگاههای ما درک واقعیات را محدود میکند.
او به اوضاع جامعه، حرص و طمع انسانها، و جایگاه روحانیت میپردازد و بر این نکته تأکید میکند که حقایق عمیقتر از آنچه به نظر میرسند، وجود دارند. اندیشه مجازی و عوضی انسان را به سمت بیتوجهی به حقیقت میکشاند. در نهایت، شاعر به مسأله بلوغ معنوی و نیاز به رهایی از قید و بندهای مادی اشاره میکند و بر ضرورت آگاهی و شناخت واقعی تأکید میورزد.
هوش مصنوعی: کودکی بیمار بود و تنها در مرکزیت، بر روی جنازهٔ آن فرد بزرگوار قرار گرفت.
هوش مصنوعی: شاه او را دید و پرسید این پیامآور چه کسی است که از آن دریا آمده و این هم که ماهی است؟
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که پسر آن پدر، برادر خودش را معرفی میکند و میگوید که برادر دیگر او از آن برادر کوچکتر و خردتر است.
هوش مصنوعی: اگر او را مورد توجه و محبت قرار دهی، بدان که وجودش یادگاری از آن شخص است و همواره مورد سوال و توجه دیگران خواهد بود.
هوش مصنوعی: از نوازش شاه بر آن زار، در وجود خود جز جان زندهای نمیبیند.
هوش مصنوعی: در دل خود شور و غوغایی را مشاهده کردم که صوفی حتی در صد سال زهد و ریاضت هم نمیتواند به آن دست پیدا کند.
هوش مصنوعی: در برابر او، همه چیز از جمله میدان، دیوار و کوه سخت و سنگی، به طرز عجیبی و با لذت میشکافت و فرو میریخت.
هوش مصنوعی: هر لحظه و هر ذره از وجود ما در برابر او همچون یک قفل است که به تدریج و با هر دم به او نزدیکتر میشود و این نزدیک شدن و گشایش در زندگیامان را رقم میزند.
هوش مصنوعی: هر وقت به وجود و زندگی نگاه میکنی، میبینی که گاهی شبیه نور و روشنی است، گاهی به خاک و زمین شباهت دارد و گاهی به ثمر و تولید دانههای گندم.
هوش مصنوعی: در نگاه برخی از مردم، دنیا به قدری کهنه و قدیمی به نظر میرسد که هر لحظه جدیدی برایشان خلق میشود.
هوش مصنوعی: روح زیبا وقتی از بدن جدا میشود، بدون تردید به چنین چشمی دست پیدا خواهد کرد.
هوش مصنوعی: صد هزاران راز و نکته برای او آشکار شد، در حالی که آنچه را که چشمهای خاص و خبرچین میبینند، او نیز درک کرد.
هوش مصنوعی: آنچه او در کتابها خوانده بود، چشمانش را به حقیقت آن در واقعیت گشود.
هوش مصنوعی: از گرد و غبار قلم آن پادشاه، او یک کحل محترم برای چشم خود پیدا کرد.
هوش مصنوعی: در این گلزار زیبا، چیزی جز ناله و فریاد از گوشه و کنار شنیده نمیشود، گویی همه در طلب چیزی بیشتر هستند.
هوش مصنوعی: باغی که از دل و احساس برمیخیزد، لحظاتی شاداب و زیبا دارد، اما باغی که از عقل و تفکر نشأت میگیرد، همیشه شاداب و سرزنده است.
هوش مصنوعی: بگفته شاعر، گلهایی که از دل و احساس انسانی میرویند، ارزش بیشتری دارند و اگر در باغی گلهایی کاشته شوند که تنها زیبایی ظاهری دارند، آن گلها به زودی پژمرده میشوند. در واقع، گلهای واقعی و باصفا، آنهایی هستند که ریشه در عواطف و احساسات دارند و این عواطف باعث بقای آنها خواهد شد.
هوش مصنوعی: به ما بگویید چه چیزهایی از دانش و تجربیات خود داریم که میتوانیم از آنها بهره ببریم و زیباییهایی را شبیه گلهای خوشبو از آن استخراج کنیم.
هوش مصنوعی: ما از این زبان، به مانند دو یا سه گل، در باغچهای که به خود آراستهایم، هستیم.
هوش مصنوعی: هر لحظه کلیدهای زندگی به نان و نیاز میافتند، ای جان! افسوس که از دستان ما دور میشوند.
هوش مصنوعی: اگر یک لحظه تو را از نان و زندگی آزاد کنند، میگردی در اطراف چادر و عشق زنان.
هوش مصنوعی: این بیت اشاره دارد به اینکه وقتی اوضاع و احوال به خوبی پیش نمیرود و مشکلاتی در زندگی وجود دارد، بهتر است انسان به فکر تامین مایحتاج و نیازهای خود و خانوادهاش باشد. در چنین شرایطی، اهمیت آبادی و آسایش برای زندگی بیشتر احساس میشود و باید به دنبال راههایی برای بهبود وضعیت بود.
هوش مصنوعی: تو در ابتدا همچون یک مار بودی، اما اکنون به اژدهایی تبدیل شدهای. شاید دلیل آن این است که در این زمان، سر تو به اندازه هفت سر بزرگ شده است.
هوش مصنوعی: حرص و طمع تو مانند اژدهای هفتسر است که نابود کنندهی روح و جان توست، و این دوزخ به مانند سطحی از فخ و خودستاهای دنیاست که تو در آن غرق شدهای.
هوش مصنوعی: دام را بسوزان و دانه را آزاد کن، درهای جدید این خانه را باز کن.
هوش مصنوعی: وقتی تو عاشق نیستی، ای نرگس، مثل کوهی بیخبر از حول و حوش، فقط صدایی داری.
هوش مصنوعی: کوه چگونه میتواند سخن بگوید؟ صدایش تنها بازتابی از دیگران است، ای مورد اعتماد.
هوش مصنوعی: تو به این شکل رفتار میکنی که گویی فقط انعکاس دیگری هستی و تمام حال و روزت جز همان بازتاب نیست.
هوش مصنوعی: خشم و شادی هر دو از احساسات دیگران ناشی میشوند. شادی میتواند مانند یک هدایتگر عمل کند و خشم هم نشاندهنده نارضایتی است.
هوش مصنوعی: آن فرد ضعیف در آخر چه کار کرده که به خاطر کینه، او را آزار و رنج میدهند؟
هوش مصنوعی: تا کی میخواهی در پی تصویر زیبای خیال باشی؟ تا زمانی که این ماجرا برایت پیش نیاید، تلاش کن.
هوش مصنوعی: وقتی که حرفهایت از حالت درونیات سراغ میگیرند، نشاندهندهٔ این است که تو با تمام وجود و با آزادیات در حال پرواز هستی.
هوش مصنوعی: تیر، حتی اگر با پر پرندهای غیر از خود شکار کند، باز هم از گوشت آن پرنده بهرهای نخواهد برد.
هوش مصنوعی: پرندهای که از کوهستان باز میگردد، طعمهای از خود را به او میدهد و در نتیجه، شاهش این طعمه را به کبک و سار میدهد.
هوش مصنوعی: منطقی که از الهام و وحی نیامده، مانند خاکی است که در هوا معلق و بیثبات است.
هوش مصنوعی: اگر این لحظه خواجه را اشتباه کند، از ابتدا تا حالا چرا بر چندین خط صحبت میکند؟
هوش مصنوعی: محمد تنها بر اساس وحی که به او داده شده سخن میگوید و هیچ چیزی از سر خواستهی خود نمیگوید.
هوش مصنوعی: ای احمق، چون از وحی الهی بهرهای نداری، از قیاس و استدلال در مورد جسمانیات دست بردار.
هوش مصنوعی: از روی نیاز، برخی از چیزها که معمولاً حرام هستند، در شرایط خاص جایز هستند، حتی اگر در مکان مقدسی مثل کعبه نیز این امر مطرح باشد.
هوش مصنوعی: هر کسی که به جای پیروی از راه هدایت، به خواستههای نفس خود توجه کند و بدعتگذاری کند، از حقیقت دور شده است.
هوش مصنوعی: همانطور که قوم عاد به وسیلهی بادها از بین رفتند، اینجا هم نمیتوان به سلیمان اشاره کرد که بتواند تختش را (به آسانی) جابهجا کند.
هوش مصنوعی: در این بیت به تصویر کشیده شده که فردی ضعیف و ناتوان، مانند یک بره در دستان مردی قوی و نیرومند قرار دارد. این وضعیت نشاندهنده تسلط و قدرت بالای آن مرد بر فرد ضعیف است و به نوعی ناتوانی او را در مقایسه با قدرت و تسلط دیگران بیان میکند.
هوش مصنوعی: شبیه فرزندی که در کنار گذاشته شده، او را به آرامی میبرد تا مانند قصابی که میخواهد گوشتش را بجوید، به قتل برساند.
هوش مصنوعی: باد عاد به خاطر arrogance و خودبربینیاش، تصور کرد که به او کمک میکند، در حالی که این باد در واقع دشمنانش بودند که علیه او عمل کردند.
هوش مصنوعی: وقتی ناگهان پوستین را به دور خود میچرخانند، خردشان شکسته میشود و کنار آمدن با این وضعیت دشوار است.
هوش مصنوعی: با باد مقابله کن، زیرا باد خود عاملی برای ایجاد فتنه است، همانطور که قوم عاد نیز به واسطه آن گرفتار شدند.
هوش مصنوعی: به تو نصیحت میکنم که ای پر از خودبزرگبینی، این وزش باد را از دستانتان دور کن.
هوش مصنوعی: باد در واقع نمایندهٔ نیروهای حق است و مدت کوتاهی به خاطر نفاقی که در بین شما وجود دارد، در اینجا باقی مانده است.
هوش مصنوعی: او در رابطهاش با خداوند سرسپرده و مطیع است و هنگامی که زمان مرگش فرا رسد، با کمال تسلیم روحش را در اختیار خواهد گذاشت.
هوش مصنوعی: نسیم در هر دم و بازدم رهگذر را مینوازد و به او یاد میدهد که چگونه در این دنیا حرکت کند.
هوش مصنوعی: حلق و دندانها به این معناست که انسان به وسیلهی آنها میتواند غذا را مصرف کند و زندگی خود را ادامه دهد. وقتی خداوند اراده کند و بخواهد، ممکن است به وسیلهی دندان، بلا یا مشکلی بوجود آورد. در واقع، این جمله به قدرت و اختیار خداوند در سرنوشت انسانها اشاره میکند.
هوش مصنوعی: اگر ذرهای از باد به کوه برخورد کند، آن را سبک و بیاهمیت میسازد و همچنین اگر کسی درد دندان داشته باشد، با وجود کوچک بودن این درد، احساس ناتوانی و ضعف میکند.
هوش مصنوعی: این همان بادی است که در حال گذر بود و جانش را گرفت و او را به مرگ رساند.
هوش مصنوعی: اگر کسی در زمان آرامش و محبت به تو دست لطف میکند و خضوع دارد، در زمان خشم و ناراحتی، همان دست به سلاح و تندی برمیخیزد.
هوش مصنوعی: خداوندا، آیا کسی میتواند از دل جانش این درد را برآورد؟ ای یاور من، این مشکل را برطرف کن.
هوش مصنوعی: ای دهان نادان، بدیهای خود را که از بادی که در توست بروز میکند، از عمق دندانهایت کنار بگذار و به طلب بخشش بپرداز.
هوش مصنوعی: چشمهای او آنچنان درند که اشکهایش مانند باران جاری میشود و کسانی که حق را انکار میکنند، به درد و رنج نام خدا دچار میشوند.
هوش مصنوعی: وقتی که از مردان الهی پذیرش نداشتی و سخنان راستین را نپذیرفتی، اکنون آماده باش تا از درد و رنجها درس بگیری.
هوش مصنوعی: باد میگوید من پیامآور پادشاه انسانها هستم؛ گاهی خبرهای خوب برایتان میآورم و گاهی هم اخبار بد.
هوش مصنوعی: من به خاطر اینکه مأمور امیر هستم، مانند تو که از شاه خود غافل هستی، بیخبر نیستم.
هوش مصنوعی: اگر تو مانند سلیمان بودی، حالا وضعیت تو مانند سلیمان میشد و تنها بار تو را حمل میکردم.
هوش مصنوعی: من به طور موقتی و به صورت امانتدار به قدرت و سلطنت روی آوردهام، اما رازهای درونم را به خوبی میشناسم.
هوش مصنوعی: اما چون تو سر و کلهات در به خیابان است، من هر روز به طریقی افتخار دیدنت را برای خودم فراهم میکنم.
هوش مصنوعی: پس زمانی که عادت به شکستها را از خود دور کنم، به طور جسورانه بر دشمنان حمله میکنم.
هوش مصنوعی: برای آنکه ایمان تو به غیب تقویت شود، زمانی که این ایمان برایت مایهٔ ناراحتی و غم باشد.
هوش مصنوعی: به زودی همه مؤمنان گرد هم میآیند و زمان آن فرا میرسد که سرکشان از سرشان بیفتند و فرار کنند.
هوش مصنوعی: در آن زمان، مثل دزدان و راهزنان در زیر دار، به شدت ناله و زاری میکنند و حس ناتوانی و فقر میکنند.
هوش مصنوعی: اما اگر در امور پنهان و غایبانه بگردی، خواهی دید که تو خود مالک آنچه داری و نگهبان جان و مال خود هستی.
هوش مصنوعی: شاهی و نعمتهای آن پایدار و ثابت نیستند، بلکه زودگذر و زمانمندند و نمیتوان به آنها اعتماد کرد.
هوش مصنوعی: اگر به درستی و بدون زحمت کار خود را انجام دهی، هم مقام بلندی خواهی داشت و هم خودت بر سرنوشت خود حاکم خواهی بود.
هوش مصنوعی: زمانی که زندگی بر ما تنگ و دشوار شد، ای کاش فقط میتوانستیم به گلو و دهان خود فکر کنیم و از این مشکلات رهایی یابیم.
هوش مصنوعی: این دهان برای خوردن خاک به وجود آمده، اما خاکی که رنگین شده، از زیبایی و ارزش بیشتری برخوردار است.
هوش مصنوعی: این غذا و نوشیدنی و شیرینی که به رنگ و زیبایی جلوه میکنند، ای پسر، همه از خاک ساخته شدهاند و به نوعی نشان دهنده زینت و ظرافت هستند.
هوش مصنوعی: زمانی که انسان غذا میخورد، بدن او از آن غذا تشکیل میشود و در واقع، گوشت و پوست او با رنگ و مواد غذایی که مصرف کرده ترکیب میشود؛ در نهایت، این بدن به خاکی که از آن شکل گرفته است، نزدیکتر میشود.
هوش مصنوعی: همه چیز در دنیا از خاک ساخته شده و حتی زیباییها و گلها نیز در نهایت به خاک برمیگردند. این جمله نشان میدهد که زیبایی و زشتی، هر دو بخشی از چرخهای هستند که در آن همه چیز به ریشههای خود باز میگردد.
هوش مصنوعی: هندو، قفچاقی، رومی و حبشی همه در قبر یکسان هستند و هیچ تفاوتی بین آنها وجود ندارد.
هوش مصنوعی: برای اینکه بدانی، تمام زیباییها و جلوههای ظاهری در حقیقت پوششهایی هستند که بر واقعیتهای پنهان سوار شدهاند و تنها فریبندهاند.
هوش مصنوعی: رنگ واقعی فقط رنگ خداست و بس. غیر از آن، مانند زنگولهای است که به آن بسته شده، هیچ ارزشی ندارد.
هوش مصنوعی: رنگ صداقت، تقوا و یقین همواره برای عابدان پایدار و همیشگی است.
هوش مصنوعی: شک و نفاق و کفر تا ابد بر روح انسان عاقل باقی خواهند ماند.
هوش مصنوعی: فرعون با چهرهای تیره و نیرنگ، خود را به خوبی نشان داد، اما در واقع، ماندگاری آن حیله و صحت جسمانیاش زودگذر است.
هوش مصنوعی: زیبایی و درخششی که در چهرههای راستگویان وجود دارد، در این دنیا از بین میرود، اما این زیبایی تا روز قیامت باقی میماند.
هوش مصنوعی: زشت، زشت است و خوب، خوب است و همیشه این ضحاک (شخص بد) وجود دارد و این در بیفایده است.
هوش مصنوعی: خاک به کودکان رنگ و شکل و ظاهری میدهد و آنها را بر سر این ظواهر و زیباییها به رقابت و争 میاندازد.
هوش مصنوعی: کودکان از خمیر و شیر خوراکی میسازند و به خاطر حرص و طمعی که دارند، از آنها به شدت بهرهبرداری میکنند.
هوش مصنوعی: شیر و شتر هر دو ممکن است نان را در دهان داشته باشند، اما این سخن برای کودکان قابل درک نیست.
هوش مصنوعی: کودک در نادانی و خیال و تردید است و نیاز او به چیزهای شیرین و لذتبخش چندان زیاد نیست.
هوش مصنوعی: کودک را باید مورد محبت و توجه قرار داد، زیرا ناتوانی و کمبود تجربهاش باعث میشود که با مشکلات زیادی مواجه شود. شکر اینکه در این شرایط، هنوز دارای مهارت و قدرت نیست.
هوش مصنوعی: وای بر حال این افراد پیر که به خاطر سختیها و بدبختیها، نادانی و بیتجربگی را پذیرفتهاند و تحت تأثیر حوادث و مشکلاتی که از سوی رقبا بر آنها وارد شده، دچار ضعف و زمینگیری شدهاند.
هوش مصنوعی: زمانی که نادانی و سلاح در کنار هم قرار بگیرند، ظلمی همچون ظلم فرعون بر جهان حاکم میشود و عذاب و ویرانی به بار میآورد.
هوش مصنوعی: ای مرد فقیر، از اینکه کمبودهایی در زندگیات وجود دارد، سپاسگزار باش، چون این نشان میدهد که از دنیای سرکش و طغیانی مثل فرعون رهایی یافتهای.
هوش مصنوعی: خوشحالم که تو بیگناهی و ظلمی به کسی نمیکنی و از خطرات و تحولات ناخواسته در امان هستی.
هوش مصنوعی: اشک من در برابر خداوندی که آتش وجودش از چوب و هیزم تأمین نمیشود، هیچ ارزشی ندارد.
هوش مصنوعی: اشکهای من به دلیل غم و اندوه بسیار خالی شده است. در این دنیای سخت و تاریک، مشکلات زندگی باعث میشود که نتوانم به خوبی جلا و تلاشی برای رهایی از فریب و نیرنگها داشته باشم.
هوش مصنوعی: اشک من مانند بارانی است که بر بازار دیوانسالاران میبارد. در این بازار، فریاد و غوغایی از دیوان وجود دارد.
هوش مصنوعی: تاجران و فروشندگان فریبنده، باعث شدهاند که عقلها و اندیشهها در هم و برهم شوند و رویدادها و تحولات سریع، آنها را گیج و سردرگم کند.
هوش مصنوعی: خم نرم و لطیفی در صبح زود به وجود آمده که مانند اسبی با لباس کرباسی از نور ماه و شبنم درخشان شده است.
هوش مصنوعی: وقتی که خاک را به هم میزنند، گرد و غبار بر چشم بیننده مینشیند.
هوش مصنوعی: به ما رنگ و لعابی میدهند و به دیگران حسادت و ناراحتی را میچشانند.
هوش مصنوعی: خاک پاک میتواند رنگی به خود بگیرد، مانند زمانی که کودکان بر آن بازی میکنند و نشاطی به آن میبخشند.
هوش مصنوعی: دامنی که پر از خاک است، برای ما مانند دامن بچههاست و در نظر ما، این خاک به اندازه زر و طلایی ارزشمند و زیباست.
هوش مصنوعی: کودک را در کنار بزرگترها فرصتی برای رشد و یادگیری نیست، پس حق کودک چیست که در میان بزرگترها قرار گیرد؟
هوش مصنوعی: اگر میوهای کهنه شود، باز هم آن را خام میدانند و نمیتوان آن را با نام پخته معرفی کرد. تا زمانی که میوه به مرحلهی کامل نرسد، به آن نامی غیر از پخته نمیدهند.
هوش مصنوعی: اگرچه زمان زیادی بگذرد و او بزرگتر شود، باز هم درونش خام و ناپخته است و به هر گوشهای که مینگرد، نشان از ناپختگیاش دارد.
هوش مصنوعی: هرچند موی او و ریشش سفید شده است، اما در دل آن کودک هنوز امید و ترس وجود دارد.
هوش مصنوعی: عجیب است که من هنوز در راه رسم و رسالت خود به مقصد نرسیدهام، ولی با این حال، آن مهربان (کرم) با من خوب برخورد میکند و لطفش شامل حال من میشود.
هوش مصنوعی: با این که من ناتوان و دور از تو هستم، اما این انگور کوچک (غوره) هم برایم نعمت و ارزشی بزرگ دارد.
هوش مصنوعی: من از هیچ طرف امیدی ندارم و آن بندگان خدا نیز به من میگویند ناامید نباش.
هوش مصنوعی: مطمئن باشید که همیشه در هر شرایطی امید و آرزو را از دست ندهید. ما همیشه تحت نظارت و توجه خاقان خود هستیم و او همواره به ما توجه میکند.
هوش مصنوعی: علیرغم ناامیدیهایی که داریم، زمانی که صدای فراخوانی میرسد، با اراده و قوت به جلو میرویم.
هوش مصنوعی: ما همچون اسبهای تندرو در حال دویدن به سمت مرتع محبوبمان، به جلو میرانیم.
هوش مصنوعی: به راه برویم و در آنجا از نوشیدنی لذت ببریم و در مورد آن به بحث بپردازیم.
هوش مصنوعی: در آنجا همه چیز زندگی دارد و هر چیز عمیقتر از ظاهر خود معنایی دارد که در لابهلای معانی دیگر پنهان است.
هوش مصنوعی: تعریف یک مفهوم از طریق تصویر یا نمای آن، مشابه به نور آفتاب است که تنها در سایهها دیده میشود. در حقیقت، حقیقتی که بیهیچ مانع و سایهای وجود دارد، در حالتی شفاف و روشن مشاهده میشود.
هوش مصنوعی: در آن مکان هیچ چیزی بر جایش باقی نمانده است و دیگر نوری هم نمیتواند تحت تأثیر زشتیها قرار گیرد.
هوش مصنوعی: اگرچه خشت ممکن است از طلا باشد، اما به هیچ عنوان قابل تغییر و جابجایی نیست؛ زیرا ارزش واقعی خشت در اصل و چراغی است که به ما میدهد، نه در ظاهرش.
هوش مصنوعی: کوه برای دور کردن سایه، شکسته میشود، اما برای این نور کم، سختیاش بیفایده است.
هوش مصنوعی: نور خالص و روشنایی الهی، وقتی بر دنیای بیرون بتابد، سبب میشود که همه چیز شکسته و متلاشی شود، تا آنکه آن نور در درون آن چیزها نیز نفوذ کند.
هوش مصنوعی: زمانی که شخص گرسنه باشد و بر روی نان خود فشار بیاورد، یحا میافتد که هوس خوردن نان در دل و دهان او زنده میشود.
هوش مصنوعی: اگر صد هزاران پاره بشود، ارزش این یک مورد را دارد که از چرخ روزگار به سمت آسمان بشتابی، ای زمین.
هوش مصنوعی: تا زمانی که نور خورشید بر آسمان بتابد و سایههای شب به دلیل وجود تو از بین بروند، ای روز که همچون یاغی و سرکش هستی.
هوش مصنوعی: این زمین مانند گهوارهای است که برای بزرگسالان تنگ و محدود شده است.
هوش مصنوعی: برای کودکان، زمین را به عنوان مهد و منبع زندگی در نظر میگیرد که مانند شیر، عشق و محبت را در دل آنها میریزد.
هوش مصنوعی: خانه برای این گهوارهها تنگ است، ای شاه، بچهها را هرچه زودتر بزرگ کن.
هوش مصنوعی: ای گهواره، خانه را تنگ نکن تا بتواند بزرگ شود و گسترده گردد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۱۰ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.