گنجور

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱ - سر آغاز

 

ای ضیاء الحق حسام الدین توی

که گذشت از مه به نورت مثنوی

همت عالی تو ای مرتجا

می‌کشد این را خدا داند کجا

گردن این مثنوی را بسته‌ای

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۲ - تمامی حکایت آن عاشق که از عسس گریخت در باغی مجهول خود معشوق را در باغ یافت و عسس را از شادی دعای خیر می‌کرد و می‌گفت کی عَسی أَنْ تَکْرَهوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ

 

اندر آن بودیم کان شخص از عسس

راند اندر باغ از خوفی فرس

بود اندر باغ آن صاحب‌جمال

کز غمش این در عنا بد هشت سال

سایهٔ او را نبود امکان دید

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۳ - حکایت آن واعظ کی هر آغاز تذکیر دعای ظالمان و سخت‌دلان و بی‌اعتقادان کردی

 

آن یکی واعظ چو بر تخت آمدی

قاطعان راه را داعی شدی

دست برمی‌داشت یا رب رحم ران

بر بدان و مفسدان و طاغیان

بر همه تسخرکنان اهل خیر

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۴ - سؤال کردن از عیسی علیه‌السلام کی در وجود از همهٔ صعبها صعب‌تر چیست

 

گفت عیسی را یکی هشیار سر

چیست در هستی ز جمله صعب‌تر

گفتش ای جان صعب‌تر خشم خدا

که از آن دوزخ همی لرزد چو ما

گفت ازین خشم خدا چبود امان

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۵ - قصد خیانت کردن عاشق و بانگ بر زدن معشوق بر وی

 

چونک تنهااش بدید آن ساده مرد

زود او قصد کنار و بوسه کرد

بانگ بر وی زد به هیبت آن نگار

که مرو گستاخ ادب را هوش دار

گفت آخر خلوتست و خلق نی

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۶ - قصهٔ آن صوفی کی زن خود را بیگانه‌ای بگرفت

 

صوفیی آمد به سوی خانه روز

خانه یک در بود و زن با کفش‌دوز

جفت گشته با رهی خویش زن

اندر آن یک حجره از وسواس تن

چون بزد صوفی به جد در چاشتگاه

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۷ - معشوق را زیر چادر پنهان کردن جهت تلبیس و بهانه گفتن زن کی ان کید کن عظیم

 

چادر خود را برو افکند زود

مرد را زن ساخت و در را بر گشود

زیر چادر مرد رسوا و عیان

سخت پیدا چون شتر بر نردبان

گفت خاتونیست از اعیان شهر

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۸ - گفتن زن کی او در بند جهاز نیست مراد او ستر و صلاحست و جواب گفتن صوفی این را سرپوشیده

 

گفت گفتم من چنین عذری و او

گفت نه من نیستم اسباب جو

ما ز مال و زر ملول و تخمه‌ایم

ما به حرص و جمع نه چون عامه‌ایم

قصد ما سترست و پاکی و صلاح

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۹ - غرض از سمیع و بصیر گفتن خدا را

 

از پی آن گفت حق خود را بصیر

که بود دید ویت هر دم نذیر

از پی آن گفت حق خود را سمیع

تا ببندی لب ز گفتار شنیع

از پی آن گفت حق خود را علیم

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۰ - مثال دنیا چون گولخن و تقوی چون حمام

 

شهوت دنیا مثال گلخنست

که ازو حمام تقوی روشنست

لیک قسم متقی زین تون صفاست

زانک در گرمابه است و در نقاست

اغنیا مانندهٔ سرگین‌کشان

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۱ - قصهٔ آن دباغ کی در بازار عطاران از بوی عطر و مشک بیهوش و رنجور شد

 

آن یکی افتاد بیهوش و خمید

چونک در بازار عطاران رسید

بوی عطرش زد ز عطاران راد

تا بگردیدش سر و بر جا فتاد

هم‌چو مردار اوفتاد او بی‌خبر

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۲ - معالجه کردن برادر دباغ دباغ را به خفیه به بوی سرگین

 

خلق را می‌راند از وی آن جوان

تا علاجش را نبینند آن کسان

سر به گوشش برد هم‌چون رازگو

پس نهاد آن چیز بر بینی او

کو به کف سرگین سگ ساییده بود

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۳ - عذر خواستن آن عاشق از گناه خویش به تلبیس و روی پوش و فهم کردن معشوق آن را نیز

 

گفت عاشق امتحان کردم مگیر

تا ببینم تو حریفی یا ستیر

من همی دانستمت بی‌امتحان

لیک کی باشد خبر هم‌چون عیان

آفتابی نام تو مشهور و فاش

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۴ - رد کردن معشوقه عذر عاشق را و تلبیس او را در روی او مالیدن

 

در جوابش بر گشاد آن یار لب

کز سوی ما روز سوی تست شب

حیله‌های تیره اندر داوری

پیش بینایان چرا می‌آوری

هر چه در دل داری از مکر و رموز

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۵ - گفتن آن جهود علی را کرم الله وجهه کی اگر اعتماد داری بر حافظی حق از سر این کوشک خود را در انداز و جواب گفتن امیرالمؤمنین او را

 

مرتضی را گفت روزی یک عنود

کو ز تعظیم خدا آگه نبود

بر سر بامی و قصری بس بلند

حفظ حق را واقفی ای هوشمند

گفت آری او حفیظست و غنی

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۶ - قصهٔ مسجد اقصی و خروب و عزم کردن داود علیه‌السلام پیش از سلیمان علیه‌السلام بر بنای آن مسجد

 

چون درآمد عزم داودی به تنگ

که بسازد مسجد اقصی به سنگ

وحی کردش حق که ترک این بخوان

که ز دستت برنیاید این مکان

نیست در تقدیر ما آنک تو این

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۸ - بقیهٔ قصهٔ بنای مسجد اقصی

 

چون سلیمان کرد آغاز بنا

پاک چون کعبه همایون چون منی

در بنااش دیده می‌شد کر و فر

نی فسرده چون بناهای دگر

در بنا هر سنگ کز که می‌سکست

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۹ - قصهٔ آغاز خلافت عثمان رضی الله عنه و خطبهٔ وی در بیان آنک ناصح فعال به فعل به از ناصح قوال به قول

 

قصهٔ عثمان که بر منبر برفت

چون خلافت یافت بشتابید تفت

منبر مهتر که سه‌پایه بدست

رفت بوبکر و دوم پایه نشست

بر سوم پایه عمر در دور خویش

[...]

مولانا
 
 
۱
۲
۳
۷
sunny dark_mode