یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۳
گرچه محرومم زدرگاه تو مهجور از حضور
لیک از دوران نزدیکم به نزدیکان دور
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۱۲
متصل در گردن خرم عروسان بی نفور
با سرور دست ارباب فجور
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۱۲
کوفه از خون شهیدان شهربندان سرور
ازغرور دست ارباب فجور
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۷۹
ناخن فتنه گشاده است چو ایام نشور
رشته عقد شهور
جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۳ - وله
کرده نعمای بهشت از بارگاه شه ظهور
آب گردان گرد خرگاهش چو تسنیم و طهور
خلدوش با هر خوشی نزدیک و از هر رنج دور
عیش موجود اندر او چون در ارم غلمان و حور
افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸
چشم بدبین فلک بادا هم از روی تو کور
از رخ پاک تو یا رب دیده ناپاک دور
خواستم در حلقه زلفت شبی منزل کنم
بست بر من خط و خال عارضت راه عبور
غافلی از رمز عشق و سرّ درد عاشقی
[...]
صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۸ - در مدح حضرت موسی بن جعفر(ع)
صنعه اللهی که دارد در همه اشیا ظهور
کی شود مستور چون حورشید غیر از چشم کور
آنکه دارد کبریا را سعی در اطفاء نور
هست چون ابلیس از سر منزل توفیق دور
صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۹ - در مدح حضرت امیرالمومنین(ع)
ای ز نور عارضت در دیده پر نور نور
در گدایی از گدایان درت مشهور هور
روزگار دشمنت را علت ناسور سور
دوستداران تو در کونین ز درد دور دور
صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۲۰ - در استغاثه به حضرت امام زمان ارواح العالمین له الفداء
زینهمه تالان و قتل و غارت و فسق و فجور
کاتفاق افتاد از این خلق مختالافخور
دادخواهی کن ز لطف ای مظهر ذات غفور
این بلای عام را بیرون کن از دارالسرور
صامت بروجردی » کتاب التضمین و المصائب » شمارهٔ ۱۵ - همچنین
از سر پی افسر خود دور کن تاج غرور
تا نگردی پایمال خلق محشر همچو مور
تا توانی با خدا شو آشنا ز ابلیس دور
زاهدان را چشم بر فردوس و حور است و قصور
صامت بروجردی » مختصری از اشعار افصح الشعراء (میرزا حاجب بروجردی) » شمارهٔ ۸ - در شکایت زمانه و استغاثه به امام عصر(عج)
صبر مفتاح فرج گردید جانا شو صبور
شادمان شو کز پس این غم تو را آید سرور
غیبتی خواهد که تا ظاهر شود قدری حضور
بعد از این ظلمت برآید آفتابی پر ز نور
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۲
آه ازآن روزی که گردیدم من از وصل تو دور
هوشم از سر رفت و طاقت از دل و از دیده نور
باد هجران در بهار وصل یغما پیشه کرد
دولت دیدار را از این حشم آمد فطور
بیدم صبح وصالت در پس شام غمم
[...]
اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۶۷ - حکیم اینشتین
جلوه ئی میخواست مانند کلیم ناصبور
تا ضمیر مستنیر او گشود اسرار نور
از فراز آسمان تا چشم آدم یک نفس
زود پروازی که پروازش نیاید در شعور
خلوت او در زغال تیره فام اندر مغاک
[...]
ملکالشعرا بهار » منظومهها » آیینۀ عبرت » بخش اول - از کیومرث تا سربداران
از پس بابک مر او را بد یکی شاپور پور
تاج ملک پارس او را گشت از تایید هور
اردشیر از خطه دارابجرد آورد زور
مردم استخر کز شاپور بودندی نفور
تاج راکردند بخش اردشیر از راه دور
[...]
ملکالشعرا بهار » منظومهها » آیینۀ عبرت » بخش سوم - از کریم خان زند تا مشروطه
درکناری اوفتاده سست و غافل زین امور
انگلیس و روس بر وی چیره از نزدیک و دور
ملکالشعرا بهار » منظومهها » آیینۀ عبرت » بخش سوم - از کریم خان زند تا مشروطه
گشت صادر دستخط شه در اصلاح امور
از قضا «عدل مظفر» گشت تاریخ صدور