جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۶ - عسجدی
آن زبرجد رنگ مشکین بوی و طعمش طعم شهد
رنگ دیبا دارد او گویی و بوی عود خام
چون ببریدی شود هر یک ازان ده ماه نو
ور نبری باشد اندر ذات خود ماه تمام
جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » قصاید » شمارهٔ ۱۵ - یک قصیده
خود عراق و فارس چبود بلکه گردد این ظلام
رومیان را روم هند و مصریان را صبح شام
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۹ - در منقبت حضرت امیرالمؤمنین علیابن ابیطالب
ای نثار شام گیسویت خراج مصر و شام
هندوی خال تو را صد یوسف مصری غلام
چهرهات افروخته ماه درخشان را عذار
جلوهات آموخته کبک خرامان را خرام
کاکلت بر آفتاب از ساحری افکنده ظل
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۰ - ایضا فی مدیح ولیخان سلطان ترکمان
باد در عیش مدام از بهجت عید صیام
پادشاه محتشم سلطان گردون احتشام
داور مرفوع تخت خوش بساط خوش نشاط
سرور مسعود بخت نیک رای نیک نام
آفتاب اوج استیلا ولی سلطان که باد
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۱ - وله ایضا من درر منظوماته فی مدح دستورالاعظم میرزامحمد
روزه رفت و آمد از نزدیک مخدوم الانام
بر سر من مشفقی با عیدی عید صیام
وه چه مخدوم آن که هست از رفعت ذات کریم
سرور اهل کرم سردار و سرخیل کرام
وه چه سر خیل آن که خیل خسروان عصر را
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۸ - وله ایضا
فارس میدان معنی حامدی بینظیر
آن که بود از بدو فطرت از سخندانان تمام
طبعش از شوخی چو میلی داشت از اندازه بیش
با رخ گلفام و چشم شوخ و قد خوش خرام
شد مریض عشق و دردش بس که بی درمان فتاد
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » ترکیببندها » شمارهٔ ۴ - ترکیب بند در رثاء
شمسهٔ عالی نسب بانوی گردون احتشام
زهرهٔ زهرا حسب بلقیس برجیس احترام
زبدهٔ ناموسیان دهر خان پرور که زد
در ازل پروردگارش سکهٔ عصمت به نام
سرو گل نکهت که بوی او صبا در مهد عهد
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » ترکیببندها » شمارهٔ ۶ - در منقبت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (ع)
ای تو را جای دگر در عالم معنی مقام
درگهت را قبلهایم و روضهات را کعبهٔ نام
پیکرت گنج نجف نورت در گردون شرف
مرغ روحت از شرف عنقای قاف احترام
ما برین در زایران کعبهٔ اصلیم و هست
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » ترکیببندها » شمارهٔ ۷ - ترکیب بند در مدح امام ثامن ضامن علی بن موسیالرضا علیه التحیة والثناء
قصه کوته آن درود و آن دعا بادا تمام
بر تو با تسلیم مستثنای مهدی والسلام
وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » ترکیبات » در سوگواری قاسمبیگ قسمی
وحشی او رفت و نیاید باز از درالسلام
ظل نواب ولی سلطان بماند مستدام
فصیحی هروی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۵ - ماده تاریخ بنای مسجد
منت ایزد را که مصر از جامعی زینت گرفت
کز شرافت مرجع خلد است چون بیتالحرام
در زمان خان گردون قدر خورشید اقتدار
صدر اعظم میر قلبابا نمود این اهتمام
سر فروبردم پی تاریخ او در جیب فکر
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۷۶
عاشق صادق نمی دارد تمناهای خام
تخم انجم در زمین صبح می سوزد تمام
کام و ناکامی درین گلشن هم آغوش همند
بیشتر از فصلها در فصل گل باشد زُکام
فسق پیش من زطاعات ریایی بهترست
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۷۷
سعی کن در عزت سی پاره ماه صیام
کز فلک از بهر تعظیمش فرود آمد کلام
آدمی ممتاز شد از سایر حیوان به صوم
نامه انسان به این مهر خدایی شد تمام
چون در دوزخ دهان گر چند روزی بسته شد
[...]
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱ - ترکیببند در منقبت مولانا امیرالمؤمنین علی علیهالسلام و وداع با خاک نجف
در وداعت میرود صبر و شکیب از دل تمام
السّلام ای صبر و آرام دل و جان السّلام
از در دولت سرایت دل نمیآید برون
ور برون آید به خواهش خواهشش بادا حرام
دل که برخیزد ازین کو بر فلک ناید فرود
[...]
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۰
مژده باد ای دل، که اینک میرسد ماه صیام
دارد از حق بهر امید گنهکاران پیام
وه چه مه! شوینده عصیان خلق از نامه ها
وه چه مه! خواهنده عذر گناه خاص و عام
طرفه ماهی، پای تا سر بخشش و لطف و کرم
[...]
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ماده تاریخ » شمارهٔ ۵۰ - ماده تاریخ میردیوانی زینل خان
چون ز روی حق شناسی خسرو گردون سریر
آنکه گیرد از شهان دهر باج احتشام
چون گهر از رشته، می افتد برون معنی ز لفظ
بس که پیش مدح او باریک میگردد کلام
خسرو عادل که باشد در دعایش خلق را
[...]
سلطان باهو » غزلیات » شمارهٔ ۳۵
انما اموالکم و اولاد کم فتنه تمام
فاحذروالا خیر فیهم واسمعوا هذا لکلام
مال و اولاد ابن آدم را جهنم می برد
کس نباشد ایمن از وی گرچه باشد خاص و عام
کس نه ورزد دوستی با وی که باشد اهل حق
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۵۵
بسکه دارد سوختن چون مجمرم در دل مقام
دور میگردد عرق تا میتراود در مشام
بسمل سعی فنایم بگذر از تسکین من
چون شرار کاغذم خواهد تپیدن کرد رام
بیندامت نیست عشق از آه ارباب هوس
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۵۶
سنگ راهم میخورد حرصی که دارد احتشام
روز اول طعمه از جزو نگین کردهست نام
خانه روشن کردهای هشدار ای مغرور جاه
آنقدر فرصت ندارد آفتاب روی بام
پختگی نتوان به دست آورد بیسعی فنا
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۵۷
عمرها شد نقد دل بر چشم حیران است وام
آنچه مییابم به مینا میکنم تکلیف جام
از زبان بینواییهای دل غافل مباش
غنچه چندین تیغ خونآلود دارد در نیام
حسرت لعلی که پرواز آشیان بیخودیست
[...]