بسکه دارد سوختن چون مجمرم در دل مقام
دور میگردد عرق تا میتراود در مشام
بسمل سعی فنایم بگذر از تسکین من
چون شرار کاغذم خواهد تپیدن کرد رام
بیندامت نیست عشق از آه ارباب هوس
شعله رخت ماتمی دارد ز دود چوب خام
جز عمل آیینهدار جوهر تحقیق نیست
امتحان تا محو باشد تیغ میبندد نیام
فهم صورت دیگر و ادراک معنی دیگر است
گوش میباشد ز چشم آینه حسن کلام
گر کمالت نیست از رنج زوال آسوده باش
ایمن است از کاستن تا ماه باشد ناتمام
خرمی میخواهی از افسرده طبعیها برآ
قدر دان بوی گل بودن نمیخواهد زکام
سوخت خلقی برامید پختهکاریها نفس
کیست تا فهمد که ماییم و همین سودای خام
عیش دنیا شور بازیگاه شیطانست و بس
چند باید بود محو انفعال از احتلام
فرصت نیرنگ هستی پر تنک سرمایه است
تا تو آغوشی گشایی وصل میگردد پیام
بس که دارد گریه بر نومیدی نخجیر من
جای تخم اشک میریزد گره از چشم دام
سوختم از برق نیرنگ برهمن زادهای
کز رمیدن واکند آغوش گوید رام رام
ناز پروردی که موج گوهرش گرد رم است
ترک تمکینش نبندد صورت از سعی خرام
تا دو روزی دام چیند رنگ بر عنقای ما
حلقهای چند از پر طاووس بایدکرد وام
بیدل از سامان رنگ آیینه روشن کردهایم
بود داغ شمع ما را تازگی موقوف شام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان درد و رنج عشق و ناپایداری زندگی میپردازد. شاعر احساس سوختن و عذاب درونی خود را به تصویر میکشد و میگوید که عشق، بدون پشیمانی، شعلهای سوزان و ماتمزاست. او به تفاوت فهم و ادراک اشاره میکند و به دنبال کمال و آرامش در midst of struggle است. دنیا را به عنوان بازیگاه شیطان میبیند و بر این باور است که زندگی فاقد ارزش است. شاعر همچنین به نیرنگ و فریبهای زندگی اشاره میکند و تأکید میکند که زیبایی و خوشیها، در سایهی رنج و سختیها حاصل میشوند. در نهایت، اثرات این عشق و رنج، بر روح و جان او عمیقاً تأثیر گذاشته و او را به تفکر واداشته است.
هوش مصنوعی: بسیار میسوزم مانند زغالی که در دل یک کوره قرار دارد، به طوری که عرقی که از من تراوش میکند، فضا را پر میکند و بوی آن به مشام میرسد.
هوش مصنوعی: تلاش من در این دنیا به نوعی فنا است، پس از آرامش من بگذر. چون مانند آتش که کاغذ را میسوزاند، من نیز بیتابی خواهم کرد.
هوش مصنوعی: عشق بدون پشیمانی نیست و از درد و حسرت معشوق، آتشی در دل وجود دارد که مانند سوختن چوب خام، باعث اندوه و گریه میشود.
هوش مصنوعی: تنها عمل و رفتار است که ماهیت واقعی افراد را نشان میدهد. آزمایش و امتحان باعث میشود که حقیقت از بین برود و در این میان، برای محافظت و پنهانسازی، کارهایی انجام میشود.
هوش مصنوعی: فهمیدن شکل یا ظاهر یک چیز متفاوت است با درک معنای آن. در اینجا، گوش مانند آینهای است که زیبایی سخن را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: اگر به کمالی دست نیافتی، از سختیهای زندگی نگران نباش. مطمئن باش که نقصان و کمبود فقط تا زمانی ادامه دارد که ممکن است تکامل و رشد کامل حاصل نشود.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی از زندگی شاد و خوشبو بهرهمند شوی، باید قدر و ارزش لحظات را بدانید و از اندوه و ناراحتی دوری کنید، زیرا کسی که نمیخواهد به زیباییها و خوشبوئیها توجه کند، در واقع خود را از لذتهای زندگی محروم میکند.
هوش مصنوعی: مردم به خاطر کارهای بیفایده و ناپخته دچار درد و رنج میشوند. ولی کسی نیست که درک کند که ما هستیم و در واقع همین آرزوهای ناپخته باعث این وضعیت شده است.
هوش مصنوعی: زندگی در این دنیا تنها یک بازی است که به دست شیطان اداره میشود و بیش از این چه باید در آن غرق شد که به بیحالی و ناتوانی ختم میشود؟
هوش مصنوعی: فرصت برای فریب و نیرنگ در زندگی کوتاه و ناچیز است، تا زمانی که تو آغوشی باز کنی، پیوند و ارتباط برقرار میشود.
هوش مصنوعی: میگوید که به قدری بر ناامیدی خود میگرید که جای تخم اشک در چشمهایش ایجاد شده و این اشکها همچون علامتی برای دامش هستند.
هوش مصنوعی: از زیبایی و جذابیت نیرنگی که برهمن زادهای دارد سوزانده شدم، او که از واهمه و ترس به آرامی در آغوشی میخوابد و میگوید آرام شو!
هوش مصنوعی: دلبر نازپروردهای که مانند موجی از گوهر در حال رقص است، هرگز تسلیم نخواهد شد و نخواهد گذاشت تلاش و کوشش بر زیباییاش تأثیری بگذارد.
هوش مصنوعی: برای مدتی کوتاه باید به جمعآوری و تزیین زیباییها بپردازیم تا بتوانیم حلقهای از زیبایی و جلال به وجود آوریم.
هوش مصنوعی: ما با روشنایی آیینه، از تغییر و زیبایی خود آگاه شدهایم، اما داغ و حرارت شمع ما باعث شده که تازگی و زندگیمان به شبهای طولانی و تاریک بستگی داشته باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای ز سیمینه فکنده در بلورینه مدام
هم بساعد چون بلوری هم بتن چون سیم خام
سرو داری ماه بار و ماه داری لاله پوش
لاله داری باده رنگ و باده داری لعل فام
زلف تو مشک سیاه و جعد تو شمشاد تر
[...]
آن زبرجد رنگ مشکین بوی و طعمش طعم شهد
رنگ دیبا دارد و بوی قماری عود خام
چون تو ببریدی شود هر یک از آن ده ماه نو
ور نبری باشد او در ذات خود ماه تمام
تا شد از گل بوستان سیمگون بیجاده فام
بوی و رنگ از گل ستاند و باده و بیجاده وام
از شکوفه باد در بستان شده لؤلؤ فشان
وز شقایق سنگ در صحرا شده بیجاده فام
حور عین از خلد اگر عمدا ببستان بگذرد
[...]
حلم باید مرد را تا کار او گیرد نظام
صبر باید تا ببیند دوست دشمن را به کام
عادت ایوب و ابراهیم صبر و حلم بود
شد به صبر و حلم پیدا نام ایشان از انام
صنع یزدان همچنانکایوب و اپراهیم را
[...]
ای همیشه بوده راه دین احمد را قوام
همچنان چون پیش ازین ملک ملکشه را نظام
عفو تو خط درکشد هر جا که بیند یک خطا
اسم تو گردن نهد آنجا که بیند یک تمام
آسیای فتنه فرق دشمنت را کرد آس
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.