ای فلک کز جور و بیدادست و کین بنیاد تو
عیش را بنیاد کندی وای از بیداد تو
زاتش هستی نشد روشن درین تاریک بوم
شمع تابانی که دورانش نکشت از باد تو
تیشهٔ بیداد و ظلمت ریشهٔ مخلوق کند
پیش خالق میبرند اهل تظلم داد تو
هرکه را هستی صلا داد از تو مستاصل فتاد
بوده گوئی بهر استیصال خلق ایجاد تو
طبع دهر بیوفا نسبت به ارباب وفا
میبرد بیداد از حد لیک از امداد تو
مهلت یک تن نداد از کودک و برنا و پیر
مرگ بیمهلت که هست اندر جهان جلاد تو
هرکجا گنجی که گنجور وجودش پاس داشت
شد به خاک تیره یکسان در خراب آباد تو
خاصه گنج مخزن عصمت که گنجور زمان
از کمال احتجابش خواند ناموس زمان
شمسهٔ عالی نسب بانوی گردون احتشام
زهرهٔ زهرا حسب بلقیس برجیس احترام
زبدهٔ ناموسیان دهر خان پرور که زد
در ازل پروردگارش سکهٔ عصمت به نام
سرو گل نکهت که بوی او صبا در مهد عهد
دایه را از غیرت عفت نمیزد بر مشام
آن که تا روز قیامت از فراق روی خویش
صبح عیش و خرمی را بر قبایل ساخت شام
سرو طوبی قامت کوتاه عمر کم بقا
بیمراد ناامید مشگ بوی تلخکام
فارس گردون فتاد از پشت زین کان نازنین
کرد بر چوبینه مرکب سوی گورستان خرام
بانگ ماتم غلغل اندر عالم بالا فکند
کاسمان نخل بلندی این چنین از پا فکند
هر پدر چون مهر تاج سروری زد بر زمین
هم برادر همچو آتش گشت خاکستر نشین
شیرهٔ جان در تن همشیرهها شد زهر ناب
کز شراب مرگ شد تلخ آن لب چون انگبین
آتش افتد در جهان کز خامه آرد بر زبان
سوز آن مادر که بیند مرگ فرزندی چنین
خانه تا میکرد روشن روی آن شمع طراز
خاک صد غمخانه از اشگ قبایل شد عجین
وقت رفتن چشم پر حسرت چو بر هم مینهاد
آتش اندر خشک و تر زد از نگاه آخرین
آستین از کهکشان بر چشم تر ماند آسمان
بر جهان افشاند چون آن پاکدامان آستین
گرم بازاری ز شور الفراق و الوداع
کرد چون آن سرو نورس رفتن خود را یقین
بود انجام وداعش این سخن کای دوستان
چون ز فیض ابر نیسان سبز گردد بوستان
از من و سر سبزی بستان من یاد آورید
وز جهان آرائی دوران من یاد آورید
در گلستان چون نسیم از سنبل افشاند غبار
از نسیم جعد مشگ افشان من یاد آورید
چشم نرگس چون شود در فتنهسازی بیحجاب
از حجاب نرگس فتان من یاد آورید
سرو چون نازد به خوبی در بهارستان ناز
از سهی سرو نگارستان من یاد آورید
دامن گل در چمن بلبل چو آلاید به اشگ
از من و از پاکی دامان من یاد آورید
جذبهٔ خواهش چو بخشش را کند بازار گرم
از سخا و بخشش و احسان من یاد آورید
من به خاک این عهد و پیمان میبرم باشد شما
روزی از عهد من و پیمان من یاد آورید
آن شکر لب کاسمان از رفتنش لب میگزید
این سخن میگفت و این حرف از قبایل میشنید
کای گلستان حیا حیف از گل رخسار تو
بیمحل رفتی دریغ از سرو خوش رفتار تو
چرخ گر بهر تو شمشیر اجل میکرد تیز
کاش اول کار ما میساخت آنگه کار تو
مرگ ایام جوانی با تو مهپیکر نکرد
آن چه با ما میکند محرومی دیدار تو
نیست گوئی در فلک انجم که چشم ماه را
گریه بر عمر کم است و حسرت بسیار تو
باغ پر گل بود یارب از چه اول مینهاد
رو به خارستان بیبرگی گل بیخار تو
بود صد بازار از کالای هستی پر متاع
صدمه تاراج بر هم زد چرا بازار تو
از سپهر آتش افروز این گمان هرگز نبود
کاین چنین بیگه برآرد دود از گلزار تو
پیچد آنگه در کفن سرو قصب پوش تو را
یکسر از خاک لحد پر سازد آغوش تو را
این چه وقت برگ ریز نخل نو خیز تو بود
این چه هنگام خزان حسرت انگیز تو بود
کشتزار بینم ما از تو صد امید داشت
این چه وقت خشکی ابر مطر ریز تو بود
رفتی و آویخت آن دلها به موئی روزگار
کز قبایل در خم موی دلاویز تو بود
رستخیزی کز قیامتش صد قیامت بیش خاست
در دم آخر وداع وحشت انگیز تو بود
آن چه خیر اندر جهان عیش ما بر باد داد
وقت رفتن خیر باد نوحه آمیز تو بود
وآن چه بیخ عیش کند ای خسرو شیرین لبان
یال و دم به بریدن گلگون و شبدیز تو بود
اقویا دادند چون فرهاد ترک خورد و خواب
جان شیرین داد اما آن که پرویز تو بود
از تو گیتی یک جهان خوبی به زیر خاک برد
و آن چه حسن اندوخت عمری سیلی آمد پاک برد
حیف از آن رای منیر و حیف از آن طبع روان
حیف از آن حسن مقال و حیف از آن حسن بیان
حیف از آن عصمت که در زیر هزاران پرده است
حسن بیآلایش او را جهان اندر جهان
حیف از آن عفت که غیر از باغبان نشنید کس
بوی آن گلها که بودش بوستان در بوستان
حیف از آن پاکی که میرفتند ز اخلاص درست
پاکدامانان به طرف آستینش آستان
حیف از آن آئین محبوبی که از آینیه نیز
غیرتش میخواست دارد طلعت ویرا نهان
حیف از آن صورت که وقت حیرت نظارهاش
خامه افتادی کرام الکاتبین را از بنان
حیف از آن پای نگارین کز تقاضای اجل
شد به تعجیل از نگارستان به گورستان روان
با لحد اندام گلفام تو را ای جان چکار
نکهتستان تو را با خاک گورستان چکار
زیر خاک ای معتدل سرو آن تن زیبا دریغ
واندر آغوش لحد آن قد و آن بالا دریغ
خوابگاه از گور کرد آن پیکر پر نور حیف
سرمه ناک از خاک گشت آن نرگس شهلا دریغ
شد دفین در خاک آن گنج گرانقیمت فسوس
شد چراغ قبر آن روی جهان آرا دریغ
از کسوف مرگ کز عالم برافتد نام وی
آفتاب برج عصمت گشت ناپیدا دریغ
نخل نوخیزی که بودش رسته از باغ بهشت
چون ز جا برخاست افکندش سپهر از پا دریغ
آن که بر حسن مقالش بلبلان را رشگ بود
تا ابد خاموش گشتش غنچه گویا دریغ
وانکه گردش صد پرستار از قبایل بیش بود
ماند در زندان محرومی تن تنها دریغ
لجه نسل شریفش داشت یک در یتیم
رفت و در دریای محنت تا ابد کردش سقیم
تا که از گرد یتیمی پاک سازد روی او
تا که افشاند به دلجوئی غبار از موی او
تا که در نازک مزاجیهای جان سوزش کند
سازگاری با مزاج و همرهی با خوی او
تا که وقت تندخوئی چارهسازیها کند
در تسلی کاری خوی بهانه جوی او
تا که هنگام نوازش کردن اطفال خویش
گه که اندازد نگههای طفیلی سوی او
از مصیبت گریه بر پیر و جوان میافکند
دیدن طفلان دیگر شاد در پهلوی او
وای کز سنگینی بار سر اندوه گشت
سوده در عهد طفولیت سر زانوی او
گه گهش به ره تسلی سوی قبر وی برند
تا دلش آرام گیرد یک نفس از بوی او
بر سر آن قبر پنداری به الفاظ سروش
از زبان حال آن معصومه میآمد به گوش
کی کسان من کنون با بیکسان یاری کنید
طفل مادر مرده را نیکو نگهداری کنید
آن که خونش میخورد حالا غم بیمادری
گه گهش چون مادران از لطف غمخواری کنید
مرگ مادر بر دل طفلان بود بار گران
حسبةلله فکر این گرانباری کنید
چون عزیزان شما با طفل من خواری کنند
قدر من یاد آورید و رفع آن خواری کنید
کودکان را از یتیمی نیست آزاری بتر
ای نکوکاران حذر از کودک آزاری کنید
چون یتیم بیکسان بر بیکسی زاری کند
اتفاقی با دل زارش در آن زاری کنید
در محل آه و زاری بر یتیمیهای او
از دم آتشریزی و از دیده خونباری کنید
بود مادر تا به غایت مایهٔ سامان وی
رفت مادر این زمان جان شما و جان وی
یارب آن معصومه با خیرالنسا محشور باد
مسندش بینور اگر شد مرقدش پرنور باد
نیست فرمان آتش آوردن به نزدیک بهشت
او ز پا تا سر بهشت است آتش از وی دور باد
در مزارستان عام از پرتو همسایگی
جسم پرنورش چراغ صد هزاران گور باد
کلک رحمت هر تحرک کز پی غفران کند
آیتی از مغفرت در شان او مسطور باد
در جهانش آستین بوس آفتاب و ماه بود
در جنانش آستان روب آستین حور باد
از فراق قوم و خویش امروز اگر مغموم گشت
از وصال حور عین فردا دلش مسرور باد
از جهان چون رفت با احسان خیر آن خیره
ذکر خیرش در محافل تا ابد مذکور باد
محتشم شد قصه طولانی سخن کوتاه کن
بهر او حالا تشفع از رسولالله کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر به مرگ و فراق عزیزان و ظلم و بیعدالتی دنیا میپردازد. شاعر به ویژگیهای زیبایی و والای روحی و جسمی فردی که از دنیا رفته، اشاره میکند و با احساس اندوه و حسرت به یاد او میافتد. به تعبیر شاعر، دنیا پر از ظلم و ستم است و مرگ به ناگهان به سراغ افراد میآید، بدون اینکه فرصتی برای وداع باقی بگذارد. او از بیوفایی زمان و ستمگری روزگار شکایت میکند و همچنین به اندوه یتیمان و داغ مادران نیز اشاره مینماید. در انتها، شاعر خواستار یادآوری خوبیها و ویژگیهای مثبت آن فرد و دعا برای او میشود و از خداوند میخواهد که در بهشت مورد قبول واقع شود.
هوش مصنوعی: ای آسمان که از ظلم و ستم و کینهات به وجود آمدهای، خوشی را از بنیاد ساقط میکنی، افسوس بر ستمگری تو.
هوش مصنوعی: در این دنیا که پر از تاریکی و ناامیدی است، وجود تو مانند شمعی روشن و تابان است که گرمای وجودش هرگز از میان نمیرود و حتی طوفانها نمیتوانند آن را خاموش کنند.
هوش مصنوعی: بیداد و ظلم، به مانند تیشهای هستند که ریشههای مخلوق را قطع میکنند و در نهایت آنها را به سوی خالق میبرند. افرادی که در حال تظلم و شکایت هستند، به دنبال داد و عدالت میباشند.
هوش مصنوعی: هر کسی که صدای هستی را شنید و از تو ناامید شد، گویی همه موجودات به خاطر ناامیدی او خلق شدهاند.
هوش مصنوعی: سرنوشت زمانه نسبت به افرادی که وفادارند، انصاف ندارد و به آنها ظلم میکند. اما با وجود این، کمک و یاری تو همچنان ادامه دارد.
هوش مصنوعی: در این دنیا، مرگ به هیچ کسی رحم نمیکند و همه را بدون در نظر گرفتن سن و سال، از کودک گرفته تا جوان و پیر، به سمت خود میکشد.
هوش مصنوعی: هر جا که گنجی وجود داشته باشد، نگهبانش از آن حفاظت کرده است، اما در نهایت، آن گنج در خاکی تیره و در جایی ویران به یکسان نابود میشود.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف یک گنج بسیار ارزشمند و پنهان اشاره دارد که از ویژگیهای خاصی برخوردار است. این گنج به قدری باجذبه و منحصر به فرد است که زمان نیز از آن به عنوان نماد پاکی و شرافت یاد میکند و نمیتواند آن را به راحتی در دسترس قرار دهد. به عبارت دیگر، این گنج نشاندهنده یک حقیقت عمیق و ذاتی است که تنها به دلیل کمال و عظمتش، در پس پردهای از احتیاط و پیشگیری نگهداری میشود.
هوش مصنوعی: بانوی بزرگ و باوقار، که همچون خورشید در آسمان میدرخشد، به سبب نسب پاک و خوبش مورد احترام قرار دارد. او به مانند زهرای پاک، و از نظر مایه و مقام به بلقیس شباهت دارد.
هوش مصنوعی: بهترین و برترین فرد از نظر شرافت و پاکی در طول تاریخ، که در آغوش یک خانواده بزرگ و محترم پرورش یافته است و در آغاز خلقت از سوی خداوند به مقام و جایگاه عصمت و پاکی نائل آمده است.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زیبایی و عطر دلنشین گل و نقش آن در فضای زندگی میپردازد. در آن، اشاره شده که بوی خوش گل مانند نسیم صبحگاهی است و این عطر چنان دلپذیر است که حتی ممکن است غیرت عفت را تحتالشعاع قرار دهد و به مشام برسد. به نوعی، این زیبایی و عطر، توجه را جلب کرده و فضایی از لطافت و عاشقانه بودن ایجاد میکند.
هوش مصنوعی: کسی که تا روز قیامت از جدایی چهرهاش، صبحهای شادابی و خوشی را بر قومهای مختلف به وجود آورد.
هوش مصنوعی: سرو خوشقامت و زیبا، زندگی کوتاهی دارد و با توجه به این عمر کم، انسان باید از ناامیدی و تلخیها دوری کند و به بقاء و آرزوهایش فکر کند.
هوش مصنوعی: فارس گردون از پشت زین افتاد، زیرا آن معشوق نازنین بر روی مرکب چوبین به سمت گورستان حرکت کرد.
هوش مصنوعی: صدای غم و اندوه از آسمانها بلند شده و مانند طوفانی، درختان بلند را به زمین میزند.
هوش مصنوعی: هر پدر مانند تاجی بر سر خود، به زمین میافتد و هر برادر نیز مانند آتش، به خاکستر تبدیل میشود.
هوش مصنوعی: جان و روح همزادان به نوعی زهر تلخی تبدیل شد که از شراب مرگ به وجود آمده و لبهایشان در نتیجه مثل انگبین تلخ شد.
هوش مصنوعی: وقتی آتش در دنیا بپرد و شعلهور شود، درد و سوز مادرانی که فرزندانشان را از دست میدهند، به شکل کلمات از قلم جاری میشود.
هوش مصنوعی: خانه وقتی روشن میشود که روی آن شمعی با ویژگی خاص قرار گیرد، اما با این حال، این روشنی باعث میشود که صدها غم و اندوه از دل قومها در آن جا جمع شود و به هم پیوند بخورد.
هوش مصنوعی: زمانی که میخواست برود، چشمانش پر از حسرت بود و وقتی پلکهایش را بر هم گذاشت، همچون آتش بر روی همهچیز سوخت و اثر نگاه آخرش را بر جا گذاشت.
هوش مصنوعی: چشمها به زیبایی آسمان دوخته شده و گویی که در آستین کهکشان، نور و زیباییهای آسمان به زمین تابیده شده است، همانطور که پاکدامنی به آستیناش جلوه میدهد.
هوش مصنوعی: وقتی که در بازار جدایی و وداع شور و هیجان هست، او مانند آن درخت سرو جوان که میرود، با یقین و اطمینان از رفتن خود آگاه است.
هوش مصنوعی: این بیت به وضعیت وداع و جدایی اشاره دارد. شاعر میگوید که دوستان، پس از خداحافظی و کنار رفتن، مانند بوستانی میشوند که با بارش باران بهاری (ابر نیسان) سبز و سرزنده میشود. به نوعی، این جدایی میتواند به زمینهسازی برای رشد و تجدید حیات باشد.
هوش مصنوعی: از من و زیبایی باغم یاد کنید و از زیباییهای زمانهای که در آن زندگی کردم یادآوری کنید.
هوش مصنوعی: در باغ گل، وقتی نسیم به گلهای سنبل میوزد، غبار و گردی که از جعد مشکی من بلند میشود را به یادم بیاورید.
هوش مصنوعی: چشم نرگس وقتی در کسی ایجاد فتنه میکند، مانند چشمی بیحجاب است؛ پس از حجاب نرگس، یعنی زیبایی و جذابیت او، یادآوری کنید که من در این ناز و فریب گرفتار هستم.
هوش مصنوعی: سرو، با زیبایی خاصش در بهارستان به ناز و کرشمه ایستاده است و من یاد تو را به خاطر میآورم که مانند این سرو زیبا و دلربا هستی.
هوش مصنوعی: وقتی بلبل دامن گل را در چمن میمالد، یادآوری کنید که از من و پاکی دامن من به اشک افتاده است.
هوش مصنوعی: هرگاه تمایل و اشتیاق به generosity و بخشندگی اوج بگیرد، مرا به یاد سخاوت و مهربانیام بیندازید.
هوش مصنوعی: من به سرزمین این قول و قرارداد میروم و امیدوارم روزی شما به یاد عهد و پیمانی که با من داشتید بیفتید.
هوش مصنوعی: شیرینی لبان محبوب ما، به خاطر دوریاش چه بسیار دردناک است. او این سخن را میگوید و این حرفها را از دیگران میشنود.
هوش مصنوعی: ای گلستان حیا، افسوس که گل زیبای تو بیجا رفتی و متأسفم از سرو خوشرفتار تو که از دست رفت.
هوش مصنوعی: اگر تقدیر برای تو شمشیر مرگ را تیز میکرد، ای کاش ابتدا کار ما را آماده میساخت و سپس به کار تو میپرداخت.
هوش مصنوعی: مرگ جوانی، با زیبایی تو هیچ کاری نکرد، اما آنچه از دوری و نداشتن تو بر سر ما میآید، خیلی سخت و دردناک است.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که در آسمان ستارهای وجود ندارد که برای عمر کوتاه ماه، اشک بریزد و به خاطر تو آرزوی زیاد داشته باشد.
هوش مصنوعی: باغ پر از گل بود، اما ای کاش چرا در آغاز به سمت بیابانی با خار و بدون گل میرفتم. تو گل بیخار و زیبایی هستی.
هوش مصنوعی: در دنیا صدها بازار پر از کالا و نعمت وجود دارد، اما چرا بازار تو با دزدی و آسیب ویران شده است؟
هوش مصنوعی: هرگز تصور نمیکردم که از آسمان آتشین، دود اینگونه از گلزار تو برآید.
هوش مصنوعی: سرو زیبای تو در آرامش خود پیچیده میشود و تمام خاک قبر را در آغوش میگیرد.
هوش مصنوعی: این چه زمان است که درخت نخیلی که تازه جوانه زده، برگهایش میریزد؟ این چه وقتی است که حسرت و اندوه در دلها ایجاد شده؟
هوش مصنوعی: زمینهای کشتزاری که بینم هستند، امید زیادی به بارش تو داشتند. این چه زمانی است که همچنان بیباران و خشک ماندهای؟
هوش مصنوعی: تو رفتی و دلهای عاشق به زلفهای تو بند شدهاند، روزگاری که دلها از قبایل مختلف به زیباییهای موی تو وابسته بودند.
هوش مصنوعی: در واقع، اینجا به لحظهای اشاره شده که هنگام وداع، احساسی عمیق و پرشور به وجود آمده است. لحظهای که به نظر میرسد همزمان با آن، تمام احساسات و وقایع زندگی به اوج خود میرسند و به نوعی تجلی قیامت را در دل دارد. این وداع نه تنها یک لحظه عادی است، بلکه یک تجربه وحشتانگیز و پر از احساسات پیچیده است که در آن، فرد به شدت تحت تأثیر قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: آنچه در این دنیا لذتها و شادیهای ما را نابود کرد، در زمان رفتن، ناله و سوگواری تو بود که خوب و نیکو به ما رسید.
هوش مصنوعی: هر چیزی که لذت و شادی را از بین ببرد، ای شاه با لبان شیرین، از آن توست، زیرا که یال و دم زیبایت همانند گلهای سرخ و شبدیز است.
هوش مصنوعی: قدرتمندان وقتی فرهاد دچار مشکل شد و خواب شیرینش را از دست داد، به او کمک کردند، اما تو ای پرویز، این تو هستی که در دلشان جای داری.
هوش مصنوعی: تمام خوبیهایی که از تو در این دنیا وجود داشت، زیر خاک رفت و آنچه از زیباییها و خوبیها در طول عمر جمع کرده بودی، به یک آن از بین رفت.
هوش مصنوعی: افسوس بر اندیشه روشن و افسوس بر روح لطیف، افسوس بر زیبایی گفتار و افسوس بر نیکویی بیان.
هوش مصنوعی: شگفتانگیز است که زیبایی خالص او در زیر هزاران پوشش پنهان شده و این عصمت و پاکی در میان جهانی از جهانها به فراموشی سپرده شده است.
هوش مصنوعی: شایسته است که این عفت و پاکدامنی فقط از سوی باغبان شناخته شود، زیرا کسی دیگر نتوانسته است بوی این گلها را احساس کند، در حالی که او خود دارای باغی پر از این گلهاست.
هوش مصنوعی: حیف از پاکی و صداقتی که نیکوکاران با خلوص نیت به سمت او میرفتند و قصد داشتند به او نزدیک شوند.
هوش مصنوعی: جای تأسف است که محبوبی که باید مورد محبت و توجه قرار گیرد، به خاطر غیرت و اهمیت خود، نمیخواهد که زیباییاش در آینه نمایان شود.
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی فردی اشاره دارد که در لحظهای شگفتی و حیرت به چهرهای خیره شده است. به قدری تحت تاثیر قرار گرفته که قلم نویسندگان بزرگ (کرام الکاتبین) نیز بر توانایی توصیف آن چهره ناتوان شده است. به عبارتی، زیبایی آن صورت آنقدر چشمگیر و شگفتانگیز است که حتی بهترین نویسندگان هم نتوانستهاند به درستی آن را توصیف کنند.
هوش مصنوعی: به چه زودی آن پای زیبا که به خاطر درخواست مرگ، از دنیای زندگی و زیبایی به سیمای مرگ و خاک سپاری رفته است.
هوش مصنوعی: عزیز من، با بدن زیبایت که در گور خوابیده، چه ارتباطی داری؟ عطر و بوی تو چه ارتباطی به خاک گورستان دارد؟
هوش مصنوعی: در زیر خاک، ای سرو زیبای معتدل، متأسفم که این تن زیبا در آغوش خاک قرار گرفته است. آه، آن قد و بالا را از دست دادهایم، واقعاً افسوسانگیز است.
هوش مصنوعی: آرامگاه آن بدن نورانی، همچون گوری است. افسوس که این نرگس زیبا، که نماد سرمه و زیبایی است، از خاک روییده است.
هوش مصنوعی: گنج گرانبهایی در خاک مدفون شده و چراغ قبر آن چهره زیبا، افسوس که خاموش شده است.
هوش مصنوعی: از سایهبان مرگ که باعث میشود نام او از جهان برود، مانند خورشیدی که در برجی از پاکی قرار دارد، ناپیدا شده است و این موضوع غمانگیز است.
هوش مصنوعی: درخت نخل جوانی که از باغ بهشت روییده بود، وقتی از زمین جدا شد، آسمان او را به زمین انداخت. افسوس که چنین حادثهای پیش آمد.
هوش مصنوعی: کسی که به زیبایی سخنانش بلبلان حسادت میکرد، اکنون برای همیشه خاموش شده و غنچهای که گویای این حسرت است، به یاد او مانده است.
هوش مصنوعی: کسی که با وجود هزاران مراقب و نگهبان از قبیلههای مختلف، در نهایت تنها و بیخبر در زندان محرومیت باقی مانده است، برایش جای تأسف است.
هوش مصنوعی: نسل بزرگ و محترمش در یک در دیدار یتیمی رفت و در دریای مشکلات و دردها برای همیشه بیمار شد.
هوش مصنوعی: برای اینکه چهرهاش از بخت یتیمی پاک شود و غم و غبار دلتنگی بر موهایش نباشد، باید به او محبت و دلجویی شود.
هوش مصنوعی: تا وقتی که لطافت روح و دلخواهی او را به درد نیاورد، سازش و همراستایی با ذات او را میپذیرد.
هوش مصنوعی: زمانی که به سراغ تندخوئی میرویم، بهتر است که به جای ایجاد مشکلات، راهحلهایی ارائه دهیم و در مواجهه با او با آرامش و حوصله برخورد کنیم.
هوش مصنوعی: زمانی که وقت نوازش کردن فرزندانش میرسد، نگاههای شیرین و وابسته به او به سویش میرود.
هوش مصنوعی: دیدن کودکان شاد در کنار خود، باعث میشود تا درد و اندوهی که از مصیبت به وجود آمده است، بر دل انسان سنگینی کند و اشک بر چهرهی پیر و جوان بریزد.
هوش مصنوعی: ای وای که از شدت بار سنگین غم، سر کودکانهی او بر زانویش افتاده است.
هوش مصنوعی: گاهی به سوی قبر او میروند تا دلش کمی آرام بگیرد و بویی از او را استشمام کند.
هوش مصنوعی: بر روی آن قبر به نظر میرسد که سخنانی از زبان حال آن معصومه به گوش میرسد، گویی که پیامهایی از سوی فرشتگان به ما منتقل میشود.
هوش مصنوعی: اکنون کسان من با بیکسان همدلی کنید و از کودک بیپناه به خوبی مراقبت کنید.
هوش مصنوعی: کسی که دیگران از او بهرهبرداری میکنند، حالا در تنهایی و غم بیمادری به سر میبرد. گاهی او به یاد مادران خود و محبتهایشان دچار غصه و اندوه میشود، بنابراین شما هم با محبت و مهربانی به او برسانید که در این غم تنها نیست.
هوش مصنوعی: مرگ مادر برای بچهها، بار سنگینی است. بیایید درباره این بار سنگین فکر کنیم و تأمل کنیم.
هوش مصنوعی: زمانی که عزیزان شما با فرزند من بدرفتاری کنند، لطفا به من یادآوری کنید که به ارزش من توجه کنید و آن بدرفتاری را اصلاح کنید.
هوش مصنوعی: کودکان یتیم را از درد و رنج دور نگه دارید و از آزار آنها بپرهیزید، ای نیکوکاران.
هوش مصنوعی: کسی که بیکس و کار است و به تنهایی دلتنگی میکشد، مانند یتیمی است که از دل زار خود در گدایی محبت و همدلی مینالد. شما نیز میتوانید به حالت او با دل و احساس همدردی کنید.
هوش مصنوعی: در جایی که برای یتیمان او گریه و ناله میشود، با سوختن آتش و اشک ریختن به یاد آنها، روحیهای از دلسوزی و یادآوری دردهایشان ایجاد کنید.
هوش مصنوعی: مادر در تمام مراحل زندگی حامی و پشتیبان او بود، اما اکنون دیگر آن مادر نیست و جان شما به او وابسته است.
هوش مصنوعی: خدایا، امیدوارم آن معصومه در کنار خیرالنسا قرار گیرد و اگر مسند او بینور شد، مرقدش پرنور باشد.
هوش مصنوعی: آتش نمیتواند به نزدیکی بهشت او بیاید، زیرا بهشت از سر تا پا از آتش دور است.
هوش مصنوعی: در آرامستان عمومی، به خاطر نور و درخشش همسایگی او، چراغی بر صدها قبر روشن باشد.
هوش مصنوعی: هر حرکت و تلاش که در جهت جلب بخشش باشد، نشانی از رحمت و بخشش الهی است که در مقام والای او ثبت شده است.
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و بزرگی دنیای شخص اشاره دارد، جایی که عظمت آفتاب و ماه در آن حس میشود. همچنین بهشت او به عنوان مکانی است که در آن لذتها و زیباییهای حوریان به چشم میخورد و به نوعی لحظات ناب و شیرین زندگی را توصیف میکند.
هوش مصنوعی: اگر امروز به خاطر دوری از خانواده و عزیزانش غمگین است، امید دارد که فردا با دیدار حوریان بهشتی خوشحال شود.
هوش مصنوعی: زمانی که انسانی نیکوکار از این دنیا میرود، یاد و نام نیکی او باید در محافل همواره به نیکی یاد شود و تا ابد بر زبانها باشد.
هوش مصنوعی: توجه به داستان طولانی و پیچیدهای که محتشم بیان میکند، بهتر است به جای پرداختن به جزئیات، خلاصهای از آن ارائه دهیم و با توجه به شرایط، از پیامبر درخواست شفاعت کنیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.