فردوسی » شاهنامه » پادشاهی هرمزد دوازده سال بود » بخش ۵
شهنشاه و آن لشکر از ننگ تو
بتندی نجوید همی جنگ تو
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی هرمزد دوازده سال بود » بخش ۵
چومن زینهاری بود ننگ تو
بدین خردگی کردم آهنگ تو
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۲ - در مدح امیرابو محمد بن محمود غزنوی
خداوندا ندیدم هیچ سالاری به سنگ تو
نه اندر کارها شاهی به آیین و به هنگ تو
نباشد کوه را وقت درنگ تو در نگ تو
جهان هرگز نخواهد تا توباشی آدرنگ تو
به وقت کارزار خصم و روز نام و ننگ تو
[...]
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۵۹ - نامه نوشتن فرامرز به فرطورتوش
ز گفتار و کردار و فرهنگ تو
ز مردی و دیدار و نیرنگ تو
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۲
ای شادی و غم ز صلح و جنگ تو
وی داد و ستد ز سیم و سنگ تو
ای آفت و راحت شب و روزم
چشم و دهن فراخ و تنگ تو
بر نافهٔ مشک و باغ گل دایم
[...]
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۸
ای نور چشم من ز رخ لالهرنگ تو
سوگند سخت من به دل همچو سنگ تو
در دهر سوکوار نباشد به حال من
در شهر غمگسار نباشد بینگ تو
پیش رخت ز شرم بریزند رنگها
[...]
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۱۸۶ - گرفتار شدن شداد عاد به دست سام نریمان
کجا رفت آن تخت و اورنگ تو
که کوتاه گردید این جنگ تو
سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۴۲ - غزل
خواهد گل رعنا که او باشد به آب و رنگ تو
دارد به وجهی رنگ تو اما ندارد ننگ تو
گر سرو قدت در چمن روزی ببیند نارون
ناگه برآید سرخ و زرد از سرو سبز آرنگ تو
ای غنچه رعنای من، بگشا لب و بر من بخند
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۳
ای فغان بی دلان از چشم شوخ شنگ تو
تیره روز عاشقان از طره شبرنگ تو
با رخ تو دیده بودم پیش ازین در روی کار
آنچه اکنون می کشم از چشم شوخ شنگ تو
چون بگفت آیی، سخن ای دلبر شیرین زبان،
[...]
محمد کوسج » برزونامه (بخش کهن) » بخش ۱۴ - آمدن بیژن و آوردن برزوی رستم زال را قسمت سوم
نه مردان بدند آنکه در جنگ تو
بدادند جان را به نیرنگ تو
امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۸
ای در درون خسته نشان خدنگ تو
جانم جراحت از مژه تیز چنگ تو
گر لطف مینمایی وگر تیغ میزنی
گردن نهادهام چو اسیران به جنگ تو
ما خود فتادهایم، ز ما برمدار دل
[...]
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳۶
ای مرا داغی به دل از لعل آتش رنگ تو
بسته راه زندگی بر من دهان تنگ تو
نیمه جانی کز کف خوبان برون آورده ام
چون کنم دیگر که بیرون آورم از چنگ تو
در عتابی با من و آهسته می خندد لبت
[...]
شاهدی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۰
ای جان فدای جمله به شمشیر جنگ تو
کس در جهان ندید سواری به تنگ تو
تا زد کمان ابروی تو تیر غمزه را
این بس ولی که گشت نشان خدنگ تو
گر همچوعود سوزم و چون نی فغان کنم
[...]
وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۰
با مدعی به صلح بدل گشت جنگ تو
ما را نوید باد ز زخم خدنگ تو
نقش فریب غیر پذیرفت همچو موم
چون نرم گشت آه دل همچو سنگ تو
با ما سبک عنان و به غیری گران رکاب
[...]
شیخ بهایی » نان و حلوا » بخش ۱۸ - حِکایَةُ العابِدِ الَّذي کانَ قوتُهُ العَلَفَ لِیَأْمنَ دینهُ مِنَ التَّلَفِ
سبز گشته، چون زمرد، رنگ تو
چونکه ناید جز علف در چنگ تو
کلیم » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴ - در معذرت از نرفتن بخانه سیدعلی عودی بطریق مطایبه
زبده اهل هنر ای آنکه با صد دیده، چرخ
روز و شب حیران بود از دانش و فرهنگ تو
اینکه یاران می کنند از آمدن پهلو تهی
نیست مقصودی بغیر از حفظ نام و ننگ تو
شاعران پرده در را میهمانی خوب نیست
[...]
اقبال لاهوری » رموز بیخودی » بخش ۶ - در معنی اینکه یأس و حزن و خوف ام الخبائث است و قاطع حیات و توحید ازالهٔ این امراض خبیثه می کند
بر نمی آید اگر آهنگ تو
نرم از بیم است تار چنگ تو